فرم، شیطنت، جریان
فرم، شیطنت، جریان

«شب، داخلی، دیوار» بالغ‌ترین فیلم وحید جلیلوند است که توانسته بدون هیچ حشو و تقلایی، یک فرآیند حرفه‌ای از یک داستان عاشقانه را به تصویر بکشد. فیلمی که به راحتی با مخاطبش ارتباط می‌گیرد و طی ٢ ساعت، بدون اینکه از ریتم بیفتد، یک چالش را برای مخاطبش، شیرین درآورد. فرم در سینمای اجتماعی ایران، […]

«شب، داخلی، دیوار» بالغ‌ترین فیلم وحید جلیلوند است که توانسته بدون هیچ حشو و تقلایی، یک فرآیند حرفه‌ای از یک داستان عاشقانه را به تصویر بکشد. فیلمی که به راحتی با مخاطبش ارتباط می‌گیرد و طی ٢ ساعت، بدون اینکه از ریتم بیفتد، یک چالش را برای مخاطبش، شیرین درآورد.

فرم در سینمای اجتماعی ایران، عنصر مهمی است که متاسفانه در تمامی این سالیان، قربانی محتوا شده و کارگردانان ترجیح دادند تا به‌جای ورود به فرم‌های کارکردگرایانه و هنری، بیشترین تمرکز خود را بر سوژه و پرداخت محتوایی معطوف کنند. در چنین رویکردی، مخاطب نیز شاهد یک داستان سر راست با سوژه‌ای عموما ملتهب و تامل‌آور است که تمامی بار، بر دوش محتوا سوار است و در ظرف اثر، خرق‌عادت عجیبی پیدا نمی‌شود.
متاسفانه این رویکرد در سینمای اجتماعی ایران که طی یک دهه، حداقل دوبار پوست‌اندازی کرده، به پاشنه آشیلی تبدیل شده که اجازه نداده تا این گونه سینمایی محبوب که در بسیاری از کشورهای صاحب صنعت سینمای جهان، طرفدارانی دارد، به بلوغ برسد.
سومین ساخته سینمایی وحید جلیلوند، فیلم فرم است. قواعد فرمیک، به خوبی در لایه‌های اثر هجی شده و این‌طور نبوده که این فرم، تنها در شکل تدوین خود را نشان دهد. به‌گونه‌ای که اصلا نمی‌توان داستان آن را به شکلی خطی روایت کرد و این، یک امتیاز بزرگ است که در سینمای فاقدفرم، یک فیلم تا این اندازه استاندارد، به این مفهوم ورود کرده و به یک تعریف تازه در سینمای ایران رسیده است.در همین اشل، آنچه شب، داخلی، دیوار را از سایر آثار فرمیک سینمای ایران متمایز می‌کند، ضرورتی است که فلاش‌بک‌ها و فلاش‌فورواردها برای اثر ایجاب می‌کنند. در شرایطی که بسیاری از آثار فرم‌زده، نهایت خلاقیت را در فلاش‌بک دانسته و فرم را به یک حرکت زیباشناختی در کلیت اثر تقلیل می‌بخشند، فیلم جلیلوند، بدون هیچ حرکت نمایشی، تنها به منطق درام تکیه کرده و به این قالب از فرم می‌رسد که به خوبی بر قواره فیلم نشسته و می‌تواند به‌رغم تقدم و تاخر زمانی و واگویه شکسته یک داستان در مقطع ۷ ماهه، مخاطب را با خود همراه کند.این عملکرد، یکی از مزیت‌های اصلی فیلم است که داستان با وجود شکست زمانی خود، به ابهام در مخاطب نمی‌انجامد و یا یک مهندسی درست، می‌تواند از دل یک بحران و تلاطم روحی، عاشقانه‌ و حدیث نفس انسانی را بیرون بکشد که به خوبی با هر نگاه و زاویه‌ای، قابل مشاهده و لمس است.
