عزتالله انتظامی، بازیگری که سال ۱۳۸۲ به عنوان یکی از چهرههای ماندگار ایران انتخاب شد ۲۶ مرداد ماه ۹۷ دار فانی را وداع گفت. به بهانه در گذشت او نگاهی به مصاحبه اش در خصوص فيلم مستند بلند «… و آسمان آبی» به تهيهكنندگی «قاسمقلیپور» و کارگردانی غزاله سلطانی كه پرترهای از زندگی این هنرمند […]
عزتالله انتظامی، بازیگری که سال ۱۳۸۲ به عنوان یکی از چهرههای ماندگار ایران انتخاب شد ۲۶ مرداد ماه ۹۷ دار فانی را وداع گفت. به بهانه در گذشت او نگاهی به مصاحبه اش در خصوص فيلم مستند بلند «… و آسمان آبی» به تهيهكنندگی «قاسمقلیپور» و کارگردانی غزاله سلطانی كه پرترهای از زندگی این هنرمند است می پردازیم.
آقای انتظامی شما از چه چیز این مستند لذت میبرید؟
-عزتالله انتظامی: من فقط از اینکه در این فیلم زندگی شخصیام به نمایش در میآید خوشحال نیستم. البته نتوانستیم خیلی از فعالیتهای اجتماعیام را در این فیلم نشان بدهیم.
*فعالیتهای اجتماعی که میشود از شما نشان داد خیلی زیاد است.
-بله اما من نمیخواهم در مورد این کارها حرفی زده شود. نمونهاش همان پول جمع کردن برای بچههای افغان بود که خیلیها هم به خاطر آن کار به من متلک گفتند.نمیخواهم کمکهایی را که سامان میدهیم علنی شود.
من و همسرم تنها هستیم. شاید یکی از دلایلش هم این باشد که دختر نداریم. بچههایی که خارج از ایران هستند هر چند وقت یک بار تلفنی به ما میگویند مواظب خوتان باشید. خدا مجید را خیر بدهد که در تهران ماند و با وجود مشغله زیاد حواسش به ما هست.
*اتفاقا عین این جمله را در فیلم هم میگویید.
-همسر من درس خوانده قدیم است . قوم و خویش آنچنانی هم ندارد. من هم که همه عمرم را سر فیلم و کار بودم و او تنها بود. البته یک وقتی هم او مدتها نیست و در نبودش هم برای من فریزر را پر میکند. منظورم این است حالا که به خودمان آمدیم میبینیم که در طول مدت زندگیمان چقدر تنها بودیم و حالا این تنهاییها نمود بیشتری پیدا کرده است.
من بیرون از خانه با مردمی رو به رو هستم که نمیدانند گرفتاری نان و حتی شیر خریدن دارم. مثلا چند شب پیش ماشینی که من را از خانه تئاتر برگرداند خانه، جلوی پل رومی نگه داشتم چرا که همسرم گفته بود نان نداریم. وقتی برگشتم سمت ماشین و راننده من را با ۱۵ نان دید تعجب کرد.بعضیها تصور میکنند که در خانه من یکی برایم چای میآورد و چند نفر هم کارهایم را انجام میدهند در صورتی که اینطور نیست. تنهایی آدم را آزار میدهد.
*حرف زدن با آن خرس بزرگ اسباب بازی که در فیلم هم میبینیم به خاطر برطرف کردن تنهایی است؟
-آن خرس را در ژاپن به من هدیه دادند. اسمش هم ساتوست. گاهی وقتها تمام تمریناتم را جلوی او انجام میدهم و در خلوت هم با او حرف میزنم. این کار را از آدمهای مسنی که در پارکها مینشینند یاد گرفتم. اگر دقت کنید آدمهایی که پا به سن میگذارند معمولا با خودشان حرف میزنند. حرف زند با ساتو در این فیلم با صلاح دید کارگردان بود. اما نمیخواست خیلی این کار تکرار شود یا رویش تاکید کنیم. چون قرار بود این تنهایی و دلیل حرف زدن با این خرس را خود تماشاگر متوجه بشود.
