«کودک کار» واژهای آشنا و دردآور است که بیشتر ما با آن آشنا هستیم و آنها را سر چهارراهها مشغول فال و گُل فروختن یا تا کمر خم شده در سطلهای زباله برای پیدا کردن ضایعات و گاهی هم ماندههای غذا میبینیم؛ صحنههایی که قلب هر شهروند را به درد میآورد. سر هر چهارراه […]
«کودک کار» واژهای آشنا و دردآور است که بیشتر ما با آن آشنا هستیم و آنها را سر چهارراهها مشغول فال و گُل فروختن یا تا کمر خم شده در سطلهای زباله برای پیدا کردن ضایعات و گاهی هم ماندههای غذا میبینیم؛ صحنههایی که قلب هر شهروند را به درد میآورد.
سر هر چهارراه تعدادی بچه از ۲-۳ ساله تا ۱۲-۱۳ ساله میبینیم که به صورت انفرادی یا گروهی مشغول به کارهایی مانند گدایی، تمیز کردن شیشه خودروها پشت چراغ قرمز، فروختن دستههای گل نرگس یا فروش فال هستند و فصل تابستان آفتاب رنگ پوستشان را به رنگ آسفالت خیابان تغییر داده است.
معصومیت و خستگی ناشی از کار ملامتآور در فصل سرما و گرما از چهرههایشان میبارد و با دستان خسته و پینه بسته کارهایی را که به هیچ عنوان همسنهایشان طاقت انجامش را ندارند، انجام میدهند؛ آنهم در ازای مبلغی بسیار ناچیز! اما این کودکان چه کسانی هستند و از کجا آمدهاند؟ آیا ایرانی هستند یا تبعه خارجی؟ خانودههایشان کجا هستند؟ چرا اجازه همچین کارهای سختی را به این طفلان معصوم میدهند؟ اینها تنها تعدادی از سوالاتی است که ذهن هر شهروندی را با دیدن کودکان کار به خود مشغول میکند.
۱۶۰میلیون کودک کار در جهان وجود دارد!
در حالی که آمار دقیقی از تعداد کودکان کار در کشورمان ثبت نشده است، سازمان ملل متحد، تعداد کودکان کار در جهان را پس از شیوع ویروس کرونا ۱۶۰ میلیون نفر تخمین زده است؛ آماری که هر روز به تعداد آنها اضافه می شود.
از زمان شیوع ویروس کرونا، تعداد کودکان کار بسیار بیشتر شده و روزبهروز به آنها افزوده میشود؛ تعداد زیادی از کودکانکار از زمان همهگیری ویروس کرونا ترک تحصیل کردهاند و برخی هم به دلیل تعطیلی و برخط (آنلاین) بودن کلاسها فرصت بیشتری برای کار دارند.
دلایل مهم کار کودکان اعتیاد والدین و سرپرستشان است؛ گاهی اوقات پدر یا مادر و یا هر دو معتاد هستند و کار نمیکنند و یا کارشان برای مخارجشان کافی نیست، پس بسیاری از این والدین بچه به دنیا میآورند، برای اینکه کار کند؛ در واقع آنها به چشم ابزار سوددهی به کودک نگاه میکنند و در واقع نیروی کار به دنیا میآورند.
کار کودکان در خیابانها خلاصه نمیشود، بسیاری از کودکان در کارگاههای زیرزمینی مانند کورههای آجرپزی مشغول هستند و بعضی هم در کارخانه، تعمیرگاه، مزرعه و دامداری کار میکنند.
کودکان کار تهران کجا زندگی میکنند
این روزها کم نیستند آدمبزرگها و بچههایی که سر و ته متن زندگیشان در هاشور خاکستری حاشیه زندگی خلاصه شده است؛ آدمهایی که در حاشیه شهر متولد میشوند، در حاشیه زندگی میکنند، در حاشیه نفس میکشند و در همان حاشیه میمیرند.
آدمهایی که بهقول خودشان، خیالشان راحت است که اگر تمام عمرشان را هم سگدو بزنند، به متن اصلی زندگی نمیرسند که نمیرسند؛ اما در این میان شاید کودکان هاشور خورده حاشیه، بیش از هر حاشیه دیگری مهم باشند. کودکانی که فقط بهواسطه تفاوت چند کیلومتری در جغرافیای محل تولدشان، محکومند تا دنیا دنیا است انگ حاشیهنشینی را به دوش بکشند و با مشکلاتی از قبیل بدسرپرستی، اعتیاد والدین، اجبار به ازدواج در دوران کودکی، فرار از خانه، بیشناسنامگی، سوءتغذیه، خشونتهای جسمی، روحی و بعضاً جنسی دست به گریبان باشند.
کارشناسان معتقدند که دختران آسیبپذیرتر از پسرانند؛ آنها به دلیل مولفههایی همچون «عادت ماهانه» در معرض بیماریهای بیشتری قرار میگیرند، موهایشان بلند است و شپش دست از سرشان بر نمیدارد؛ در فرهنگشان اینطور نیست که موهای بلند دختران را کوتاه کنند، آنها آب به اندازه کافی ندارند و اگر آبی باشد هم آلوده است. محله برای پرسهزنیهای آنها به غایت آلوده است. کودکانِ شوش که به محله غربتیها نیز معروف است، لب خط، اوراقچیها و کوچه پس کوچههای اطرافش بدترین شرایط را دارند؛ شپش، عفونتهای پوستی، زرد زخم، عفونت گوش، سوءتغذیه و هپاتیت تنها بخشی از مصایبشان است و آنها شب خسته از خستگیهای کار روز به محلهشان برمیگردند تا در جایی که گاهی خیابان از آن تمیزتر است شاید بتوانند تن رنجور و خسته خود را ساعتی به خواب ببرند. کودکانی که اغلب به واسطه اعتیاد اعضای خانواده به ویژه والدین به اعتیاد سنگینی گرفتار هستند و درآمدشان صرف تامین مواد مخدر همانها می شود.
