
سمانه محمد علی کتاب زیباییشناسی خورد و خوراک، مجموعه مقالات، ترجمه کاوه بهبهانی، نشر کرگدن، ۱۳۹۷، مجموعهای از مقالات است درباره این پرسش که آیا غذا میتواند در دایره هنرها جایی داشته باشد یا نه؟ آدمی هنر نقاشی را به لطف چشمان خویش درمییابد و هنر موسیقی را با گوش خود ادراک میکند. اگر خوراک […]
سمانه محمد علی
کتاب زیباییشناسی خورد و خوراک، مجموعه مقالات، ترجمه کاوه بهبهانی، نشر کرگدن، ۱۳۹۷، مجموعهای از مقالات است درباره این پرسش که آیا غذا میتواند در دایره هنرها جایی داشته باشد یا نه؟ آدمی هنر نقاشی را به لطف چشمان خویش درمییابد و هنر موسیقی را با گوش خود ادراک میکند. اگر خوراک در شمار هنرها بگنجد آنوقت آدمی به لطف حس چشایی یا ذائقه خود از این هنر حظ خواهد برد. این کتاب از این میپرسد که آیا هنری وجود دارد که با حس چشایی بتوان به هنر بودن آن پی برد و از آن لذت برد؟ مقالات این کتاب را برخی از فلاسفه هنر معاصر به رشته تقریر درآوردهاند. مترجم مقدمه مفصلی بر کتاب نوشته و در آن تاریخچه بحث از زیباییشناسی خوراک را طرح میکند. جالب است که افلاطون از اولین فیلسوفانی است که معتقد بوده خوراک به هیچ وجه هنر نیست و کار آشپزها نه هنر که گول زدن مشتریهاست. آشپز در نگاه افلاطون فقط به فکر خوشایند مشتریهاست و کاری به سلامتی آنها ندارد. او معتقد بود حس چشایی برخلاف حس بینایی و شنوایی اساساً ارزش چندانی برای شناختن جهان ندارد. البته افلاطون در کل ارزش چندانی برای حواس آدمی قائل نیست بلکه برای او تعقل از همه چیز مهمتر است. اما به نظر او از بین همه حواس، حس چشایی از همه بهدردنخورتر است. همانطور که در کتاب خواهید خواند مولانایِ خود ما هم دستِ کمی از افلاطون یونانیها نداشته و برای خورد و خوراک ارزشی قائل نبوده و مدام مخاطبانش را به خویشتنداری در خوردن دعوت میکرده است با این گمان که آدمی به قول خودش در غیاب لقمه لقمانِ حکیم میشود. کتاب ده فصل دارد که در هر فصل مساله زیبایی در خورد و خوراک را از یک جنبه فلسفی توضیح داده است. در ابتدای کتاب هم نویسنده در یادداشتی سابقه نوسینده هر مقاله را نوشته و چکیدهای از دیدگاه هریک از نویسندهها را شرح داده است. الیزابت تلفر در فصل اول از غذا در مقام یک هنر مهم حرف میزند. او معتقد است میتوان خوراک را در گستره هنرها گنجاند ولی نه در زمره هنرهای اصلی و مهم. هنر پخت و پز از نظر او هنری فرعی و کم اهمیت است. در فصل دوم از این میخوانیم که چطور برخی خوراکها از نگاه ما مشمئزکننده و چندشآورند و چطور آدمها با ماجراجوییهای غذایی غذاهای پسزننده فرهنگهای دیگر را امتحان میکنند و آنها به خوراکهای خوشمزه بدل میکنند. فصل سوم از این میپرسد که اگر غذا خورده میشود پس چطور میتواند هنر باشد. نویسنده این فصل از این دفاع میکند که مصرف شدن غذا مانع هنر شمرده شدن آن نیست. در فصل “آیا ممکن است یک سوپ زیبا باشد” نویسنده نشان میدهد علوم مدرن درباره خوراک چه تأثیری بر بحث زیبایی شناسی غذا دارند . چطور حساسیتهای زیباییشناختی به خوراک را ژرفتر کردهاند. زیباییشناسی بدن موضوع یکی دیگر از فصلهاست. نویسنده این فصل از ورود زیباییشناسی به عرصه تن و بدن انسان سخن میگوید و اینکه چطور میشود با ایدههای زیباییشناختی و هنری پخت و پز کرد. فصل آخر که آمیزهای از فلسفه و خوراک و طنز است از این میگوید که پرخوری چطور وجدان آدمها را در روزگار ما معذب میکند و چطور امروزه مفهوم گناه با مفهوم پلشتخواری عجین شده است. این مقاله دست آخر با دستور پخت یک جور چیز کیک تمام میشود. بیتردید یک مقاله فلسفی که با دستور پخت چیزکیک تمام شود مقاله عجیبی است! خصوصیت بارز کتاب در پیوند دادن بحثهای زندگی روزمره با مباحث انتزاعی فلسفی است. نویسندگان کتاب به زبانی شفاف و روشن درباره این پیوند تأمل میکنند.
آیا ذوق آدمها کاملاً نسبی است و هرکس سلیقه خود را دارد؟ آیا خورد و خوراک نظامی سرشار از نشانه و معنا و نماد است؟ آیا با خوردن و پختن فرهنگ خود را با دیگران مراوده میکنیم؟ اگر غذا هنر باشد چه ویژگیهایی دارد؟ چرا بعضی از فیلسوفها فکر میکنند غذا هنر نیست؟ اینها و بسیاری دیگری همه پرسشهایی هستند که این کتاب از آنها با مخاطب میگوید. به باور من وارد کردن مباحث فلسفه به زندگی روزمره را باید به فال نیک گرفت و از آن استقبال کرد.