*پس دلیل رضایت شما از مستند “…وآسمان آبی” این است که تصویر تنهاییهای شما را درست نشان میدهد؟
-بله. چیزی که بیرون تماشاگر میبیند با چیزی که در زندگی شخصی ما وجود دارد تفاوت عمدهای دارد و این تنها مختص من نیست و در مورد همکاران دیگرم هم این اتفاق میافتد. اگر بخواهیم هنرمندان ایران را با هنرمندان خارج از ایران مقایسه کنیم تفاوتشان زیاد است. هنرمندان در خارج خیلی راحتتر و بهتر از هنرمندان ایرانی زندگی میکنند. به خاطر همین هم دوست دارم بعد از چهار بار دیدن این مستند، دوباره آن را ببینم و دنبال این باشم که میتوانستیم دیگر چه چیزی در فیلم جا بدهیم که برای نسل نو گویا باشد.
*اعتماد شما به نسل جوانی که توانست مستند زندگیتان را بسازد از کجا ناشی میشود؟
-من اعتقاد دارم کسی که میخواهد کارش را شروع کند باید از زمینهای خاکی آغاز کند و از آن مهمتر اعتقاد دارم که نسل جوان وطن ساز است. اگر شما سری به خانه تئاتر بزنید میبینید که چهرههای بسیار خوبی وارد میشوند و باید وقت گذاشت و با آنها حرف زد. مثلا “کوکوی کبوتران حرم” علیرضا نادری آنقدر زیبا بود و بازیگران جوان خوب داشت دوست دارم باز هم آن نمایش را ببینم. یا “مکاشفه در باب یک مهمانی خاموش” که آتیلا پسیانی آن را نوشته بود.به نظرم عالی و معرکه بود. مردم با بلیط ۱۵ هزار تومان روی زمین مینشستند. فکر میکنم پسر من باید باشعورتر از من باشد چرا که با تکنولوژی همراهتر بوده است میتواند با این تکنولوژی کارهای زیادی انجام بدهد.
*یعنی شما به جوانها امیدوار هستید؟
-بله. اکثرا آینده روشنی دارند.
*گفتید ۸۰ ساعت راش گرفتید. چطور از بین این ۸۰ ساعت توانستید یک سری صحنه انتخاب کنید و کنار هم بگذارید؟
-غزاله سلطانی: طرحی که من ابتدا دست آقای انتظامی دادم با چیزی که شما روی پرده میبینید تفاوت دارد. اما شمای اصلیاش همین مستند بود. سر این پروژه من سه دفتر چرک نویس پر کردم. خیلی چیزها که از قبل مشخص بود و فقط هماهنگی دعوت کردن از آدمها میماند. در مورد تصاویری که در خانه گرفته شده است سعی میکردم اتفاقی بیافتد که در مورد موضوعی حرف پیش بکشم و بتوانیم در مورد آنها جلوی دوربینی که نامحسوس کار گذاشته شده بود حرف بزنیم. مثلا زمانی که آقای انتظامی در مورد خاطرات مادرشان و یا پیش پرده خوانی حرف میزنند از آن قسمتهایی نیست که آدم یک دفعه در خانهاش نشسته باشد و در مورد این مسائل شروع به صحبت کند. منظورم این است که نیاز به زمینه چینی دارد.
-انتظامی: وحشت من قبل از درست دیدن فیلم خیلی زیاد بود درست است که ما کار خودمان را کردیم اما من تماشاگرم را میشناسم و از سیزده سالگی دست زدن تماشاگررا میشناسم که کجا و کی راضی است و چه کسی راضی نیست. اما باز هم دل توی دلم نبود. پسرم به من گفت بابا حواست جمع است؟ گفتم انشاءالله که جمع است. وقتی نظر خانم مهاجر را در مورد کار پرسیدم گفت بد نیست اما من به او گفتم من با خوب موافق نیستم باید واقعا خیلی خوب شده باشد. دید تماشاگر با دیدن من فرق میکند. اما زمانی که دیدم تماشاگر با دستمال جلوی من آمده است و گریه کرده متوجه شدم فیلم خوبی است. اگر عمیق به فیلم نگاه کنید دو، سه صحنه یک مقدار نگران کننده است. یکی صحنهای است که در کنسرت ایثار صحبت کردم. گفتم هنرمندان با محبت کار کردند اما نامهربانی دیدند، نامهربانی، نامهربانی. یکی هم قسمتی که با تلویزیون گفتگو کردم و گفتم هنر مثل رودخانه است و هر چیز که سر راهش باشد باخود میبرد و باید راه خودش را برود وبه همین خاطر معرفت و عقل و شعور میخواهد.
