«روزگار امروز روزگار آرامی نیست» صاحب این کلام صدیق تعریف است. هنرمندی که آهسته و پیوسته در مسیر هنری‌اش قدم برداشته و برمی دارد؛ نه به‌ مانند برخی از امروزی‌ها که با برداشتن گام‌های بلند رخوت و خستگی را به خود و همراهانشان منتقل می‌کنند. صدیق تعریف ردیف دان و خواننده موسیقی سنتی ایران است، […]

«روزگار امروز روزگار آرامی نیست» صاحب این کلام صدیق تعریف است. هنرمندی که آهسته و پیوسته در مسیر هنری‌اش قدم برداشته و برمی دارد؛ نه به‌ مانند برخی از امروزی‌ها که با برداشتن گام‌های بلند رخوت و خستگی را به خود و همراهانشان منتقل می‌کنند. صدیق تعریف ردیف دان و خواننده موسیقی سنتی ایران است، بسیاری او را با تیتراژ معروف سریال «امام علی(ع)»‌ می‌شناسند اما در کارنامه هنری‌اش آثار فاخر دیگری هم به‌چشم می‌خورد. تعریف از حدود سال ۶۳ به‌صورت جدی وارد عرصه هنر شد، هنری که استادانش بزرگانی همچون لطفی و بیضایی بوده‌اند و بی‌تردید در محضر این بزرگان تلمذ کردن سبب شد انتخاب و انتشار کارهایش صبورانه و با تأمل به‌ دست مخاطبانش برسد. او براین نظراست «وجود قوانین نانوشته و دست‌ و‌ پاگیر و محافظه کارانه سبب شده برخی از واقعیات پدید آمدن آثار هنری مغفول واقع بشود.» اسفند ماه ۹۶ بهانه‌ای شد تا صدیق تعریف بعد مدت‌ها دوری از اجراهای زنده به‌ صحنه موسیقی بازگردد کنسرتی به بهانه زلزله زدگان کرمانشاه. شرح حال امروز موسیقی با گفته‌هایی از این هنرمند را در ادامه می‌خوانید.

شما ازجمله هنرمندانی هستید که هم در عرصه موسیقی آوازی فعالیت می‌کنید و هم موسیقی سازی؛ اما چرا بیشتر شما را به‌عنوان یک خواننده می‌شناسند تا نوازنده و آهنگساز؟

کاراصلی من خوانندگی است وبه هیچ وجه ادعایی در نوازندگی نداشته و ندارم اما می‌توانم بگویم تمامی این سال‌ها درتدوین و ساخت آثارم بشخصه و به‌طور مستقیم نقش و حضور فعال داشته‌ام؛ به‌غیر از نخستین کارم با همکاری استاد محمد رضا لطفی- یعنی آلبوم به یاد «طاهرزاده»- مابقی کارها از تولید، تدوین و مدیریت آنها تحت نظارت خودم بوده است.

به دلایلی مایل نبودم لفظ آهنگساز را یدک بکشم، فقط گاهی به این موضوع اشاره‌ ای کوتاه و گذرا داشته‌ام. اول اینکه در ایران ملودی‌پردازی و آهنگسازی توسط بعضی از خوانندگان احیاناً خوش ذوق، متأسفانه موجب دل‌آزردگی و تکدر خاطر خطیر برخی از آهنگسازان شده و می‌شود. بنابراین برای آنکه چنین دلخوری‌هایی پیش نیاید ترجیحم براین بود به احترام همکاران عزیز آهنگساز به این موارد اشاره‌ای نداشته باشم و ماجرا همچنان مسکوت بماند. به‌طورمثال قطعه معروف «یاران» ازآلبوم «شیدایی» با کلام زنده یاد فریدون مشیری «ازنگاه یاران به یاران ندا می‌رسد…» را براساس یک ملودی قدیمی کُردی و با بیان و کلامی نو و تازه، جسارتاً ساخته و پرداخته‌ام. اما دلیل دوم من شاید برمی گردد به تواضع ومحافظه کاری تاریخی و غیرمنطقی بیش ازاندازه ما ایرانی‌ها، چرا که باز و شاید براین باورم بوده‌ام کارچندان مهمی درحوزه آهنگسازی وبهتر است بگویم ملودی‌پردازی انجام نداده‌ام. حرفه اصلی من خوانندگی است اما به‌مانند اغلب خوانندگان ماضی و امروز که دستی برساز دارند سه تارکی می‌نوازم و ذوقکی شاید در حوزه ملودی‌پردازی و به‌قول شما آهنگسازی. دریک جامعه سالم البته وباید شناسنامه ومیزان مسئولیت هراثر هنری و پدید آورندگان آن روشن و دقیق دراختیار مخاطب قرار بگیرد اما متأسفانه وجود قوانین نانوشته و دست‌وپاگیر و محافظه‌کارانه سبب شده برخی از واقعیات پدید آمدن آثار هنری مغفول واقع بشود. اساساً خوانندگی نوعی آهنگسازی به‌شمار می‌آید و از آنجایی که آواز ایرانی روی اشعار بزرگان عموماً توسط خواننده باید ساخته شود خواننده درموسیقی جدی ایرانی به تعبیری آهنگسازهم محسوب می‌شود. درحقیقت آواز خواندن – نه خواندن تصنیف- به‌طور معمول با ملودی‌سازی خواننده شکل می‌گیرد. یعنی براساس دانش، تجربه و داشته‌های خواننده اشعار انتخاب و توسط خواننده ساخته، پرداخته و اجرا می‌شود.

