داستان بدست آوری ها
داستان بدست آوری ها

مجید عابدینی راد عجیبه که خیلی از دست دهی های بزرگ در واقع یه به دست آوری به همون اندازه، بلکه به مراتب بزرگتر، می تونه محسوب بشه! به خودم‌ می گم همش بستگی به نگاه آدم به زندگی داره! بیشتر منظورم به مورد خودمه و به دنبال عمومیت دادن وضعی که مصداقش توی زندگی […]

مجید عابدینی راد

عجیبه که خیلی از دست دهی های بزرگ در واقع یه به دست آوری به همون اندازه، بلکه به مراتب بزرگتر، می تونه محسوب بشه! به خودم‌ می گم همش بستگی به نگاه آدم به زندگی داره! بیشتر منظورم به مورد خودمه و به دنبال عمومیت دادن وضعی که مصداقش توی زندگی من جور در اومده، و تئوری بافی نیستم! آره، چی بالاتر از از دست دهی یه همسر زیبا و هنرمند و از هر نظری شایسته، مثل هر کدوم از زنهای خوب من می تونه باشه!؟

خب، دروغ چرا، خوب که حسابش رو می کنم می بینم آخرش رفتن هاشون با وجود ماتم بزرگی که در هر دوره ای از زندگیم برام داشت، و همه زیر رو شدن هایی که از نظر مادی در هر موردی برام باقی گذاشت، آخرش در نگاهی خاص، و جدای از جوانب احساسی، در جای خودش، امروز برام تبدیل به یک به دست آوری
بزرگ شده!
این طور بهتره بگم که اونچه که امروز هستم و تمامی عشق و مسرّتی که در زندگی دارم حس می کنم، و به قول معروف آدم شدنم رو، وابسته به همه از دست دهی های در طول زمان عمر فعلیم می دونم! توی سلسله از دست دهی های عاشقانه، هیچ ماتمی برام توی دنیا بالاتر از فوت بابام نبود! با رفتنش درسته که بزرگ ترین تکیه گاه زندگیم و همه وابستگی به محیطم رو از دست دادم، ولی دست آخر، بال درآوردنم و با جیب تقریباً خالی و پول قرضی راهی فرنگ شدنم، و روی پای خودم یه عمر ساختنم رو، مگه با همون از دست دهی بزرگ به دست نیاوردم!؟
شاید کمتر کسی به اندازه من توی دنیا طعم زندگی با زیباترین و هنرمندترین زن ها و حس ایمنی در کنارشون بودن رو، چشیده باشه، اما اگه هر کدوم در مقطعی خاص من رو ترک نمی کرد، و ول شده به حال خودم نمی ذاشت، خب امروز چه جور می تونستم در کنار محبوبه ناز و دانشمندم باشم، و نگاه پشتیبانش رو با خودم
داشته باشم!
حالا کاری ندارم که در مورد عشق هام، هر رفتنی برام همیشه زمینه ساز گریه و ماتم و مکافات هم بوده، ولی اگه خارج از اونچه که پیش اومده، اتفاق افتاده بود، من به حتم آدم دیگه ای از کار در می اومدنم! ولی چیزی که می دونم اینه که بهتر از این وضعی که الان توش هستم نمی تونست ازم آدمی ساخته بشه!
توی همه دوره طولانی درس خوندنم بهتر از این چیزی یاد نگرفتم که در دنیای فیزیکی هیچ چیزی از دست نمی ره، و کل نظام طبیعت و دنیا به دور تغییر و تبدیل و تحول می چرخه!
حالا من نظرم اینه که، در مورد روابط بشری و عشق و عاشقی هم قضیه همینه، که انرژی ای که از عشق در معاشرت ها زاده می شه، همش توی حال تحوله، و از یه عشق روی یکی دیگه ریخته می شه، و از بین رفتنی درش مطرح نیست!
می خوام بگم حالا خارج از وضع از دست دهی بعضی از آدم هایی که دوستشون داشته ام، که برام با گذر زمان شکلی از تحول رو باعث شده، توی رابطه با مال و منال هم بیشتر وقتها اوضاع برام به همین روال بوده! یعنی از دست دهی های بزرگ همیشه باعث تغییر مسیرهایی توی زندگی کاری و حرفه ای ام شده، که با نگاه الانم می بینم آخرش چه خوب که اون چیزهای بزرگ رو از دست دادم!
معمولاً هم این دو پدیده از یه طرف عاطفی، و از اون طرف مادی، هر دو کاملاً به هم مربوطه!
در نهایت برا من این جوری بوده که از دست دهی ها همیشه موجب تحرک بیشترم و دوباره و چندباره ساختن زندگی ام شده! هر بار هم به نحوی خیلی کیف رسان تر از دفعه قبلش!
البته پدر و پدر بزرگم هم هر دو، حداقل در زمینه کاری و مالی، یه زندگی های زیگ زاگی غریبی داشته ان!
آخه همونقدر که به اوج و قله ای در یک اقدام درآمدزا و حرفه ای رسیدن کیف داره، به نظر من سقوط و از دست دهی و دوباره سازی هم شادی و مسرّت و تحرک و امیدزایی های خودش رو برا آدم
به ارمغان می آره!
