چالش قبل از این مسأله که چرا شبکه نمایش خانگی باید مستقل باشد یا اگر زیرمجموعه صداوسیما و غیره قرار بگیرد، چه معایبی ایجاد میشود، یک سوال واضح است که سالهاست برایش جوابی پیدا نکردهام؛ چرا مخاطب صداوسیما نمیتواند در شبکههای تلویزیون، داستانهایی که میتواند در شبکه نمایش خانگی ببیند را تماشا کند؟ […]
چالش قبل از این مسأله که چرا شبکه نمایش خانگی باید مستقل باشد یا اگر زیرمجموعه صداوسیما و غیره قرار بگیرد، چه معایبی ایجاد میشود، یک سوال واضح است که سالهاست برایش جوابی پیدا نکردهام؛ چرا مخاطب صداوسیما نمیتواند در شبکههای تلویزیون، داستانهایی که میتواند در شبکه نمایش خانگی ببیند را تماشا کند؟ پاسخ به این سوال شاید بتواند پاسخی به این مسأله جدید باشد؛ شبکه نمایش خانگی را بدهید به صداوسیما و خلاص!
احتمالا «اصحاب کهف» را باید دوباره بیدار کنیم!
هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی/
۱۴ شهریور ۱۳۹۴، «حسن فتحی»؛ کارگردان سریال «شهرزاد»، گفت که «صداوسیما اجازه تبلیغ سریالهای شبکه نمایش خانگی را نمیدهد».
در همان نشست خبری، «هادی رضوی» بهعنوان سرمایهگذار سریال شهرزاد (که بعدها گندش درآمد!) گفت که «ما باید به این نتیجه برسیم که شبکه نمایش خانگی رقیب صدا و سیما نیست بلکه شبکهای است که میتواند اوقات خالی جوانان را پر کند. وقتی صدا و سیما اجازه نمیدهد که آثار نمایش خانگی در تلویزیون تبلیغ شود، چطور انتظار دارند که مخاطبان به سراغ آثار ترکیهای و ماهوارهای نروند».
امروز در تیرماه ۱۳۹۹، نه شهرزادی وجود دارد و نه هادی رضوی اما سروصدای اعتراض صداوسیما و انحصارطلبی آن به گوش میرسد. صداوسیمایی که البته اگرچه مدتهاست از دوران اوجش دور شده، همچنان اگر که بخواهد میتواند سریالها و برنامههای خوبی بسازد که مردم از آن استقبال کنند ولی جز در مواردی کم و پراکنده، چنین عزمی ندارد.
صداوسیمایی که کلی بودجه مشخص و نامشخص به آن پرداخت میشود و میلیاردها تومان حق پخش آگهی میگیرد ولی میگوید که پولی ندارد تا برای ساخت آثار فاخر هزینه کند!
خب پس طبیعیست که بخواهد «نود» و «عادل فردوسیپور» را حذف کند و برود سمت آماده و حاضریخوری. یعنی دست بگذارد بر روی شبکه نمایش خانگی که هم از آن به نفع خودش بهرهبرداری کند و هم اینکه با این مشیای که در پیش گرفته، بعد از مدتی آن را هم از رونق بیندازد و خلاص!
اصراری که صداوسیما در این چند سال اخیر بر مقابله با خواست و سلیقه مردم داشته میتواند دلایل سیاسی داشته باشد که دارد اما بیشتر از آن به این خاطر است که هر چه پیش میرویم، تمایل این سازمان عریض و طویل برای استفاده از نیروهای باتجربه امتحانپسدادهای که مورد توجه مردمند و نیروهای جوانی که خلاقیت و نوآوری دارند، کمتر و کمتر میشود. اگر مثلا یک «احسان علیخانی» هم موجود باشد که همچنان اقبال عمومی دارد، باید برای ساخت «عصر جدید»ش، دستکم بپذیرد که یکی از داورانش را «ما» باید انتخاب کنیم!
یعنی همه جا باید نگاه «من بیشتر از بقیه میفهمم» صداوسیما حضور داشته باشد وگرنه میزنند زیر میز بازی و کل قضیه تعطیل میشود.
