اشاره مطمئن نیستم و حوصله هم ندارم در اینترنت سرچ کنم اما فکر می‌کنم سال ۲۰۰۴ میلادی بود که رئال‌مادرید با امثال «زیدان» و «بکهام» و «روبرتو کارلوس» و «فیگو» و «گوتی» و «رائول» و…، تبدیل شده بود به تیمی ملقب به «کهکشانی» که البته به نسبت این همه ستاره نتوانست به دستآورد چندانی هم […]

اشاره

مطمئن نیستم و حوصله هم ندارم در اینترنت سرچ کنم اما فکر می‌کنم سال ۲۰۰۴ میلادی بود که رئال‌مادرید با امثال «زیدان» و «بکهام» و «روبرتو کارلوس» و «فیگو» و «گوتی» و «رائول» و…، تبدیل شده بود به تیمی ملقب به «کهکشانی» که البته به نسبت این همه ستاره نتوانست به دستآورد چندانی هم برسد!

«کمال تبریزی» را دیگر خوب نمی‌شناسم. همین چند شب پیش بود که برای بار چندم، «مارمولک» را دیدم و هنوز شیرین بود و امروزی و در جریان. «لیلی با من است» هم اگرچه امروز کمی «دِمده» به نظر می‌رسد اما نمی‌شود منکر جریان‌سازی‌اش بود و حتی «شیدا». او که حتی در «طبقه حساس» هم -نه آنچنان که انتظار می‌رفت اما به هر حال موثر- توانسته بود با کمک قلم طنز «پیمان قاسم‌خانی» چیزی به حافظه تصویری ما بیفزاید اما به مرور دور شد از آنچه بود یا شاید آنچه باید باشد.
در ادامه، «مارموز»، تلاشی عبث بود در ارائه امروزی یک حرف خسته‌کننده که عجیب است تبریزی فراموش کرده بود، با این شیوه خام‌دستانه نه سیاسی‌اش طنازانه در می‌آید و نه طنزش آمیخته با سیاست خواهد بود و او اما نمی‌دانم خواسته یا ناخواسته، تبدیل شد به کارگردانی که انگار جزو معدود افرادی‌ست که اجازه دارد درباره «بعضی» از سوژه‌ها، فیلم بسازد!
اینها که نوشتم البته قرار نیست به شناخت شخصیت کمال تبریزی بپردازد چرا که این، هرچند برای شناخت زیست هنرمندانه هنرمند، در جهت رسیدن به درکی درست‌تر از آنچه ارائه می‌کند، موثر است اما شاید به کار نقد آخرین فیلم کارگردان مورد اشاره، نیاید. فیلمی با کلی بازیگر و «اِهن و تُلُپ» که آدم را به یاد رئال‌مادرید کهکشانی می‌اندازد اما در «لالیگا» قهرمان نمی‌شود!
«ما همه با هم هستیم» خیلی سریع می‌رود داخل هواپیما. با یک مقدمه و ورودی که مثلا ژست گفتن و نشان دادن یک نقد اجتماعی را در بستری غیر رئال به خود گرفته است اما آن ایده‌ای که بیشتر شبیه پارودی سریال «لاست» است نه عمق دارد، نه وجاهت و نه اصلا چیزی بیشتر از دو سه سطر، خط‌خطی کردن کاغذ.
فیلمنامه‌اش، وصله و پینه‌ای است و چیزی به اسم کنش و واکنش؛ حتی در معنای مینی‌مال و غیرخطی، هم ندارد. اغلب کاراکترها حتی یک تیپ هم نیستند و حضور یا نبودنشان با هم فرق زیادی نمی‌کند. انگار باید تعدادشان اینقدر می‌بود تا دست‌کم نصف صندلی‌های آن هواپیما پر می‌شد تا صحنه خیلی خالی نباشد! اما با این همه بازیگر، فیلم خیلی خالی است. فیلمنامه کلی حفره و جای خالی دارد که با الکی حرف زدن بازیگران و کش دادن بی‌خودی و غیرمنفعلانه زمان فیلم، پر نمی‌شوند. اینکه هر کدام از شخصیت‌های فیلم (که شخصیت هم نمی‌شوند) را به مثابه نماینده‌ای از اقشار مختلف مردم بدانیم هم دردی را از فیلمنامه‌ای که نیست، درمان نمی‌کند. به غیر از فیلمنامه، حتی کارگردانی هم نمی‌تواند به فیلم تشخص ببخشد. این جهان و جغرافیایی که فیلم مثلا قرار است بسازد تا اتفاق‌ها در آن رخ بدهند، آنقدر بدون هویت و باسمه‌ای و جدا از ذهنیت نویسندگان و کارگردان و دور از چیزی‌ست که تماشاگر انتظار دارد که کل فیلم را تبدیل به اغتشاش می‌کند.
اینکه «مهران مدیری» کیست و کجاست، البته که در چنین فیلمی با فرض داشتن استانداردهای اولیه، سوال‌های مهمی هستند اما در «ما همه با هم هستیم» اصلا دلیلی برای پرسیدنشان نیست؛ همان‌طور که کارگردان بودن «سروش صحت» یا پزشک بودن «حسن معجونی» یا… .
بازیگران هم جز «پژمان جمشیدی» و «ویشکا آسایش» که کمی جذابند -آن هم باز نه به خاطر فیلمنامه که به خاطر نحوه اجرا- کار خاصی نمی‌کنند و جذابیتی ندارند. نگاه کنید به حضور و بازی لوس و بی رمق «مهران غفوریان» که به شکل طبیعی انتظار داریم حتی اگر کاری هم نکند، بامزه و خنده‌دار باشد یا «هانیه توسلی» که اصلا حضورش در این فیلم، اشتباه است.
«ما همه با هم هستیم» وقتی وارد هواپیما می‌شود، شاید به مدت یک ساعت هیچ ماجرای جدیدی ایجاد نمی‌کند و فیلم، حتی قدمی به لحاظ دراماتیک نسبت به ابتدا و همان ایده اولیه، جلو نمی‌رود. هواپیما مثلا با سرعت در حال پرواز و حرکت است اما درام متوقف است و سرشار از کلیشه و ادعا. اینجوری، اگر هم نقدی باشد بر احوال اوضاع و اجتماع و سیاست و…، محلی از اعراب ندارد چون فیلم سینمایی، تا سینما نداشته باشد، ماهیتی ندارد که بتواند منتقد یا پیشنهاد کننده یا مدعی بشود.
فقط می‌ماند رویکرد شیادانه فیلم که عامدانه با حضور «محمدرضا گلزار» به بهانه اینکه حضور سلبریتی‌ها را در برخی فیلم‌ها، مورد سرزنش قرار دهد، خودش تن به همین رذالت می‎دهد؛ درحالی‌که این فیلمنامه پادرهوا و بی‌قاعده، اصلا نیازی به چنین دورنگی و حقه کثیفی برای فروش بیشتر نداشته است.
«ما همه با هم هستیم» یک افتضاح کاری در کارنامه کارگردانی‌ست که خاطره خوش ما از او، دیگر دارد مربوط به سال‌های خیلی دور می‌شود. فیلمی که هر چه بیشتر از مدت اکرانش بگذرد، از میزان فروشش کاسته خواهد شد، چون خیلی زود دستش برای مخاطب رو می‌شود؛ حتی برای مخاطبی که سطح توقعاتش از سینما به امثال «سامورایی در برلین» و غیره رسیده است.