بدیهی است که پردازش، ساخت و پرداخت خواننده با ذوق و سلیقه شعورمند پردازشی زیباتر و ماندگارترخواهد بود. یکی ازبهترین نمونه‌های برجسته و مثال زدنی دراین مورد شادروان ابوالقاسم عارف قزوینی، خواننده، شاعر، آهنگساز و ترانه سرای نامدار دوره مشروطه است که آثارش قریب به بعد از صد سال هنوزهم شنیدنی و لذت بخش است وشاهد اجراهای متعدد آثارش در دوره‌های مختلف بوده و هستیم. در دوره معاصر گاه و بی‌گاه برخی از آهنگسازان دیروز و امروز که نگاهشان بیشتر برگرفته و تحت تأثیر ژانر آهنگسازی مغرب زمینیان است مطرح کرده‌اند که مثلاً آثار بزرگانی چون عارف و شیدا و رهروان آنها بیشتر از اینکه آهنگسازی به حساب بیاید حداکثر ملودی‌سازی تلقی می‌شود. طرح و بحث راجع‌به اینگونه موارد آکادمیک و بسیاری مباحث از این دست نیازمند جلسات مستمر و متعددی است که با مدیریت دقیق و برنامه‌ریزی شده کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت اینگونه مباحث را تحلیل، نقد، بررسی و آنالیز شود.

موسیقی‌هایی که با سلیقه خواننده ساخته می‌شود چه میزان با معیار آهنگسازان همخوانی دارد! به‌طورکلی آیا خواننده باید مطابق معیارهای آهنگساز پیش برود یا آهنگساز براساس سلایق خواننده کارتولید می‌کند. درگذشته اتاق فکر و صمیمیتی بین هنرمندان وجود داشت و کارها به‌صورت مجزا و با حضور خواننده یا آهنگساز و ترانه سرا ساخته می‌شد.

بهتراست ازخودم مثال بزنم. شاید این سؤال در ذهن برخی از افراد وجود داشته باشد که چرا صدیق تعریف نسبت به سالهای گذشته گزیده کارتر واحیاناً کم کارتر شده است! اگر به‌نظر کم کارتر شده‌ام به این دلیل است که متأسفانه همچنان گزیده کارهستم و آهنگ های مورد علاقه و مورد پسندم هم در مسیر سلیقه علایقم قرارنگرفته است. بسیاری ازخوانندگان هم کم و بیش کارهای در سطح بالای هنری را می‌خوانند و هم کارهای معمولی وحتی زیر معمولی اما من برعکس این نگاه عمل کردم و گزیده کار بودم، اگر با اثری ارتباط روحی، روانی و عاطفی لازم برقرار نمی‌کردم و نکنم قطعاً نمی‌خوانده‌ام و نمی‌خوانم.

