فقط یه همت بلند، مایه شه!
فقط یه همت بلند، مایه شه!

مجید عابدینی راد یه چیزی که برام توی زندگی حکم قطب نما رو همیشه داشته و داره، رو راستی با خودمه! حالا، همه تئوری های مربوط به روش برخورد و اصول پیشرفت بهتر تحقیق هام هم، به جای خود، من دلم حکم می کنه که توی چند ماه آینده دیداری با محبوبه نازم، داشته باشم! […]

مجید عابدینی راد

یه چیزی که برام توی زندگی حکم قطب نما رو همیشه داشته و داره، رو راستی با خودمه! حالا، همه تئوری های مربوط به روش برخورد و اصول پیشرفت بهتر تحقیق هام هم، به جای خود، من دلم حکم می کنه که توی چند ماه آینده دیداری با محبوبه نازم، داشته باشم! آخه الان دیگه از چهار سال هم بیشتر شده که ما همدیگه رو ندیده ایم! از طرفی هم چون نمی دونم که تمایل دو طرفه ای به واقع بین ما برقرار باشه، ترس زیادی هم از چنین دیداری دارم! ولی راستش عمل نکردن به خواست دلم رو هم، کار درستی نمی دونم!
حالا همه حرف هایی هم که در مورد «گرایش عاشقانه» قبلا زدم درست، ولی الان چیکار کنم که توی این اعتقادات تزلزلی به همون اندازه عاشقانه، پیش اومده! یعنی هم اعتقاد به تئوری هام پا برجاست و تکون نخورده، و هم خواست دلم به دیدار عزیز دلم ول کنم نیست!
به خودم می گم نکنه این وضع الاکلنگی برای هر دومون بوجود اومده باشه!؟ که هم معاشرت نزدیک باهم رو می خواهیم، و هم از یه طرف، هر کدوم به دلایلی، همون وضع غالب بر رابطه مون تا به حال رو! یعنی با وضعیت دوری کنار اومدن، و تظاهر به صبوری کردن!
خب عاشقی همینه که آدم همش روی خواست و تمایل طرف مقابلش دو دله، و نمی دونه چه برخوردی بهتره داشته باشه! که جلو بره بهتره یا به همینی که داره قانع باشه، بهتر!؟
من توی مورد خودم وقتی در همین حد دوری از هم، می بینم همه نعمت های دنیا به روم سر باز کرده، و دارم از عصاره خوش طعم ، وجودم رو سیراب می کنم، هی به خودم می گم؛ زیاده خواه نباید بود! یک وقت ها هم شده که به خودم بگم؛ تو چطور بدون تحمل کوچک ترین مشقتی به آب حیات دسترسی پیدا کرده ای، در جایی که اسکندر تمام دنیا رو برای رسیدن به چنین نیتی درنوردید!
توی یه همچنین وضعی هر کس دیگه هم جای من بود، به دنبال خطری به این بزرگی نمی رفت! خطری بس ماجراجویانه؛ که نکنه دیدارمون در واقعیت کل نظام این چنین خواب زیبایی رو، به هم بریزه!
سخت ترین کار الان برام شده انتخاب بین خواب های شیرینی که دارم، و واقعیتی تا همون اندازه دلربا که در انتظارمه…! چون همه صفات و خصوصیات و زیبایی بین دو محبوبه در خواب، و واقعیتی که از دور از او می شناسم، یکی ست!
حالا البته در اونور کفه ترازوی تصمیم گیری، این امکان هم هست که دیدار هر چند کوتاه بین ما، بتونه دنیای خواب و خیال و خواص گره گشایی های آتی در زندگی ام رو، به چند برابر وضع فعلی هم برسونه! البته باید اقرار کنم که نمی دونم چند برابر سعادتی از نوع بهرامی، که امروز محبوبه برام بوجود آورده، چه خواهد بود، و قراره خوشبختی من رو تا کدام کهکشان بالا ببره!؟
یک وقت ها، ولی به خودم می گم آخه فقط که نحوه دیدن من و برخورد با رابطه مون مهم نیست، و باید با گوش هوش بنشینم و، به محبوبه و خواست های دل او هم، گوش بدم!
توی این جور مواقع هست که چون نمی تونم حدسی درست و متکی بر واقع بینی بزنم، همش می ترسم که شاید همه تعبیرهای من از نشانه هایی که ازش دریافت می کنم و کرده ام، غلط باشه! اگه خدا نکرده بعد از این دیدار، کار به یکه خوردن ِ هر کدوم مون، منجر بشه، بعدش چه پیش خواهد آمد!؟