چند خانواده و یک توالت!
محمد یکی از کودکان کار است که البته ۱۴-۱۵ سالی سن دارد و به گفته خودش پیر این کار است؛ نوجوانی که دمی چند هم سخن خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) میشود.
خانهتان دستشویی دارد؟
داریم، اما خودت برو نگاه کن، تو نمیتونی بری تووش تمیز نیست و حالت بد میشه.
حمام چطور؟
حموم که نداریم، باید بریم حموم عمومی.
حمام عمومی کجاست؟
محمد با دست اشاره میکند، اونجا؛ دوره، نزدیک نیست. یه وقتایی هم میریم خونه فامیل.
میان حرفهایمان موشی به بزرگی یک گربه از وسط حیاط به سمت اتاقی که محمد و خانوادهاش در آن ساکن هستند، میرود.
با تعجب از محمد میپرسم موش دارین؟
با لبخندی تلخ که بر گوشه لبانش نقش بسته بود، گفت: بیشتر خانهها در این محله موش دارند؛ موشهایِ بزرگی که گربهها نیز از آنها میترسند.
محمد و خانوادهاش یکی از پنج مستاجرِ خانه در همریخته عباس آقا هستند.
محمد گفت: یکی از شاگردانم از بس سرش را خاراند که زخم شد؛ روی گردنش هم برآمدگی عجیبی داشت، حدس زدم شپش دارد، موهایش را که کوتاه کردم، هر لایهای که برمیداشتم، شپش میدیدم، آن برآمدگی روی گردنش هم از همین شپشها بود، هنوز تحت درمان است و خوبِ خوب نشده.
بوی بسیار ناخوشایند ادرار با تعفن زبالهها که صبح تا بعدازظهر چندینبار زیر هُرم آفتاب پخته و شیرابهشان از لای کیسههای پاره به بیرون سرریز میشود، عجین شده؛ کوچهپسکوچههای خیابان جهانیان که به «لبخط» شهره است، پر از این قابهاست.
پنجره هرکدام از خانههای این محله را که باز کنی بوی تعفن از سطل زباله و کیسههای اطرافش بالا میآید، زیر بیشتر پنجرهها، تلی از زباله است و ابعادش به چند متر هم میرسد.
اهالی میگویند شهرداری منطقه ١۵ باید زبالهها را جمع کند. هر شب ماموران شهرداری میآیند اما زبالهها تمامی ندارد؛ کنار هر سطل کودکی آویزان شده و هر روز تعداد زبالهگردها بیشتر میشود.
موضوعی که فعالان اجتماعی آن منطقه را متعجب کرد این بود که محله تا چند سال قبل زبالهگرد نداشت، اما حالا دارد و این فعالان نگران شیوع بیماریهای واگیردار هستند.
بیشتر بچههای این محله کار میکنند. آنها یا کارگر کارگاههای پرسکاریاند و حتی برخی در حین کار دچار قطع عضو شدهاند و به گفته اهالی در شرایط بدی زندگی میکنند، یا زبالهگردند؛ برخی نیز در محلههای دیگر گل میفروشند، اسپند دود میکنند و غبار از شیشه خودروها میزدایند.
دختران پا به پای پسران کار میکنند و تنها شانسی که میآورند این است که گاهی چند کلاس درس خواندهاند، زیرا باید فکرِ رفتن به خانه شوهر باشند؛ همسرهایی که گاه تنها چند سال از خودشان بزرگتر است و گاه به ازدواج با مردان پا به سن گذاشته مجبور میشوند.
بسیاری از این کودکان کار که مهاجر خارجیاند، شناسنامه ندارند و خیلی از آنهایی هم که ایرانیاند، هویت مشخصی ندارند.
کودک کار؛ منبع درآمدی برای سودجویان
کودکانی که سرنوشت برای آنان بد خواسته و از محبت پدر و مادر دور ماندهاند؛ کودکانی که بچگی نمیکنند بلکه یک شبه رویاهای کودکی خود را با کار کردن و التماس برای فرار از تنبیه سرکرده خود با هزار حسرت و آرزو با دنیای بزرگسالی معاوضه میکنند.
هر روزه شاهد حضور صدها کودک کار در سطح خیابان هستیم؛ کودکانی که بدون توقع از زندگی کار میکنند و با التماسی که به نوعی میتوان گفت ابزار کارشان است، از ما میخواهند که در حد خرید یک فال به آنها کمک کنیم.
آزارهایی که از تحقیر و تمسخر شروع و با بهرهبرداری از کودکان بیپناه به خشونتهای بزرگ تری همچون آزار جنسی ختم می شود.
مثل دخترکی شیرین و معصوم با پیراهنی ژولیده و کثیف که به دلیل جذابیت جسمیاش مورد تمسخر و آزار جوانکهای سرنشین خودروهای لوکس چند میلیاردی قرار میگیرد؛ بیدَردانی که قهقهه کنان، دخترک را دست می اندازند و تا چراغ سبز شود او را بازیچه شوخیهای خود میکنند و این تنها نمونهای بسیار ناچیز از هزاران نوع آزاری است که کودکان کار میبینند. خشونت علیه کودکان به شیوههای مختلفی از قبیل وادار کردن آنان به انجام کارهای سخت و طاقت فرسا، تنبیه و آزار بدنی، سوءاستفاده و آزار جنسی انجام میشود و البته که آزار جنسی بیشترین آسیب را به کودک، اطرافیانش و در یک نگاه کلی به جامعه وارد میکند.