آیا بهتر نبود تا به این حد سختگیری نمی‌کردید و آسان‌تر با اینگونه مسائل کنار می‌آمدید شاید اگر نگاهتاً اینگونه نبود قطعاً آثار بیشتری از شما می‌شنیدیم؟

امروز روز شاید خیلی‌ها با آن دیدگاه آرمانی و حتی می‌شود گفت رمانتیک آن دوران و طرز فکرنسل ما چندان موافق نباشند وشاید باید صادقانه اقرارکنم پس این همه سال بیش‌ از اندازه لازم درمورد انتخاب و اجرای کارها سختگیر بوده‌ام، شاید می‌بایست بخشی از کارهای پیشنهادی از طرف آهنگسازان مختلف حتی اگر ارزش و اعتبار آثارآنها متوسط یا متوسط به بالا هم بوده‌اند ، می‌پذیرفتم و می‌خواندم چرا که هم باعث شهرت بیشتری می‌شد و هم به لحاظ اقتصادی موقعیت بهتری می‌توانستم داشته باشم و با کاروحرفه‌ام از موضع قدرتمندتری کنار می‌آمدم. نسل جدید امروزدیگربه مانند من فکرنمی کنند. برای روشن ترشدن موضوع بهتراست ازدنیای سینما مثالی بزنم. درسینمای جهان و حتی سینمای ایران بازیگرانی حضورداشته و دارند که هم درفیلم‌های دارای ارزش هنری بالا ایفای نقش کرده‌اند و هم فیلم‌های مردم پسند و معمولی به همین دلیل اتفاقاً به اعتبارمعروفیت شان فیلم‌های بیشتری هم از هر دو ژانر به آنها پیشنهاد شده است.

ایده‌آل برای من درموسیقی و اساساً خلق هنری این بوده است که تمام عوامل پدید آورنده یک اثر هنری اعم از آهنگساز، نوازنده، خواننده و شاعر از ارتباط عاطفی، روحی و روانی و معنوی هماهنگی با همدیگر برخوردار باشند که خروجی این اثر هنری مآلاً اثری یکدست و سرشار ازخلاقیت هنری خواهد بود ولی متأسفانه امروز روز به دلایل متعدد بسیار بسیار از این گونه ایده‌آل‌ها دور شده‌ایم و بندرت با آثاری این چنینی برمی‌خوریم. عموماً آثار تولیده شده امروزی از یکدستی، پاکیزگی و عواطف لازم چندان برخوردار نیستند و بدیهی است که این آثار (البته اگراثر تلقی شود) ماندگار نخواهند بود و عمر چندان طولانی نخواهند داشت.

نمونه مثال زدنی وآرمانی این ایده آل همنشینی مثلث استادان بنان، خالقی و رهی معیری است. شکی نیست که زیبایی و استحکام آثار ماندگار این بزرگان نشان از همدلی و همکاری مستمر و مشفقانه آنهاست و امروز ما شاهد آن هستیم که خروجی این موأنست و همدلی به رغم گذشت سال‌ها هنوزهم که هنوز است زیبا و شنیدنی است. اما ازآنجایی که امروز روزعموماً همه چیز تحت تأثیر و انقیاد مسائل اقتصادی و مادی است، که متأسفانه برهنرهم سایه انداخته است دیگر به مانند گذشته شاهد فضاهای هنری و فرهنگی آنچنانی نیستیم.

جدای ازفضای اجتماعی یا مسائل اقتصادی رقابت‌های ناسالم هم در این ارتباطات بی‌تأثیر نبوده است و سبب شده امروز روز دست اندرکاران هنری هرکدام به راه خود بروند و درکنار هم به اتفاقات بزرگ هنری نیندیشند. نمونه آن آثار فاخر آن زمان درگروه‌های عارف و شیدا است که امروزه کمتر نشانی ازآن دوران دیده می‌شود.

حسادت، کینه وعشق ازخصائل جدایی‌ناپذیر بشری است و در درازنای زمان وجود داشته و دارد، کم وزیادش به این بستگی دارد که این آدمیزاد خاکی در کجای این جهان ایستاده باشد. بی‌گمان در دوره‌های گذشته هم رقابت، حسادت و… وجود داشته اما شدت و حدت آن با تغییر جوامع و دوره‌های جدید بیشتر و بیشتر شده است، اساساً روزگارامروز، روزگار آرامی نیست. شهرت و ثروت بی‌تأثیر نبوده و نقش بسیاری دراین فعل و انفعالات بازی می‌کند و از تبعات ناگزیر و ناگریز زیست بشراست.

