مسعود سلیمی شناخت من از بهمني به سال‌هاي مياني دهه ۴۰ خورشيدي برمي‌گردد كه گاه شعرهاي او را در نشريات آن دوران مي‌خواندم و بسياري اوقات هم در نشست دوشنبه بعدازظهرهاي تهران مصور كه دست‌اندركاران شعر و شاعري و علاقه‌مندان به ادبيات را از گوشه و كنار كشور گردهم مي‌آورد، او را مي‌ديدم. بسیاری از […]

مسعود سلیمی
شناخت من از بهمني به سال‌هاي مياني دهه ۴۰ خورشيدي برمي‌گردد كه گاه شعرهاي او را در نشريات آن دوران مي‌خواندم و بسياري اوقات هم در نشست دوشنبه بعدازظهرهاي تهران مصور كه دست‌اندركاران شعر و شاعري و علاقه‌مندان به ادبيات را از گوشه و كنار كشور گردهم مي‌آورد، او را مي‌ديدم.
بسیاری از سروده های او توسط خوانندگان قبل و بعد از انقلاب به اجرا درآمده است که با شهرت خواننده آن همراه شده که می توان به دهاتی، حیوونی و هم چنین رودخانه‏ها اشاره کرد که شنیدن این آخری پس از سال ها، انگیزه یادآوری این خلاصه شد.
محمدعلي بهمني با وجود اينكه به قول خودش «چتر نيما بر سر دارد» اما غزل را به عنوان گونه شعري مورد علاقه‌اش برگزيده و در سرودن آن تا رسيدن به جايگاه يكي از بهترين شعراي معاصر ايران هم پيش رفته است.
بعد از انتشار دفترهاي باغ لال (۱۳۵۰) و در بي‌وزني (۱۳۵۱) بهمني، دوره‌اي طولاني به سرودن و هرازگاهي يكي از آنها را در جايي چاپ كردن به قول خودش دل به چاپ دفتر شعر نمي‌داد تا اينكه پس از انتشار دو دفتر شعر به نام‌هاي در فصل عطسه‌هاي پياپي و فصلي ديگر، در سال ۱۳۸۵ به يك باره دو دفتر شعر پر و پيمان با نام‌هايي واقعا نمادين يعني «گاهي دلم براي خودم تنگ مي‌شود» و «شاعر شنيدني است» را توسط انتشارات دارينوش روانه بازار نشر كرد كه به نوعي يك حادثه در بازار خواب‌رفته شعر ما به حساب مي‌آيد.
در آغاز «گاهي دلم براي خودم تنگ مي‌شود» شاعر از دلبستگي جداناشدني‌اش به «نيما» و «غزل» به روشني حرف مي‌زند:
اينك آن طفل گريزان دبستان غزل
بازگشته است غريبانه به دامان غزل
چتر نيما به سر دارد و مي‌بالد ليك
عطش مي‌كشدش از پس باران غزل
شاعر سپس حسرت و دلتنگي خود را نسبت به غزل اين‌گونه بيان مي‌كند:
عرصه خالي ست چنان شامگه بعد از كوچ
چه گذشته است به مردان و به ميدان غزل
در هر دو كتاب آخر بهمني، خواننده بايد بدون مقدمه يك راست به سراغ سروده‌هاي شاعر برود. خود او بي‌مقدمه‌اي را اين‌گونه توجيه مي‌كند: «اينكه چرا فكر مي‌كنيم، كتاب بي‌مقدمه چيزي از بي‌چيزي كم دارد، شايد صادقانه‌ترين دليلش ترديدي باشد كه هميشه آخرين برگ پراكنده را سامان مي‌دهي به سراغت مي‌آيد، درست مثل اينكه اين مجموعه را اينك با ترديد نگاه مي‌كنم.»
«شاعر شنيدني‌ست» به عنوان گزينه شعر در واقع بیش‏از ۵۰ سال حضور محمدعلي بهمني را در پهنه گسترده شعر فارسي نمايندگي مي‌كند كه تحول نگاه و معنا و آهنگ را در كارهاي او به روشني مي‌توان ديد و احساس كرد.
«شاعر شنيدني‌ست» با شعري از دفتر باغ لال، اين‌گونه آغاز مي‌شود:
در قصه‌هاي عمر كهن خوانديم:
وقتي كه شاهزاده، ملك بهمن
در بند ديو بود
يك شب به خواب ديد
فتح طلسم‌ها، همه با اوست.
و در نهايت با شعري تحت نام «سر آن بار امانت چه بلا آورديد» به پايان مي‌رسد:
آسمان‌ها گله دارند: زما سير شديد
بس كه بر خاك نشستيد زمين‌گير شديد
پي اكسير بريديد زگهواره‌تان
وايتان باد، نجستيد و چنين پير شديد
***
ما كه تبخير شمائيم، شمايان آيا
روي اين خاك چه ديديد كه تقطير شديد
***
بهمني به‌گونه‌اي غريزي يك شاعر مادرزاد است، به همين خاطر در تمام انواع شعري مي‌تواند به‌خوبي طبع‌آزمايي كند، مي‌تواند به سبك و سياق نيما سطر و قافيه را بشكند و گاه وسط كار، آگاهانه وزن را تغيير دهد.
يا در مثنوي توانايي خود را به رخ خواننده بكشاند اما در نهايت من به عنوان خواننده شعر بهمني به عنوان يك غزل‌سراي معاصر، او را در زمره بهترين‌ها مي‌دانم.
«شاعر شنيدني‌ست»- ولي ميل، ميل توست
آماده‌اي كه بشنوي‌ام يا ببينيم
***
يك قطره‌ام- وگاه چنان موج مي‌زنم
در خود، كه ناگزيري دريا ببينيم
دلم براي خودم تنگ مي‌شود
اگرچه نزد شما تشنه سخن بودم
كسي كه حرف دلش را نگفت من بودم
دلم براي خودم تنگ مي‌شود آري
هميشه بي‌خبر از حال خويشتن بودم
نشد جواب بگيرم سلام‌هايم را
هر آنچه شيفته‌تر از پي شدن بودم
چه‌گونه شرح دهم عمق خستگي‌ها را
اشاره‌اي كنم: انگار كوه‌كن بودم
من آن زلال پرستم در آب گند زمان
كه فكر صافي آبي چنين لجن بودم
غريب بودم و گشتم غريب‌تر اما
دلم خوش است كه در غربت وطن بودم.