چه نمونه ای بهتر از خود این نوشته پیرامون از دست دهی, که در جای خودش, می تونه یه دستاورد راهنما به حساب بیاد!
باید بگم که یه وقتها دلم به حال آدم هایی که سفت و سخت به اون چه که دارن چسبیده ان، می سوزه! پیش خودم می گم انگار حیوونکی ها از زندگی چیزی نفهمیده باشن!
البته بهتره وارد قضاوت ارزشی نشد، چون قضیه خیلی شخصیه، و همش به مسائل روحی آدم ها در ارتباط با نزدیکان شون ربط داره! یعنی شاید هم تا یه حد و حدودی ژنتیک هم باشه! اما باز این حرف هم پایه درستی می تونه نداشته باشه!
ولی برای روشنی مطلب به فرض، برادرهای من، هر دوشون، از کاخ نشینی و رفاه مادی ای که امروز دارن، خیلی هم راضی به نظر می رسن، و به نظرم نگاه دوتا شون در مورد شکست های بزرگ پدر و پدر بزرگم، ۱۸۰ درجه مخالف منه! انگاری که بدبیاری و شکست حال و هوایی طاعونی رو داشته باشه، که باید هر طور شده با محافظه کاری و مال اندوزی، و پس انداز و سرمایه گذاری های مطمئن و صرفه جویی در خرج… مهار و از خود ور کرد….!
یعنی درست برعکس روحیه ماجراجویی و گرایش به کار خلاقانه داشتن و مدام از نو ساختن های بابام، و دست دل بازی هاش و خیر رسونی هاش در زندگی..!
آره، من فقط از خودم و بد و خوب چیزها برا خودم می تونم بگم، که چطور بیشترشون، برام خوب و راه باز کن پیشرفتم در زندگی بوده تا بازدارنده!
فکر می کنم که بنیاداً نداری ِ توی زمینه مادی، و همیشه به دنبال بدست آوردن در تکاپو بودن، بیشتر با خلق و خوی من می سازه تا موقعیت داشتن و در رفاه مادی زیستن!
بعید هم‌ نیست که ناخودآگاهانه توی مسیرهایی می رم که حاصلش به بقای نداری و از نوسازی منجر بشه! نمی دونم!؟
منظورم اینه که انگاری همیشه باید در موقعیت تلاش برای بدست آوری و نقشه کشیدن و خلاقیت به خرج دادن برای اکتساب…قرار بگیرم, تا احساس کیف بری ام از بودن به منتها درجه خودش برسه!
مهم دست آخر اینه که آدم از وضعی که توش هست خوشحال باشه، و از خودش و دنیا رضایت کامل داشته باشه!
ولی ماورای همه این حرف ها، به نظرم باید یه فلسفه ای پشت این برخورد خوابیده باشه، که بیشتر به یه نگاه شرقی و ایرونی نزدیکه؛ اینکه در نهایت بین پیروزی و شکست در امور دنیایی آنچنان دوگانگی و تضاد مطلقی وجود نداره! یعنی بسته به تعبیر موقعیت، هر شکستی می تونه یه پیروزی تلقی بشه، و یا برعکس هر پیروزی ای
یه شکست!
درست مثل اغلب جنگ ها که توشون خیلی سخته که بشه برنده یا بازنده ای رو تعیین کرد!
موضوع چه برای یک جامعه و یا یه فرد، فقط و فقط به میزان و نحوه تحول، در دست و پا زدن در درگیری ها، و درس گیری های ازشون، بستگی داره! اینجاست که می شه متوجه شد که مسیر ماجراجویی رو رفتن، و سر نترس و همت بزرگ داشتن، درسته که آدم رو با هزار جور خطر مواجه می کنه، ولی مسیری ست در راستای تحول و درس آموزی از زندگی قرار داره! ولی به فرض در مقابلش، نگاه مال اندوز و سر کیسه سفت کن برادرهای من، چیزی بجز درجا زدن و سکون و مرگ رو در پایانش با خودش نداشته و نداره!
حالا در مورد زندگی عاشقانه توأم با ماجراجویی داشتن هم همینه!
این عادیه که هر زنی به خاطر مسائل غریزی ای که داره، به کل با نگاه ماجراجویانه که توش عدم ثبات حرف اول رو می زنه، حالت مساعدی نداشته باشه، و احساس امنیت مادی براش حرف اول رو توی رابطه بزنه!
چیزی که با نگاه من و هر روز توی فکری نو رفتنم، و هزار و یه جور خواب و خیال تغییرآوری در روند امور جامعه و چه و چه داشتنم…اصلاً جور در نمی اومد!
امروز در نهایت به خودم می گم چه باک که همه اون روابطم در جایی پاره شد، و یا فکرهای سازندگی هام، در جابی رها شد، ولی همه این مسیرها من رو به نگاه نظامی و حافظ و کار روی شعرهاشون یادگیری از دانش شون پیوند داد، که برام بالاترین مایه مسرّت و نشاط آوردی در دنیا رو بوجود آورد! اینجاست که در مورد من، از دست دهی ها بیشتر برام کارساز سعادتم شده، تا ضربه هایی جلوگیرنده و مانع تراش برای پیشرفتم…!
پاریس ۱۹ ژوئن ۲۰۲۲