استاد محمد رضا لطفی در سال ۶۴ از ایران رفتند و بعد از رفتن ایشان کانون فرهنگی و هنری چاووش بسته شد و اعضای آن بعد‌ از سال‌ها فعالیت بالاجبار پراکنده شدند و هر کدام به گروه‌هایی پیوستند یا گروه‌های جدید تشکیل دادند یا از ایران رفتند و کانون چاووشی که به زحمت و عشق تشکیل شده بود و ازآن با چنگ و دندان مراقبت شد ولی دریغا که ازهم گسیخت.

پیش از اینها آقای لطفی را استاد کامل خطاب کرده بودید به‌نظر شما ویژگی یک استاد کامل چیست؟

استاد لطفی ویژگی‌های برجسته بسیاری داشت. او مدیر مدبری بود و شخصیتی کاریزماتیک داشت. محمدرضا لطفی سرشار از دانش، بینش و یک نوازنده درجه یک و صاحب سبک بود. برموسیقی و تاریخ موسیقی احاطه داشت. او شاگرد بزرگانی بود که هر کدام حامل بخشی از یک فرهنگ بزرگ موسیقایی بودند. استادانی چون نورعلی خان برومند، عبدالله خان دوامی، علی اکبر خان شهنازی و… همچنین اتفاقات بسیار دیگری لطفی را به یک شخصیت برجسته و کاریزماتیک تبدیل کرد، این شخصیت بنیانگذار یک مرکز فرهنگی بزرگ به نام چاووش بود که گروه عارف و گروه شیدا را زیر پوشش خود داشت و هنرمندانی که در این گروه‌ها حضور داشتند اغلب دانش آموخته‌های با استعداد دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران بودند. استاد لطفی علاوه بر تسلط برتار، سه تار و بعد‌ها کمانچه با مقوله آوازهم بخوبی آشنا بودند. به‌عنوان نمونه آلبوم سه گاه _به یاد طاهرزاده- که خوانندگی آن را من به عهده داشته‌ام حاصل علم، تجربه و دانش موسیقایی ایشان در زمینه آوازبوده است.

«به یاد طاهر زاده» یا همان کار سه گاهی که اشاره کردید به چاووش ۱۰ تغییر اسم داد این انتخاب سلیقه شما بود یا آقای لطفی؟

«به یاد طاهر‌زاده» که به سبک، سیاق، شیوه و مکتب اصفهان اجرا شده بود، ابتدا چاووش ۱۰ خوانده می‌شد. این کار ۷-۸ سال به علت دو قطعه چهار مضراب و رِنگ سنتی شش و هشت مجوز انتشار پیدا نکرد. چه کسی فکر می‌کرد نهادهای متولی موسیقی که تا به این اندازه برای انتشارآثارموسیقایی فاخر سختگیر بودند امروز روز حامی و مشوق کارهایی باشد که این روزها شاهدشان هستیم.

کارهایی که درکانون چاووش تولید می‌شد دارای چه ویژگی‌هایی بود؟

این آثارچون تحت پوشش ، نظارت و حمایت همان کانون تولید می‌شد چاووش نام گرفت و البته به‌لحاظ محتوایی و اجرا، شناسنامه و امضای کاملاً مشخصی داشت. کسانی که اهل موسیقی هستند و آثار موسیقایی را دنبال می‌کنند با آثار چاووش، شیدا و عارف بخوبی آشنا هستند. این کانون یک صنف موسیقایی منسجم بود و با همت و تدبیر آقایان لطفی، علیزاده و مشکاتیان شکل گرفت. اعضای کانون برای حفظ و بقای این مرکز با مشکلات و کم‌وکسری‌های آن روزگار کنار می‌آمدند و مسائل مالی دراین کانون چندان مطرح نبود. آن زمان روزگار به‌این شکل در نیامده بود که دست اندرکاران مطرح بازارهنر از دولتی سرروزگار سوار برماشین‌های آخرین مدل و صاحب ویلاهای آنچنانی در شمال کشور باشند. در آن روزگار کسی به این‌گونه تجملات و خدم و حشم فکر نمی‌کرد و تنها عشق و انگیزه بالا باعث و بانی آن برای حیات، بقا و شکوفایی هنر و موسیقی بود.