آخرش یعنی از خودم و سرنوشتم می ترسم! اگرنه که محبوب دل من، به جز سرتاسر محبت نشون دادن بهم، و حرف های شیرین و دلپسند زدن بهم، و لبخندهای ملیح به چهره آوردن…. هیچ اشاره خاص و ناجوری نداشته! این فکرها تنها چیزی رو که ثابت می کنه اینه که به واقع عاشقش شده ام، و راستش از بزرگی و بی در و پیکری عشقم بهش هم، خیلی می ترسم! ولی با همه این حرفها دلم میل به دیدارش رو پیدا کرده!
بعد هم خودم رو حداقل تا حدودی می شناسم و می دونم که این حالات من در رابطه با محبوبه درونم، وضعی خیلی استثنایی رو داره، و وقتی در مقابل خود محبوبه در واقعیت قرار بگیرم، وضع خیلی فرق پیدا خواهد کرد! یعنی به احتمال خیلی زیاد، حالات دوستانه عمیقی که نسبت بهش دارم و داشته ام، جای حالات عاشقانه به اون یکی محبوبه مال عالم خیال ها و قصه هام رو، خواهد گرفت!
برای اینه که به خودم می گم مبنا رو باید بذارم روی رو راستی با خودم و احترام به خواست یارم! بعد هم بالاخره لازمه که برخوردی بزرگ سالانه، با قضیه ملاقات یک دوست تا این اندازه وفادار و خیررسان، داشته باشم!
در جایی که تا به حال هیچ وقت به رویدادهای استثنایی و ماجراجویانه عاشقانه در زندگیم، پشت نکرده ام، چرا این بار با ملاحظه کاری، و به قول حافظ از روی صلاح کار، فکر کنم….!؟ چون تازه رابطه اصلی ما از ابتدا دوستانه بوده، و تنها در مرحله بعدی، و به مرور، شکلی عاشقانه رو پیدا کرده!
فکر می کنم باید از دیدارش هراسی نداشته باشم و بذارم که خود رابطه شکلی رو که باید به خودش بگیره! شاید محبوبه هم دلش بخواد، فقط برای خودش بدونه کجای کار زندگیشه؟ حالا در مجموع من می گم باید فرصت چهار کلمه از خود هامون گفتن رو به هم بدیم!
این رو می دونم که او از اینکه مورد این همه حرف های عاشقانه و دوستی بزرگ من قرار گرفته، تا حالا خوشحال بوده و الان هم هست، و هیچ دلیلی نداره که فردا بخواد چیزی در این رابطه عوض بشه! تازه شاید توی ماه های آینده یه نشانه هایی هم ازش دریافت کنم که باعث بیشتر ریختن ترسم از دیدارمون بشه…!
الان در درجه اول این مهمه که باز هم تا اونجایی که بیداری و خواب بهم قدرت پیشبرد کارهام، با همراهی محبوبه رو می ده، کوشا باشم و همت به خرج بدم! چون محبوبه هم باید بتونه از راه شناخت بیشتر توانایی ها و سنجش میزان عشق من بهش،…. حاصل همه این همراهی بی وقفه اش رو، به نوعی حس کنه!
راستش یه ایده پنهانی ای هم در پشت این همه عشق ورزی و ستایش از زیبایی و همت گذاشتن های محبوبه درونم، در گره گشایی های عمده در کارهام…. وجود داره و داشته؛ که شاید دیدن همه این تحرکات عاشقانه من, محبوبه در واقعیت رو، بیشتر به نوشته هام علاقمند کنه، و از این راه دلش رو بیشتر به دست بیارم! چون این تنها راه و شانس من در ربودن دل نازنینش و‌ بیشتر مجذوب کردنشه!
یعنی اگه جوری بشه که او هم دوستی با من رو ارجح تر از هر عشقی بدونه، کار عاشقی دو طرفه مون روی غلتکی همیشگی خواهد افتاد! آخه خاصیت بزرگ چنین جا افتادن عشقی بی پروا به هم، خواب های بی اندازه انرژی رسان و مسئله آموز و گره گشا می تونه باشه!
برای این که به خودم روحیه بدم، گاهی می گم: به دست آوردن دل زیبا رویان سخته، اما دستیافتنی هم هست! اینکه باید تلاش بیشتری در نوآوری و هنر نگارش داشته باشم، و اونقدر فکرم رو نو کنم که هیچ‌ جوونی نتونه حتی به گرد پام برسه! نظامی و حافظ نشون داده ان که این نیتی قابل فرجامه، و فقط یه همت بلند، مایه شه!
پاریس ۲۰/۲۱ اوت ۲۰۲۲