برای من مهم است که اگر کسی چهار، پنج سال دیگر این فیلم را ببیند نظرش در مورد آن مساعد باشد. متاسفانه اخلاق بدی که من دارم این است که خیلی زود در مواجه با اتفاقات گریهام میگیرد و نمیتوانم احساساتم را کنترل کنم. خصوصا وقتی با جمعیت رو به رو میشوم که ابراز احساسات میکنند، نمیتوانم خودم را کنترل کنم. از حالا به این فکر میکنم اگر کسی چند سال دیگر این فیلم را دید چقدر از آن را میفهمد.
*فکر میکنید این مستند به اندازه کافی اطلاعات به مخاطب میدهد که ده سال دیگر بتواند آن را ببینید؟
-نه اگر منظورتان این است که این فیلم در خارج از کشور به نمایش در بیاید میتواند به مخاطبان خارجی هم اطلاعات بدهد، اینطور نیست. البته ما چیزی حدود ۸۰ ساعت فیلمبرداری کردیم و اگر قرار باشد فیلم برای مخاطبان خارجی به نمایش دربیاید میتوانیم به آن اضافه کنیم.
*چطور شد سراغ آقای قلیپور رفتید؟
-من وقتی فیلم “عروس آتش” ار دیدم داشتم پر درمیآوردم چرا که گفتگوی فرهنگها در کشور من اتفاق افتاده بود. بعد از آن من و قلیپور چند بار همدیگر را دیدیم. در طول این مدت که او شناختم همیشه به من لطف داشت و سر این کار هم به او گفتم یک کمکی به من بکن.
*خانم سلطانی چرا روی تعظیم کردن آقای انتظامی تا این اندازه تاکید داشتید؟
-سلطانی : یکی از خصوصیات آقای انتظامی فروتنی ایشان است. به نظرم آمد چقدر خوب میشود اگر این دوران آقای انتظامی را نشان دهیم که بعد از گذشت این همه مدت هنوز هم در مقابل جمع تعظیم میکنند.
*البته برداشت من متفاوت است. به نظرم این خاصیت ویژه آقای انتظامی و برخی هم نسلان ایشان است که میتوانند جمع را در دستشان بگیرند. یادم میآید سال ۷۴ جشنی سینمایی در ورزشگاه شیرودی برپا شده بود که آقای انتظامی جایزهشان را گرفتند دو باره دور سالن چرخ زند و جمعیت به احترامشان ۱۰ دقیقه پشت سر هم کف زدند.
-انتظامی: من زمانی که پیش پرده خوانی میکردم تماشاگر را از لابه لای پرده نگاه میکردم که کدام صحنه با کنار دستیاش حرف میزند و آن صحنه در اجراهای دیگر وجود نداشت و می فهمیدم آنجا تماشگر خسته شده است. زمانی که تماشاگر از کار لذت ببرد با حرارت دست میزند.
اگر متنی را باور کنم و رویش کار کنم مطمئنم اگر من اشک بریزم تماشاگر زودتر از من اشک میریزد و اگر من ریزه کاری را انجام بدهم او آنها را میفهمد. من دوست ندارم ادا دربیاورم و میخواهم خودم باشم. انقدر متنهایی که به دستم میرسد را میخوانم که خود شخصیت بشوم. سعی نمیکنم فقط متن را حفظ کنم. از همان زمان پیش پرده خوانی در خاطرم بود که تماشاگر تنها زمانی میتواند بازی را باور کند که از اعماق قلب بازیگر باشد. هیچ وقت هم به دنبال مالاندوزی نبودم/ مهر