آیا امروزه هنرجویان موسیقی با مکاتب موسیقی چون اصفهان، تبریز و تهران آشنایی دارند؟

به‌نظرم استاد لطفی نخستین کسی بودند که به‌صورت منسجم این مکاتب را مطرح کردند وشاید همه هنرمندان هم با این گونه دسته ‌بندی‌های موسیقیایی موافق نباشند. طبق نظرآقای لطفی این مکتب‌ها براساس ویژگی‌های اقلیمی، تاریخی و قومی به‌صورت مجزا ازهم تعریف و تبیین می‌شوند. در درجه نخست اقلیم‌ها و جغرافیایی است که این نوع آوازها درآن شکل گرفته که البته نوع بیان شعر، چینش تحریرها، چیدمان سازها و نوع خوانش آن با هم تفاوت دارند. البته تفاوت این مکاتب آنقدر ماهوی نیست که بگوییم واضح و مشخص است هرکدام از اینها با تحقیق و کنکاش قابل تشخیص هستند. به‌نظر می‌رسد در حال حاضر کسی چندان به‌دنبال مکاتب موسیقی و تفاوت و تفکیک آنها نیست.

سبک و سیاق شما در آموزش به هنرجویانتان برمبنای چه شیوه و روشی است؟

ردیف‌های استاد دوامی و در ادامه ردیف‌های استاد طاهرزاده و همچنین روش و تکنیک چگونه درست خواندن را توأمان به‌طور موازی همراه با یادگیری و انتقال ردیف آموزش می‌دهم. البته کسانی که در کلاس‌های آواز شرکت می‌کنند عموماً دانش چندانی برای انتخاب سبک یا شیوه آوازی خاص ندارند، بیشتر بستگی به این دارد که مثلاً در کلاس من حضور داشته باشند یا دیگرمدرسان آواز.

آیا همه مدرسان به مکاتب و شیوه‌های آموزشی آواز توجه و تسلط دارند؟

نظارت خاص، دقیق و سختگیرانه ای برآموزشگاه‌هایی که مجوز رسمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دارند اعمال نمی‌شود، می‌توان گفت اغلب صاحبان مجوزاین آموزشگاه‌ها صلاحیت کافی درمدیریت واداره درست آموزشگاه‌ها ندارند. بسیاری از صاحبان مجوزهای این آموزشگاه‌ها در قبال دریافت ماهانه‌ای، به‌صورت حق الامتیازمجوز، این مجوز‌ها را در اختیار افراد کم صلاحیت و حتی بی‌صلاحیت این به ظاهرآموزشگاه‌ها قرارداده‌اند. به‌ظاهر مدیران این آموزشگاه مدرسانی ارزان قیمت در اختیار می‌گیرند که بسیاری از آنها صلاحیت کافی و وافی برای آموزش به نوباوگان عزیز کشور را ندارند. نتیجه و خروجی سر جمع این‌گونه به‌ظاهر آموزشگاه‌ها و آموزش‌ها می‌شود همین بلبشو و آشفته بازاری به‌ظاهر موسیقیایی کشور، حال شما پیدا کنید پرتقال فروش را و معلمان و مدرسان آموزش ردیف میرزا عبدالله، آقا حسینقلی، طاهر‌زاده، دوامی، اقبال آذر، نی داوود، ادیب خوانساری و… به این ترتیب می‌توان گفت که فاتحه چیزی به نام موسیقی اصیل و سنتی ایران رو به احتضار و مُوت را باید خواند و عن قریب حلوای این متوفی را می‌بایست میل بفرماییم.