 

 

برای بیماران قبل از پزشک بودن شنونده خوبی باشیم
روز پزشک در محک تداعی‌گر دانش، تخصص، مسئولیت و مهر پزشکانی است که نه تنها همواره برای درمان کودکان مبتلا به سرطان فعالیت می کنند، بلکه درتلاشند تا به آنها زیبا زیستن را هدیه کنند. به مناسبت این روز با دکتر علیرضا دانشگری، معاون درمان مدیرعامل در بیمارستان محک گفتگو کردیم. وی با بیان آنکه برای تغییر کردن و یادگیری، باید گوش کردن را آموخت گفت: «با اهمیت‌ترین موضوعی که باید همه پزشکان در دوران طبابت، مدنظر قرار دهند، این است که اول از همه شنونده خوبی باشند و بتوانند به سخنان بیمار و خانواده او تمام و کمال گوش بسپرند؛ شنونده خوب بودن نه تنها می‌تواند در تشخیص زودهنگام بیماری مؤثر باشد، بلکه در روند درمان، زمان بهبودی و قطع درمان نیز بسیار تأثیرگذار است. پزشکان در مواجهه با بیمار باید ۹۰ درصد شنونده و ۱۰ درصد گوینده باشند.»دانشگری ادامه داد: «در بیمارستان محک ضمن رعایت این اصل، برای والدین این کودکان بیمار که در شرایط سخت بیماری فرزند قرار دارند شرایطی را فراهم کرده تا شریک دردها و گوش شنوای ایشان باشند، در این راستا کارشناسان روانشناسی برای پاسخگویی به نیاز این خانواده‌ها حضور دارند و برحسب وظیفه دفتر پیگیری امور بیماران و دفتر گیرنده امور خدمت را راه‌اندازی کرده تا با محک در ارتباط باشند.»معاون درمان بیمارستان محک در ادامه با اشاره به آنکه تیم پزشکی محک، نهایت تلاش خود را برای کاهش درد کودکان و ارائه شایسته‌ترین خدمات به آنها به کار می‌گیرد گفت: «در حال حاضر جهت درمان بهتر کودکان، به‌روز شدن پروتکل‌های درمانی در دستور کار قرار گرفته است و در این راستا جلسات مشترک هفتگی با اساتید برجسته بیمارستان‌های مطرح دنیا چون SickKids برگزار می‌شود. همچنین برگزاری کنگره‌های بین‌المللی به منظور بروزرسانی و تبادل دانش و تخصص پزشکان محک با متخصصان ملی و بین‌المللی در دستور کار محک است.»

