دولتمردان و اساساً نظامهای قدرت، میل بسیار دارند تا مشکلات و بحرانها را به مسائل فنی تقلیل دهند. امر فنی اساساً در به چنگ آوردن تصویری از کلیت ناتوان است، مسائل را در سطح خرد مینگرد و مشکلات را در نهایت به اشتباه چند کارگزار و یا نهایتاً چند سیاست تقلیل میدهد. بنابراین دولتها نوعی […]
دولتمردان و اساساً نظامهای قدرت، میل بسیار دارند تا مشکلات و بحرانها را به مسائل فنی تقلیل دهند. امر فنی اساساً در به چنگ آوردن تصویری از کلیت ناتوان است، مسائل را در سطح خرد مینگرد و مشکلات را در نهایت به اشتباه چند کارگزار و یا نهایتاً چند سیاست تقلیل میدهد. بنابراین دولتها نوعی وسواس و حتی اضطراب نسبت به امور فنی دارند و به مرور زمان مجموعهای از مفاهیم و واژگان فنی پیرامون خود تنیدهاند. البته اگر به سپیدهدمان ظهور دولت مدرن در غرب توجه کنیم میبینیم تاکید بر این وجه فنی در زبان کسانی چون ماکس وبر* هم بازتاب یافته است اما مسئله این است که به تدریج این وجه بر همه چیز سیطره میاندازد.
یک مفهوم کلیدی در این میان «کارآمدی» است. میتوان درباره معنای این مفهوم و مفاهیم نزدیک مثل «کارایی»، «بهرهوری» و نظایر این بحث کرد. اما اگر بخواهیم این مفهوم را، جدای از تمام کارکردهای مثبتاش، بفهمیم چه؟ به نظر میرسد در سیطره امر فنی بر واژگان دولتی و تاکید بر «کارآمدی»، میل به نوعی فریب و انحراف قابل تشخیص است. دولتها با تاکید بر این واژگان میخواهند نشان دهند که در دولت میلی وجود دارد به خیر جمعی، اینکه اهداف و بنیانها درست هستند و مشکلات موجود در نهایت محصول اشتباهاتی است در فرایند انجام کار. در نتیجه جای نگرانی نیست، و با تامل فنیِ بیشتر، مشکلات حل میشود و تعادل به سیستم بر میگردد. این نگاه فنی، آن هم صرفاً در مرحله عمل، از تامل در خود اهداف و مقاصد ناتوان است. مثلاً درباره اینکه پروژههای انتقال آب به نفع چه کسانی است یا به ضرر چه کسانی، چیزی نمیگوید، اما بر مبنای منطقی صرفاً ابزاری بهترین وسیله برای رسیدن شما به اهدافتان را معرفی میکند. این هدف میتواند سود شخصی باشد، یا نفع قومی و گروهی.
ویژگی دیگر سیطره زبان فنی این است که دولتها با این کار همه چیز را به «کارشناسان» محول میکنند و اجازه طرح مباحث در حوزه عمومی را نمیدهند. با این استدلال که مباحث فنی و پیچیده است و عامه را یارای فهم آنها نیست. در نتیجه جامعه یا عموم مردم فقط از برونداد مطلع میشوند.
پس شاید یک شیوه مناسب برای مواجهه با تصمیمات و اقدامات دولتها، کنارگذاردن این زبان فنی و برانداختن لایه ایدئولوژیک آن باشد؛ که اهداف و برنامهها به زبانی واضح در عرصه عمومی مطرح شوند و بازخورد بگیرند. و البته آن وقت است که زشت و زیبا سیاستها عیان میشود.
*ماکس وبر را شاید بتوان آخرین آموزگار جهانی سدهی نوزدهم و بیستم میلادی دانست. او را اقتصاددان، حقوقدان، تاریخدان، استاد علم سیاست و جامعهشناس میخوانند و برخی وی را حتا فیلسوف میدانند.
پهنه دانش او پژوهشهای اقتصادی، حقوقی، تاریخی و جامعهشناختی دورانهای باستان، سدههای میانه و مدرنیته را دربرمیگیرد. بیجهت نیست که وی بعنوان پایهگذار و پدر راهنما در رشتههای علوم اجتماعی شهرت جهانی یافته است.