البته شاید نسل جدید به مانند شما فکر نکنند و براین عقیده باشند که موسیقی ایرانی زنده و پویا است. با این تفاسیر آیا تلاش کرده اید درموسیقی آوازی به روز باشید و با بازار روز موسیقی حرکت کنید؟

جسارتاً باید بگویم تولید موسیقی هنری با تولید چلوکباب و فست فود بسیار بسیار متفاوت است. اگرهنرواقعی ازدرون هنرمند واقعی بجوشد دیگر کاری به سلیقه و ذائقه مصرف‌کننده نباید داشته باشد و بازجسارتاً اجازه بدهید خودمان را گول نزنیم و واقع بینانه با این مسأله برخورد کنیم. تعریف هنرواقعی با تعریف تولیدات Entertainmenti (سرگرم کننده) زمین تا آسمان فاصله دارد. امروزه درصد بسیاربالایی ازتولیدات انبوه موسیقی ازجمله تولیدات شبه موسیقی سنتی وشبه موسیقی اصیل فقط و فقط و صرفاً کاربرد Entertainmenti و سرگرم‌کننده دارند که اشکالی هم برآن وارد نیست اما مشروط به اینکه طلبکارانه مدعی تولید آثار هنری موسیقیایی نباشیم.

تولیدات انبوه Entertainmenti (سرگرم کننده) در مغرب زمین هم بشدت رواج دارد اما جایگاهش برای تولید‌کننده و مدیران آن و حتی مصرف‌کنندگان آن نسبت به موسیقی هنری بسیار مشخص و روشن است و تولیدکنندگان این گونه موسیقی‌های سرگرم‌کننده برعکس مدعیان این بوم و بر مدعی تولید هنری ارزشمند موسیقیایی نیستند. به‌طورمثال در حال حاضر در اجراهای موسیقی‌های هنری و جدی نمی‌توان تماشاچی انبوه، با سلایق و علایق مختلف و متعدد را در زیر یک سقف یا فضاهای وسیع به مدت چند هفته هرشب به آنجا کشانید و برای آنها موسیقی‌هایی با اشعار بزرگانی چون فردوسی، حافظ، سعدی ومولانا را به شکل جدی و هنری اجرا کرد مگر اینکه سطح اجرایی آن اجرا‌ها را با لطایف الحیل حتی تا حد رضایت پایین‌ترین سلایق و علایق آنقدر پایین آوریم که به فروش مطلوب دست پیدا کنند. موسیقی که باید براشعار این بزرگان شعر وادب پیاده شود می‌بایست از ارزش و اعتبار بسیار بالایی برخوردارباشد که دراین صورت مخاطب به حداقل، تنزل پیدا خواهد کرد. دراین صورت بدیهی است که نمی‌توانند فروش‌های میلیاری داشته باشند چرا که اساساً مخاطب موسیقی جدی بسیار بسیار انگشت شمار و اندک است. ناگفته نماند در این باره سیاست و شرایط اجتماعی و اقتصادی هم بی‌تأثیر نبوده و به‌عمد با این کارها سطح ذوق و سلیقه مردم را پایین آورده‌اند؛ پر واضح است جامعه‌ای که سطح سلیقه هنری و فرهنگی‌اش پایین باشد در همه زمینه‌ها و سطوح بی‌سلیقگی و کم ذوقی موج می‌زند.

با توجه به تجربه شما درزمینه سینما و دیگرهنرها و همچنین طبق این گفته‌ها این بی‌سلیقگی و بی‌ذوقی تنها در موسیقی نمود دارد یا درحوزه سینما و دیگرهنرها هم معمول است؟

بله. درهمه رشته‌های هنری و حتی در ورزش، اقتصاد و سیاست هم این بی‌سلیقگی‌ها و کج سلیقگی‌ها وجود دارد.سینمای ایران هم به مانند موسیقی مشکلات متعدد خودش را داشته و دارد. امروزه روز یک تعداد دلال و صرفاً سودجو سکان این عرصه را به‌دست گرفته‌اند و مافیای عریض و طویلی به وجود آورده‌اند و این مافیا به صورت‌های مرئی و نامرئی همه جا و به همه چیز چنگ انداخته‌اند. برنامه‌گذاران گرامی و ارجمند سرسوزنی از موسیقی و دیگرهنرها سررشته‌ای ندارند اما درخرید و فروش آدم‌ها و تخریب باقی‌مانده‌های اندک این هنر مظلوم کمرهمت بسته‌اند. این شرایط بهبود نخواهد یافت و ما همچنان دوره می‌کنیم شب را و روز را هنوز را و چشم به راهیم که شاید وقتی دیگر ققنوسی از دل خاکستر سر برون آورد.

