لذت بردن از کار یک چیز است و اعتیاد به کار یک چیز دیگر! اعتیاد به کار علائم انکارناپذیری دارد که برای‌تان می‌گوییم.   شاید دوست داشته باشید صبح زود قبل از اینکه همکاران بیایند و سلام و احوالپرسی‌ها و آمد و رفت‌ها شروع شود برای کارتان آمده شوید و عصر هم وقت مناسبی برای‌تان […]

لذت بردن از کار یک چیز است و اعتیاد به کار یک چیز دیگر! اعتیاد به کار علائم انکارناپذیری دارد که برای‌تان می‌گوییم.

 

شاید دوست داشته باشید صبح زود قبل از اینکه همکاران بیایند و سلام و احوالپرسی‌ها و آمد و رفت‌ها شروع شود برای کارتان آمده شوید و عصر هم وقت مناسبی برای‌تان باشد که در سکوت و خلوت، کارهایی که باید فردا انجام دهید را سازماندهی کنید، اما هر دو حالت اگر مدام تکرار شوند می‌توانند علامت اعتیاد به کار باشند. زیاد کار کردن شما را خسته و بیمار و فرسوده خواهد کرد.

غیر از ساعات کاری هم به کارتان فکر می‌کنید

روزهای تعطیل به یک دلیل وجود دارند: که بتوانید استراحت کنید. اگر در یک روز تعطیل استرس یک ضرب العجل کاری را که در شرف وقوع است دارید، یا حین دوچرخه سواری هم سعی می‌کنید به یک تماس کاری پاسخ بدهید

مراقب سلامتی‌تان نیستید

مدام احساس ناخوشی می‌کنید؟ ممکن است علتش زیاد کار کردن باشد. آنهایی که اعتیاد به کار دارند بیشتر در معرض تعدادی از ناهنجاری‌های فیزیکی و روانی‌اند، شامل دیابت نوع دوم، حمله قلبی، افسردگی، فرسودگی روانی و اضطراب. اگر با وجود بیمار بودن همچنان در محل کارتان حاضر شوید ممکن است اشتباهاتی بکنید یا کارآمدی چندانی نداشته باشید. احساسی که نسبت به خودتان دارید شدیدا وابسته به موفقیت‌های شغلی‌تان است

این خیلی خوب است که موفقیت‌ها و پیشرفت‌های کاری‌تان را جشن بگیرید اما اگر شادی شما وابسته به آنها باشد پس حتما مشکلی وجود دارد. یک فرد معتاد به کار نسبت به تائید‌هایی که از مافوقش، همکارانش و یا مشتریانش دریافت می‌کند بسیار وابسته است. کسی که به کارش اعتیاد دارد برای اینکه بفهمد کارش را چقدر درست انجام می‌دهد منتظر معیارهای بیرونی مانند ارزش یابی‌های سالیانه یا شش ماهه می‌ماند. این خیلی مهم است که خارج از حیطه‌ی کاری‌تان هم چیزهایی پیدا کنید که به شما احساس موفق بودن و خوب عمل کردن بدهند، مثلا یک کلوب هفتگی کتاب یا یک تیم فوتبال!

خارج از کارتان هیچ سرگرمی و تفریحی ندارید

اگر هدف‌ها و موفقیت‌های شغلی‌تان تنها چیزی باشند که به شما انگیزه‌ی صبح زود بیدار شدن بدهند پس زمان آن است که در الویت‌های‌تان تجدید نظر بکنید. سرگرمی‌ها و تفریحاتی پیدا کنید که کارتان هیچ دخل و تصرفی درآنها نداشته باشد، مثلا پرونده‌ای که در حال کار کردن روی آن هستید را با خود به پیک نیک نبرید! زمانی که تمام وقت‌تان را در محل کارتان سپری نکنید و در بیرون از محل کار هم مشغله‌های کاری ذهن‌تان را درگیر نکنند، میزان خوشنودی شما از زندگی هم روز به روز بیشتر خواهد شد.

هیچوقت از عملکرد شغلی‌تان راضی نیستید

فرد معتاد به کار هرگز نمی‌داند چه زمانی کافی واقعا کافیست! او همیشه سعی دارد شور همه چیز را درآورد و تمام توجه و تلاشش روی رسیدن به حد نهایت است، زیرا واقعا نمی‌داند موفقیت برایش چه تعریفی دارد! یعنی یک کمال گراست که به تمام جزئیات توجه دارد، هر چند این ویژگی گاهی می‌تواند مفید باشد اما اگر کنترل نشود ممکن است فرد ساعت‌ها در دفتر کارش بماند و در استرسی شدید و رام نشدنی غرق شود. بهتر است رویکرد سالم‌تری در پیش بگیرید و همیشه بدانید چه زمانی باید توقف کنید و ارزش دست آوردهای‌تان را بدانید، درست همانطور که دست آوردهای دیگران در نظرتان بزرگ جلوه می‌کنند.

هرگز به رئیس‌تان «نه» نمی‌گویید و هیچوقت هم به دوستان‌تان «بله» نمی‌گویید

اگر دوستان‌تان به شما بگویند: «ما هیچوقت تو را نمی‌بینیم» یا «تو همیشه سرت شلوغ است»، پس علامت هشداری است که می‌گوید به کارتان معتاد شده‌اید. این خیلی خوب است که پروژه‌های بیشتری در کارتان به شما محول شود اما این هم مهم است که بدانید چه زمانی دارید از خودتان زیادی کار می‌کشید. از اینکه مقابل رئیس‌تان بنشینید و برایش توضیح دهید حجم مسئولیت‌های فعلی‌تان اجازه نمی‌دهد مسئولیت جدیدی را قبول کنید نترسید.

 

در برنامه‌های روزانه‌تان، محدودیت‌های زمانی برای فعالیت‌های شخصی و اجتماعی‌تان در نظر بگیرید. با این کار می‌توانید بعد از یک روز کاری طولانی، مدتی را هم به استراحت و تنفس هوای تازه و بودن در کنار خانواده بپردازید.

 

هرگز خودتان را معتاد به کار نمی‌دانید

 

درست مانند هر نوع اعتیاد دیگری، یکی از متداول‌ترین علامت‌های اعتیاد به کار این است که فرد معتاد آن را قبول ندارد. تحقیقات نشان می‌دهد آنهایی که به شوخی و تمسخر خودشان را معتاد به کار خطاب می‌کنند در واقع معتاد به کار نیستند. معتاد به کار مانند معتاد به الکل معمولا انکار می‌کند که مشکلی دارد. این افراد معمولا از چیزی در درون‌شان فرار می‌کنند، چیزی که از وجود آن آگاه نیستند.