در کنار نظریههای سیاسی و اجتماعی وبر، استادان سرشناس امروز در آثار خود، نظریههای وی را الهامبخش و راهگشا در عرصههای زیرین نیز میدانند: جامعهشناسی اقتصاد؛ جامعهشناسی کار، شغل، حرفه، سازمان و صنعت (به طوری که در پژوهشهای علم مدیریت آثار ماکس وبر بسیار سودمنداند)؛ جامعهشناسی نابرابری اجتماعی، تحرّک و لایهبندی (آنجا که در کنار رهیافت کارل مارکس و نظریهی لایهبندی کارکردی، رهیافت سوم از آن ِ وبر است)؛ جامعهشناسی سیاسی؛ جامعهشناسی دولت؛ جامعهشناسی فرهنگ و دین (آنجا که وبر نه فقط رهیافتی بینظیر ارائه داد، بلکه در پژوهشهایش دربارهی دینهای جهانی، مقیاسها و معیارهایی را نشاند).
در آموزشهای دانشگاهی در رشتههای علوم اجتماعی بطور مداوم و اجتنابناپذیر به نام ماکس وبر برمیخوریم. بنابراین برای کسب شناخت بیشتر در زمینهی تاریخ جامعه، تحلیل جامعه و نقد جامعه آشنایی با اندیشهی ماکس وبر بسیار سودمند است، زیرا که پهنهی پژوهشی وی را در بر میگیرند. اندیشههای ماکس وبر در ارائهی رهیافتهایی در نظریه، روش، تحلیل، آسیبشناسی و محیط اجتماعی از ژرفش و اعتباری جهانی برخوردار اند. وی در پژوهش خود دربارهی تاریخ اجتماعی مدرنیتهی مغربزمین میکوشد به این پرسشها پاسخ دهد که: چرا فقط در غرب بود که رشد اجتماعی به گونهای خاص به مدرنیزاسیون انجامید؟ چرا خیزش انقلاب صنعتی و پیدایش سرمایهداری، انقلاب سیاسی، دمکراسی، انقلاب فرهنگی و فرآیند فردیتباوری، در اروپا خاستگاه خود را یافت؟ آمیزش شگفتیبرانگیز و خودویژهی سرمایهداری، دمکراسی و فردیتباوری، چگونه پیکر گرفت که امروز هنوز افسونزدهی آنیم و شاید بتوان آن را بخشی از میراث اروپایی قلمداد کرد؟ و اینکه این کدامین حلقههای زنجیری از شرایط بودند که این وضعیت تاریخی−اجتماعی را در غرب امکانپذیر ساختند؟ بنابراین ماکس وبر در ژرفای مدرنیتهی غربی، سرشت خاص آن و خودویژگیهای تاریخی آن میکاود.
موضوع وبر، همانند کارل مارکس، سرمایهداری مدرن است. وی “اقتصاد و جامعه” را پژوهید، به همان سان که مارکس در مدل خود زیربنا (سرمایهداری) و روبنا (حق، دین، سیاست و غیره) را بررسید. ماکس وبر، که به “مارکس بورژوا” شهرت یافت، همانند سلف خود، نیروی قابلیت و باروری و توان نوآوری این نظام اقتصادی مدرن را برجسته ساخت، ولی آنسوی تاریک آن را بدست فراموشی نسپرد. وی موفقیت غیرقابل انکار سرمایهداری را در برابر زیانهایی نشاند که قابل چشمپوشی نیست. حساسیت وبر بویژه معطوف بود به سرشت دوگانهی مدرنیته، به ناسازهها (پارادوکسیها)ی آن و به بهایی که جامعه و شیوهی زندگی مدرن از فرد میطلبد. زیرا که سرمایهداری، علم و فن و نیز دولت و روند دامنگستر بوروکراسی در جهان با دشوارآفرینی خود، فرصت یک زندگی مستقل را از فرد میربایند. وبر دوگانگی مدرنیته را در برابر گزینش یک زندگی مستقل مینشاند و در اینجا دست به آسیبشناسی میزند.
آنچه اندیشههای ماکس وبر را برای یک خوانندهی کنجکاو جذاب میکند، آمیختگی نظریه، روش، تحلیل و نقد در آثار اوست. از اینرو کتاب “ماکس وبر”، نوشتهی هانس پتر مولر، استاد جامعهشناسی عمومی دانشگاه هومبولت برلین به علاقمندان توصیه میشود. نویسنده خواننده را با فرآیند تکوینی اندیشه و نظریههای وبر آشنا میسازد. کتاب از سوی دو انتشارات کتابهای دانشگاهی منتشر شده است. ناشران چند سالی است که دست به معرفی اندیشهورزان علوم انسانی در چارچوب انتشار کتابهایی با زبانی فراگیرتر از زبان تخصصی زدهاند، بیآنکه از کیفیت آن بکاهند، تا شوق مطالعه را در طیف گستردهتری از خوانندگان برانگیزند.