شما خود را از شاگردان دو استاد بزرگ در دو رشته موسیقی و تئاتر«محمد رضا لطفی و بهرام بیضایی» می‌دانید. متأسفانه نسل امروز چنین شانس‌هایی نداشته و ندارند.

شاید وقتی دیگر جامعه ما استادانی همتراز و هم‌اندازه این بزرگان را به خود ببیند اما چندان هم نمی‌توان امیدواربود. به شهادت تاریخ در کشور ما در رشته‌های مختلف استعدادهای بی‌شماری وجود دارد البته استعداد به تنهایی لازم است، ولی کافی نیست.

آیا موسیقی آوازی ما تاریخ مصرف پیدا کرده است؟

بله. صددرصد درواقع نابود شده است. اکثریت قریب به اتفاق خوانندگان امروز تصنیف خوان هستند نه آوازه خوان؛ مردم دیگر چندان علاقه‌ای به شنیدن آواز ندارند.کسانی خواهان شنیدن آوازهستند که از فرهنگ شنیداری بالایی برخوردارباشند. بخش دیگر این علاقه‌مندی درونی است و به شخصیت و منش افراد برمی گردد و باید به درک بالا و لازمی ازمسائل فرهنگی رسیده باشند.پروسه ۵۰-۶۰سال گذشته در موسیقی آوازی آرام آرام کمرنگ شده است و رو به نابودی است.

جدا ازگزیده کار بودن در آهنگسازی در بحث ترانه و شعر حساسیت خاصی در آثار شما به چشم می‌خورد نمونه آن آلبوم «عارف شیدا» است که به درک بالایی از کلام در موسیقی اشاره کرده اید؛ چیزی که امروزه کمتر به چشم می‌خورد.

متأسفانه شعر و ترانه هم اوضاع چندان مناسبی ندارد. اشعار فاخر و زیبای بسیاری وجود دارد اما باید قادر باشیم بیان موسیقایی را در بهترین و مناسب‌ترین شکل بیان کنیم. رشته تحصیلی من تئاتر و سینما است و با کتاب و مطالعه بیگانه نیستم. به‌طور مثال از یک سو شاگرد استاد بیضایی در حوزه تئاتر بودم و از سوی دیگر با آموزش‌های استاد هوشنگ گلشیری و با ادبیات غرب و شرق آشنا شدم اما اکنون زمانه تغییر کرده و امروزه دیگر این امکان وجود ندارد. شانس دیگرمن آشنایی با زنده یادان فریدون مشیری و سیمین بهبهانی بود. در حقیقت خانم بهبهانی مادر معنوی من بودند و در مکتب ادب و هنر ایشان با بسیاری از هنرمندان و ادیبان بزرگ بیشترآشنا شدم. ناگفته نماند ازدیگر پارامترهای انتخاب شعر، شناخت محتوا و زیباشناسی آن است که می‌بایست مورد توجه قرارداد. خلق هنری صرفاً بیان حرف‌های بزرگ نیست بلکه چگونه بیان کردن آنها اهمیت دارد.

برگزاری کنسرت به بهانه زلزله زدگان کرمانشاه با عنوان «همیاری و همدلی با کودکان زلزله» سبب شده بعد از مدت‌ها به عرصه اجرای موسیقی برگردید، چه برنامه ای در این باره و دیگر فعالیت هایتان خواهید داشت.

اگرتوافق‌های جاری با تهیه‌کننده‌ها یا برگزار‌کنندگان به سامان برسد قراراست تور کنسرت هایم در دیگر شهرهای ایران ادامه پیدا کند. به غیر از برنامه کنسرت‌ها دو آلبوم موسیقی هم آماده انتشار دارم که منتظر سروسامان یافتن احتمالی بازار نشر موسیقی هستم، تا ببینیم چه پیش خواهد آمد. از انتشار این آثار هیچ حمایتی از هیچ جانبی صورت نمی‌گیرد. متأسفانه درحال حاضر مردم به اصل آلبوم‌های انتشار یافته روی خوش نشان نمی‌دهند اما با اشتیاق و از سر مهربانی و علاقه به پدید آورندگان این آثار، آن را براحتی و با وجدان آسوده دانلود می‌کنند.

حرف آخر…

امیدی به آینده غم انگیزِموسیقی ایران ندارم.

گفت‌وگو از: ندا سیجانی.