از طرف دیگر، ممیزیها و سختگیریهای صداوسیما در ساخت و پخش سریالها، عادتی به بار آورده که حضور شبکه نمایش خانگی با دست بازتر، آن عادت را به هم میزند و خب، ترک عادت موجب مرض است!
ما در صداوسیما کمتر سکانسهایی مانند آنچه در «همگناه» و «مانکن» و «دل» و… به مخاطب ارایه میشوند، میبینیم. ما در صداوسیما یا سوژهای مانند «آقازاده» نمیبینیم یا اگر هم باشد، یک پرداخت آرام و کلیشهای خواهد داشت که نگو و نپرس! طنز هم اگر باشد یا باید قبل از ساخت، مجموعه سازنده آن توجیه باشد یا اینکه هیچی!
اینها هم یعنی سلیقه و خواست مخاطب تا وقتی برای ما ارزش دارد که منطبق باشد وگرنه سلیقه، کیلویی چند؟
پس چند سال تحمل شبکه نمایش خانگی که بیخ گوش صداوسیما دارد برای مخاطب، دلبری میکند، کافیست و اصلا چه معنی دارد که وقتی صداوسیما، سلیقه متفاوتی نسبت به مردم دارد، شبکه نمایش خانگی، متفاوت با آن کار بسازد و مخاطب جذب کند؟ بنابراین راهی که میماند این است که یا شبکه نمایش خانگی، هدایت شود یا بزنیم توی سرش و پایان ماجرا! و البته اگر بشود با ظاهری خوش آب و رنگ، بدون خون و خونریزی، شبکه نمایش خانگی را صاحب شد که چه بهتر! اینجوری میشود «یوسف پیامبر» ۲ و ۳ را بسازیم و «اصحاب کهف» را دوباره از خواب بیدار کنیم که با قیمت جدید دلار و سکه، کف کنند و بروند کلا بخوابند یا از «مسعود خان دهنمکی» خواهش کنیم تا بیاید برایمان سریالهای مناسبتی با تم طنز بسازد و… .
اما آن سوال مهم برای من و خیلیها همچنان باقیست؛ چرا چند سال است که مردم ایران در داخل کشور جمهوری اسلامی ایران، اجازه دارند دیالوگهای عاشقانه در موقععیتهای عاشقانه خاص و… را در شبکه نمایش خانگی ببینند اما در صداوسیما نمیتوانند؟ مگر همه این مردم و این بازیگران و مسوولان و دستاندرکاران ساخت و پخش این برنامهها از یک قانون تبعیت نمیکنند و اصولا این مسأله چقدر به حضور و وجود تظاهر در عرصه فرهنگ و هنر و سیاست ما ارتباط دارد؟!
شبکه نمایش خانگی زیر سایه صداوسیما
محبوبه عظیم زاده /
صحبتهایی که در روزهای اخیر درباره واگذاری روند دریافت مجوز تولیدات شبکههای خانگی به صداوسیما مطرح شد، ظاهرا دارد رنگ و بویی جدیتری به خود میگیرد. به این معنا که اگر تا به امروز برنامههای مختلفی با درونمایههای متفاوت با مجوز وزارت ارشاد از اینترنت و نمایش خانگی سر در میآورد، از این پس این فرایند و تمام اتفاقاتی که باید قبل و بعد از آن رخ بدهد، در حوزه اختیارات صداوسیما قرار میگیرد. صداوسیمایی که این روزها خیلیها معتقدند با ریزش شدید مخاطب روبهروست و هر روز هم بیشتر از قبل دارد در این وادی قدم برمیدارد، احتمالا با این کار بتواند دوباره مخاطب خود را به سمت تلویزیون بکشاند.