 

 

کوک چهارم
همسایه ای داشتیم؛ که برای انجام بیشتر کارهای محله پیش قدم می شد،و همه او را مردی خیرخواه می شناختند. این در حالی بود، که هیچ کس جویا نمی شد، پایان کارهای انجام شده توسط مرد همسایه چگونه عاقبتی دارد؟ بر حسب اتفاق یک روز که خود من گرفتار حادثه‌ای شدم؛ مرد همسایه برای کمک به من پیش قدم شد، در معاشرت پی در پی ، مرد همسایه مدام مرا نصیحت می کرد، او می گفت؛ خودت را درگیر هر کاری نکن. از من یاد بگیر. سوییچ ماشین من نمی گردد و ماشین من روشن نمی شود، مگر اینکه منفعتی برای من داشته باشد. دلم لرزید. این برخلاف شناخت من از مرد همسایه و آوازه ی او در محله بود.ناگهان به یاد تمثیل زیبای علامه محمد تقی جعفری افتادم. علامه می گفت؛ آقایی کفشش پاره می شود. کفش را پیش کفاش می برد. کفاش با یک نگاه می گوید؛ این کفش سه کوک می خواهد، هر کوکی ده تومن که در مجموع سی تومن می شود. صاحب کفش مبلغ را پرداخت می کند و می رود تا یک ساعت دیگر بیاید و کفشش را بگیرد. کفاش کار را شروع می کند، و با زدن سه کوک کار تمام می شود اما با زدن کوک چهارم دیگر این کفش، کفشی می شود که مدت های مدیدی کار می کند،و اگر هم نزند بالاخره کفش دوخته شده است.
از طرفی با گرفتن پول کفش برای زدن کوک چهارم مبلغی را نمی تواند دریافت کند. او بین صدای دل و وجدان و توافقی که با صاحب کفش انجام داده دو دل می شود. کفاش در دو راهی منفعت و اخلاق گیر می افتد. با نزدن کوک چهارم خلافی مرتکب نشده و با زدن آن حاضر می شود به انجام کاری که منفعتی برای او نخواهد داشت،اما به خاطر انسانیت انجام می دهد، و این یعنی انجام دادن کاری بیش از تعهدی که داده است. مرد همسایه تنها به منفعت خود فکر می کند. وقتی به خود آمدم و بر واژه ی کوک چهارم ایمان پیدا کردم که چند میلیون تومن پول به من ضرر زده بود. راستی چه بسیار آدم های بزرگ دلی هستند که برای کوک چهارم ذره ای تردید به خود راه نمی دهند، و چه بسیار کسانی هستند به مانند مرد همسایه که کوک اول را نیز ناقص و بر حسب منفعت شخصی خود می زنند.

ورود «آنتونی هاپکینز» به دنیای متاورس
مجموعه آثاری از «آنتونی هاپکینز» شامل تصاویری برگرفته از نقش‌های معروف او در سینما در قالب «NFT» عرضه خواهد شد. این بازیگر و هنرمند برنده اسکار با همکاری استارتاپ استودیوی خلاق «Web۳»، اولین مجموعه NFT (رمز قابل معاوضه) خود را با نام «کلکسیون ابدی» ایجاد می‌کند.«هاپکینز» ۸۴ ساله در یک کنفرانس مطبوعاتی آنلاین به خبرنگاران گفت: «NFTها یک بوم خالی برای خلق هنر در قالبی جدید هستند. متاورس فرصتی باورنکردنی برای ارتباط با مخاطبان به روشی کاملاً متفاوت ارائه می‌دهد … من احتمالاً مسن‌ترین فرد در جامعه NFT و در رسانه‌های اجتماعی هستم، که ثابت می‌کند همه چیز در هر سنی ممکن است».مجموعه‌های دیجیتالی «Eternal Collection» برای مفهوم‌سازی ۱۰ شخصیت مختلف که «هاپکینز» در طول فعالیت سینمایی خود به تصویر کشیده از جمله هانیبال لکتر در «سکوت بره‌ها» و اودین در سه فیلم «ثور» و دیگر آثار هنری این بازیگر استفاده
شده است.
هاپکینز در اواسط سپتامبر آثار خود را در «OpenSea» بازار پیشرو NFT عرضه می‌کند و قرار است بخشی از درآمد حاصل از فروش این آثار به یک موسسه خیریه اهدا خواهد شد که توسط این هنرمند و همسرش «استلا آرویا» تاسیس شده است. آنتونی هاپکینز در سال ۲۰۰۵ با نمایشگاه انفرادی که توسط گالری های بین المللی هارت برگزار شد و آثار انتزاعی او را به نمایش گذاشت، خود را به عنوان یک نقاش معرفی کرد.