یکم- قرارمان درباره تیم ملی که از یک نیاز صد درصدی برمیخاست، چه بود؟ نوسازی تیم ملی و جوانسازی تیم ملی، مگر یک ضرورت درجه اول نبود؟ نه جوانسازی به صرف اینکه پز بدهیم که تیم جوانی در اختیار داریم! و نه ساختن یک تیم تازه که ویژگیاش جوان شدن و جوان بودن […]
یکم- قرارمان درباره تیم ملی که از یک نیاز صد درصدی برمیخاست، چه بود؟ نوسازی تیم ملی و جوانسازی تیم ملی، مگر یک ضرورت درجه اول نبود؟ نه جوانسازی به صرف اینکه پز بدهیم که تیم جوانی در اختیار داریم! و نه ساختن یک تیم تازه که ویژگیاش جوان شدن و جوان بودن شکلی است، نه!
تیم ملی، باید نو بشود تا قویتر از همیشه باشد! تیم ملی باید جوان بشود تا در برابر هر حریفی، قویتر، کاملتر، «برو»تر و بجنگتر از تیم فعلی و تیمهای قبلی باشد! تیمی که بتواند باز هم با پرتغال سر به سر مقابله کند و اسپانیا را باز هم بلرزاند و بترساند! اسکوچیچ، با دو، سه کرشمه که نالازم بود، در همین راستا خوب به حرکت پرداخت! چه عوض کردن، به قصد وارد شدن به درجات عالیتری از بازی- که نیاز وافری دارد به حضور بازیکنان پرهنرتر- در دستور کار قرار گرفت!
دراگان ما، یک شانس بزرگ هم آورد: لیگ برتر، چند پله بالاتر پرید! بازیکنان ساخته و پرداخته شدهتری در لیگ نوزدهم بار آمدند! پرسپولیس این جریان پیشرونده را به خوبی نمایندگی کرد! با حضور در فینال لیگ آسیا! استقلال، به شکل دیگری کار را جلو میبرد! در هر دو تیم «بازی» اصلیت به مراتب بیشتری مییافت! لیگ برتر، به جریان مهارتهای تکنیکی و تن دادن به نمایشهای تاکتیکیتر تمایل پیدا کرده بود!
مردان تغییرطلب و آنها که نوع بهتری از فوتبال را لازم میدانستند، فرصت زمانی مناسبی را انتخاب کرده بودند. نتیجه به هم رسیدن و یکی شدن این ویژگیها که تعداد بیشتری لژیونر داشتن هم یکی از شاخصههای اصلی آن به شمار میرود، همین شد که شده است: پرسپولیس جوان شده و قویتر هم شده! و نیز استقلال که در روند جوانسازی، به قویتر شدن هم خیلی نزدیک مینماید! دست اسکوچیچ، باز است!
فاز دوم عملیات تیمسازی
دوم- فاز اول خوب اجرا شد! و البته خوبتر از این هم ممکن بود! یکی، دو بدسلیقگی و یکی، دو پشت کردن به اصل «انتخاب اصلح» میتوانست تیم ملی را صاحب قدرت ادغامشوندگی بیشتری کند ولی خب، اصل غیر اصیل «ترجیح سلیقگی» را هم هنوز قبول داریم! سه اصلی که اجازه میدهد هم علم و هم تجربه به کار نیایند! بگذریم و بپردازیم به آنچه که با این وجود، باز هم قابل اعتناست و قابلیت جهش کردن را هم داراست! بازی با بوسنی که تیم منضبطی بود و بازیکنان قابل اعتنایی نداشت، نشان داد که تیم ملی بازیکنان صاحب قابلیت درجه اول، کم ندارد! بازیکنانی که در هر مایههای تکنیکی پرمایهاند الا در سرعت، آن هم سرعت عملی و سرعت استفاده از توپ و سرعت پاس دادن و تغییر حالت، هم از دفاع به حمله و هم از حمله به دفاع! که اگر این عیبها برطرف شود، نظیر گلی که مهدی قایدی زد روی پاس سریع و به موقع و بدون فوت وقت عزتاللهی باز هم جور میشد!
مشت پر اسکوچیچ
سوم- نقش اسکوچیچ در این بازی و تا این بازی- که نباید حواسمان را پرت و دچار اشتباه و خودفریبیمان کند- یک چیز بود و از امروز چیز دیگری است! شناختن و بعد از شناختن، ساختن و آموختن! تبدیل بهترین نفرات به تیمی که بهترینهای موجود را در خود دارد! تیم شدن که به خودی خود امکانش وجود ندارد! تیم بودنی که هدف تیم ساختن را روشن میکند! و نیز، در هر بازی، با دانستگی بیشتری بازی کردن! تیم ملی، اینجاست که باید از تخصصیترین دانش و کارآمدترین تجربهاش استفاده برد! تیم ملی، یک مزیت دیگر هم نسبت به گذشته نه خیلی از آن گذشته هم دارد! توسط سردار آزمون و مهدی طارمی، گل میزند! حالا در تیم ملی، نفرات دیگری هم داریم که میتوان آنها را گلزن دانست:
کاوه رضایی که از کاربلدهای حرکت و زدن ضربه پایانی در دالان دروازه حریفان است! مهدی قایدی که در جاگیری و زدن شوت، آن هم در کمال سرعت، صاحب تبحر شده است! هم کاوه و هم مهدی، در این روش گل زدن- و قایدی با پاس دادن غافلگیرکننده نیز- صاحب هنری هستند که در بزنگاههای خاص مفید واقع میشوند! و…
حرف آخر که برایش میتوان هزار دلیل عینی آورد، این است: …تیم ملی، برای درست شدن باید بازی کند! بازی کند و بازی کند! جادوی کوشش، از هر جادوی دیگری بهتر است!
و حرف بعد از حرف آخر، یا بلکه حرفی که آخر ندارد و عارضهاش یقه تیم ملی را هم می گیرد، این است: با استقلال در این ۴، ۵ سال چه کردهاند؟ اشتباهی نبود که مرتکب نشوند! جنابان مدیران من درآورده!