هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی آقا، عاقااا! ما خاک پای همه‌تونیم، گِل (دقت کنید به کسره زیر «گ»!) توی گلدون‌تونیم، خاک روی طاقچه‌تونیم، اون «حق تقدم با شماست؛ حتی شما دوست عزیز»ِ دور میدون‌تونیم، اون یادگاری با زغال نوشته شده روی دیوار تخت‌جمشیدتونیم…، کافیه یا بازم بگم؟! واقعا تا این حد انتظار نداشیم ازتون، خیلی […]

هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی

آقا، عاقااا! ما خاک پای همه‌تونیم، گِل (دقت کنید به کسره زیر «گ»!) توی گلدون‌تونیم، خاک روی طاقچه‌تونیم، اون «حق تقدم با شماست؛ حتی شما دوست عزیز»ِ دور میدون‌تونیم، اون یادگاری با زغال نوشته شده روی دیوار تخت‌جمشیدتونیم…، کافیه یا بازم بگم؟!

واقعا تا این حد انتظار نداشیم ازتون، خیلی روز خبرنگار امسال رو برامون به یادموندنی کردین و خیلی زحمت دادیم به شما! به خدا راضی نبودیم به این همه زحمت و تقدیر، دو دقیقه اومده بودیم خودتون رو ببینیم فقط که شمام همه‌ش توی آشپزخونه بودین! آخه این وقت سال کی چایی می‌خوره؟! میوه و شیرینی هم که خیلی گرونه! ما هم که بعد از شام مزاحم شده بودیم، پس دیگه خب میومدین مینشِستین پیش ما دیگه! با شمام مسوول و مدیر محترم، نه، با شما نه، با اونی‌ام که ردیف سوم سمت راست پشت سر اون آقا چشم قشنگه نشسته و خوابش برده! ئه، بیدارش کردین چرا؟ میذاشتین بخوابه بنده خدا! بله بله، با شمام حاج آقا، سلام و درود و تهنیت! شرمنده که مزاحم شدیم دیگه! آخه یه ۱۷ مرداد رو داریم که بهش میگن روز خبرنگار و ماهارو قاتی آدمیزاد حساب می‌کنن، اینه که گفتیم یه عرض اندامی بکنیم و اینها!
البته می‌دونم سرتون خیلی شلوغه و کارهای مهم‌تری از رسیدگی به وضعیت خبرنگاران و روزنامه‌نگاران دارید و واقعا منت گذاشتین که تشریف آوردین و در مراسم تقدیر از ما چرت زدین! بعضی‌هاتون هم که واقعا انرژی صرف کردین و حتی قبول کردین که سخنرانی هم بکنید برای ما که جدا افتخار بزرگی بود برامون! نه که در طول سال اصلا مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های شماها رو نمی‌بینیم و نمی‌شنویم و نمی‌خونیم!
ما فدای شما نشیم فدای کی بشیم؟ فدای «کریستیانو رونالدو» یا «موگرینی» یا زبونم لال «مونیکا بلوچی»؟! اونوقت اگه فدای مونیکا بشیم، جواب «جواد کاظمیان» رو کی میده؟!
اصلا بذارین بی‌تعارف و صریح باشم و احساساتم رو کنترل نکنم و بریزم بیرون! نه، نه، از اتاق فرمان اشاره می‌کنن که الآن زوده و خودم رو کنترل کنم چون تازه سیل اومده و باز داستان میشه! پس اجازه بدین لااقل یه خاطره براتون تعریف کنم و به یه گناه بزرگی که مرتکب شدم، اعتراف کنم تا هم بار گناهانم سبک بشه و هم از خجالت‌تون دربیام!
من اون موقع که جوون بودم تحت‌تاثیر رفیق ناباب و زغال خوب قرار گرفتم و فیلم «مالنا» رو دیدم که البته مطمئنم خانم «فاطمه آلیا» این فیلم رو ندیده خوشبختانه وگرنه کلا سینما را تحریم می‌کرد!
توی این فیلم کلی صحنه اکشن و غیراکشن هست که آدم را برای روزهای سخت زندگی، مرد بار میآره! درضمن خیلی هم به روز خبرنگار ربط داره؛ مخصوصا اون جایی که سرکار خانم بلوچی، سیگار می‌گیره دستش و کلی آدم یک‌هو از جیبشون فندک و کبریت درمیآرن که سرکار خانم روشن کنه! این سکانس، به نظرم نشون‌دهنده نقش مهم سیگار در ارتباط بین آدم‌هاست که باید سرلوحه هر خبرنگاری قرار بگیره! فیلم البته به شکل عجیبی از دست ممیزی اداره ارشاد سینمای ایتالیا در رفته که جای تامل زیادی داره!
البته نکته مهم این خاطره اینه که من بعد از تماشای شونصد باره این فیلم، پشیمان و نادم گشتم و به آغوش سینمای پر از زیبایی و معرفت و دانش استاد «مسعود ده‌نمکی» برگشتم و رسوای دو عالم گردیدم!
در خاتمه هم ضمن تشکر مجدد بابت توجهی که به صنف خبرنگار و روزنامه‌نگار و «به سفر، قطر کردگان» و اینها دارید و تمامی مشکلات بیمه‌ای و غیربیمه‌ای ما را حل نمودید، دعا می‌کنم که ایشالا هیچوقت دلارهایتان را که به نرخ مصوب دولتی گرفته‌اید و قرار بوده با آنها کاغذ وارد کنید، صرف سفر به «پاتایا» و «کانادا» و «کوکاکولا» و «زمزم» نکنید!