 

نگاه

سند زنده بودن
اگر روزی برای رسیدن به آمار جمعیت کره ی زمین، به جای انسان های دارای‌ نبض، انسان های با شرف را سر شماری می کردند، شاید در کل، واژه کنترل جمعیت حذف شده بود و همه ی جوامع به فکر رشد و پرورش انسان های با شرف می افتادند و هیچ کشوری اضطراب داشتن آمار نامناسب جمعیت را نداشت، بلکه تمام جوامع در تقلا بودند که از این پس به پر جمعیت ترین کشور دنیا بدل گردند؛ ‌کشوری که در آن شرف و‌ انسانیت موج می زند، قطع ‌به یقین جایی خواهد‌بود که فارغ از ثروت، مدرک تحصیلی، اعتقادات و….،هر انسانی محترم شمرده می شود؛ این ‌جاست که انسان ها بر حسب رنگ پوست مدل مو، نوع نژاد و تفکر و قیافه قضاوت نمی شوند. این جاست که دیگر هیچ کس، دیگری را گول نمی زند، دور نمی زند، زیر آب دیگری را نمی زند، نقش بازی نمی کند، دیگر نقاب روی هیچ‌ چهره ای نمی شیند، سر هیچ کس شیره‌ مالیده نمی شود و در‌ نهایت فاصله‌ی عمیق ‌بین دنیا و رنگ لعاب ها ای که ‌ما ‌به آن می دهیم، با ‌واقعیت وجودی ‌زندگی ایجاد نمی شود؛ آن وقت در هیچ‌ جامعه ای، پدیده ای با عنوان معضل اجتماعی، خود نمایی نمی کند و ‌آخر این که تعیین ‌آمار مرگ و میر هم بر حسب تپیدن ‌قلب های دور از شرف و ‌انسانیت اعلام می شد، یعنی انسان‌های دارای نبض فاقد انسانیت. در جایی خواندم برای تشخیص زنده یا مرده بودن یک انسان به شرف او نگاه کنید، نه، به نبض او.

 

رویداد

برد پیت: به پایان بازیگری‌ نزدیک می‌شوم

برد پیت

برد پیت، ستاره ۵۸ ساله سینما در گفتگویی جدید اعلام کرده فصل پایانی فعالیت حرفه‌ای او به عنوان یک بازیگر از راه رسیده است. برد پیت بازیگر آمریکایی برنده اسکار در مصاحبه با مجله «جی کیو» (GQ) درباره ادامه فعالیت هنری خود گفت: «خود را در فصل پایانی حرفه بازیگری‌ام می‌بینم باید منتظر بمانم این بخش آخر چگونه پیش خواهد رفت و چگونه آن را طراحی می‌کنم؟
پیت علاوه بر حرفه بازیگری صاحب کمپانی فیلمسازی «Plan B» نیز هست، کمپانی موفقی که در ۲۰ سال اخیر درآمد چند میلیاردی داشته و محصولات آن تاکنون سه بار برنده جایزه اسکار شده‌اند.
کوئنتین تارانتینو که در چند فیلم با «برد پیت» همکاری داشته، او را با «پل نیومن»، «رابرت ردفورد» و «استیو مک‌کوئین» مقایسه می‌کند و می‌گوید: «او یکی از آخرین ستاره‌های باقی ‌مانده سینماست که یک نژاد متفاوت از انسان است و صادقانه بگویم، فکر نمی‌کنم بتوانید دقیقاً او را توصیف کنم. زمانی که در حال ساخت فیلم «حرامزاده‌های لعنتی» بودیم متوجه آن شدم. وقتی او در صحنه بود، احساس نمی‌کردم که از منظره دوربین نگاه می‌کنم. احساس می کردم دارم فیلم می بینم. فقط حضور او در چهارچوب قاب این تصور را ایجاد می‌کرد».
برد پیت در سال ۲۰۲۰ برای بازی در فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» به کارگردانی «کوئنتین تارانتینو» موفق به کسب جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شد. این بازیگر در بخش دیگری از مصاحبه‌اش با مجله «GQ» فاش کرد که به مدت یک سال مشغول جستجو برای یافتن یک گنج مدفون شده در عمارت چند هزارمتری‌اش در فرانسه بوده که در سال ۲۰۰۸ با همسر سابق «آنجلینا جولی» خریداری کرده بود، چرا که به او اطلاع داده بودند طلاهایی به ارزش چندین میلیون دلار مربوط به دوران جنگ‌های صلیبی در آنجتا
مدفون شده است.
این بازیگر می‌گوید که تجهیزات راداری خریده و شروع به بررسی عمارت برای یافتن گنج کرده و برای مدت یک سال تمام فکر و ذهنش درگیر این ایده هیجان‌انگیز بوده اما در نهایت متوجه شده که همه این‌ها دروغ بوده است.