شبکه نمایش خانگی، محبوب مردم
حالا دیگر مدتهاست که شبکه نمایش خانگی و برنامههای گفتوگومحور اینترنتی حسابی جای خود را بین مردم باز کردهاند و این جا باز کردن البته مدیون تولیدات خوب و موفقی بوده است که نمیتوان کتمان کرد علتش رویارویی مردم با برنامهها و صحبتهای صریحتری بوده است؛ صحبتهایی که در چهارچوب تلویزیون و خط قرمزهای آن نمیگنجد. چه آن وقتی که رضارشیدپور «دید در شب» را به راه انداخت، چه آن وقتی که عادل فردسیپور ویژهبرنامهای را به مناسبت الکلاسیکو اجرا کرد و چه این روزها که مجید صالحی با «امشو» و دعوت از چهرههای معروف عدهای را مینشاند پایبرنامهاش. این حرفها برای سریالی مثل «دل» منوچهر هادی که خاص و عام ایراداتی به آن وارد کردهاند که چرا هادی همیشه دست میگذارد روی نمایش دادن فضاهای آمیخته با تجمل و تمول، یا برای سریالهای دیگری مثل شهرزاد و قهوه تلخ که مخاطبان پروپاقرصی پیدا کرد صحت دارد. حتی با وجود حاشیههایی که برای آنها پیش آمد، از ماجرای زیرساختهای مالی که پای تهیهکننده و بازیگر شهرزاد را به میدان باز کرد تا پایان نداشتن قهوه تلخ و بهت مخاطبان پیگیرش. در نهایت عایدی تمام این اتفاقات شد مقایسهای که بین صداوسیما و برنامههای اینترنتی صورت گرفت و میگیرد. تا جایی که حالا کمترکسی است که نگوید این ۲ برای جذب مخاطب رقیب جدی یکدیگر محسوب میشوند.
هم تلویزیون، هم فضای مجازی
صحبت از سازمان تنظیم مقررات صوت و تصویر فراگیر در فضای مجازی به سال ۹۴ برمیگردد که رئیس سازمان صداوسیما در شهریورماه از تشکیل و آغاز به کار آن سخن گفت و در بهار ۹۷ مجلس با تصویب لایحهای، حیطه قدرت و اختیار این سازمان را به طور شفاف معین کرد. به بیانی دقیقتر اعلام شد که مرجع تصمیمگیری درباره صوت و تصویر فراگیر به عهده صداوسیما خواهد بود. قوه قضائیه نیز بر این موضع تأکید کرد و درواقع اعلام شد که از این پس همه رسانهها زیرمجموعه صداوسیما محسوب میشوند و با مجوز و نظارت آنها باید صوت و تصویر منتشر کنند. در این میان استدلال صداوسیما این بود که مطابق با آنچه در قانون اساسی ذکر شده است که به دلیل اینکه پخش تلویزیونی براساس قانون اساسی به صورت انحصاری در اختیار این سازمان است، در فضای مجازی هم باید به همینگونه باشد. این صحبتها از همان ابتدا مخالفتهایی را به همراه داشت و یکی از این مخالفان محمدجواد آذری جهرمی بود. او درباره این قضیه با یک توئیت واکنش نشان داد و نوشت: «ضمن احترام به نظر جمعی از نمایندگان کمیسیون فرهنگی مجلس تصویب قانون اختیارات صوت و تصویر فراگیر برای صداوسیما بدون ذکر تعریف دقیقی از مصادیق صوت و تصویر فراگیر، مانع بزرگی در تحقق لایههای خدمات و محتوای شبکه ملی اطلاعات خواهد بود. جهرمی در ادامه موضعگیریاش درباره این اتفاق گفت: «عواقب این طرح توقف رشد تولید محتوا در شبکه ملی اطلاعات است؛ صداوسیما میخواهد تنظیم مقررات، تصدیگری و مالکیت در حوزه صوت و تصویر را به صورت یکجا در دست بگیرد».
چه کسی باید نظارت کند؟
نکته دیگری که در این میان محل حرف و حدیث و صحبتهایی شد و اتفاقا در میان واکنشهای مردمی هم به طرق مختلف به آن اشاره شد، این بود که اگر بحث نظارت است، چرا با وجود اینکه مشخص است این روزها صداوسیما و شبکه نمایش خانگی و فضای مجازی و تولیدات آن کاملا به عنوان ۲ حریف برای یکدیگر محسوب میشوند، چرا یکی باید روی دیگری نظارت کند و اصلا نظارت بر این دو بخش باید چگونه باشد؟ حالا باید دید با این اوضاع و احوالی که صداوسیما تا به حال در پیش گرفته است و با این تغییر و تحولی که قرار است برای سازوکار دریافت مجوز برای تولیدات شبکه نمایش خانگی اتفاق بیفتد، ادامه راه به چه صورت پیش خواهد رفت.