شب، داخلی، دیوار با این رویکرد، به تجربه‌ای جدید در سینمای ایران تبدیل شده است که می‌تواند خود را تا اندازه‌های یک فیلم کالت در خاطر مخاطبانش، زنده نگه‌دارد. فیلم با چنین پتانسیلی، در مواردی معدود، شیطنت‌هایی کرده که اصلا در قواره حرفه‌ای و تکنیکال اثر نمی‌گنجد. اوج این شیطنت‌های ریز را می‌توان در سکانس تجمع کارگران مقابل کارخانه و آن شکل برخورد نیروهای امنیتی با آنها تعریف کرد. در ادامه، و آنچه در درون ون اتفاق می‌افتد، تداوم این مسیری است که شاید فیلم برای نشان دادن و انتقاد از سیستم حاکمیتی، چندان نیاز مبرمی به آن نمی‌دید و می‌توانست با بیانی خفیف‌تر، چنین منظوری را در مخاطبش القا کند.
اگر هم مشکلی میان مدیریت سینمایی کشور و این فیلم وجود داشته باشد، قطعا به دلیل همین یکی، دو سکانس است و کلیت فیلم به‌گونه‌ای نیست که نتواند مجوز بگیرد. ضمن اینکه فیلم به اندازه‌ای، توان تکنیکی دارد که بدون درج این میزان خشونت، می‌تواند مورد پسند انواع جشنواره‌های معتبر خارجی قرار بگیرد بنابراین اینکه در فیلم انسانی و عاشقانه، تا این میزان خشونت و بی‌منطقی از سوی نهادهای حاکمیتی دیده شود، عنصر تامل‌آوری است که سبب شده تا فیلم به‌خاطر چیزی که نیاز چندانی به آن ندارد، درگیر حواشی شده و به اقبال خود، حداقل در سیستم اکران داخلی، لطمه بزند.به جز این مورد، شب، داخلی، دیوار، بالغ‌ترین فیلم کارگردانش است که توانسته بدون هیچ حشو و تقلایی، یک فرآیند حرفه‌ای از یک داستان عاشقانه را به تصویر بکشد. فیلمی که به راحتی با مخاطبش ارتباط می‌گیرد و طی ٢ ساعت، بدون اینکه از ریتم بیفتد، یک چالش را برای مخاطبش، شیرین درآورد.
عنصر تعلیق در کلیت اثر، به شکلی خزنده، ملموس است. همین عنصر سبب می‌شود تا فیلم در فصول مختلف روایی خود، هیچ‌گاه از ریتم نیفتاده و در تمام اوقات، سرپا بوده و مخاطبش را به ادامه مسیر داستانی ترغیب کند.مزیت‌های فیلم البته به همین موارد ختم نمی‌شود: فیلم، به‌واسطه تکثر فضای داخلی، از یک فیلم‌برداری هوشمندانه برخوردار است که مخاطبش را با وجود زمان زیاد، خسته نمی‌کند. میزانسن‌ها به خوبی بسته شده‌اند و سکانس‌ها، با وجود تاریکی اغلب نماها و سیگنالی که یک کاراکتر نابینا به مخاطبش می‌دهد، دل‌آزار و خسته‌کننده نیستند.فیلم دو بازی چشم‌گیر دارد. اغراق نیست اگر عنوان کنیم نوید محمدزاده با این نقش‌آفرینی، وارد حیات نوینی از فعالیت‌های خود شده و توانمندی‌های دیگری از بازی خود را به تصویر کشیده است. چشم‌گیرتر از بازی محمدزاده، ظهور دایانا حبیبی است که در نخستین نقش‌آفرینی حرفه‌ای خود، توانسته تا این میزان مسلط، از پس یک نقش سخت برآمده و خود را به عنوان یک بازیگر کاربلد، به سینمای ایران تحمیل کند. البته که در چنین فیلم مبتنی بر فرم، نقش تدوین نیز بسیار حائز اهمیت است و وقتی کلیت، تا این میزان موفق بوده، نشان می‌دهد که تدوینگر، کار خود را به درستی انجام داده است.
شب، داخلی، دیوار، به رغم آن ایراد عجیبی که به آن وارد است، می‌تواند در سینمای ایران، تا اندازه‌های یک اثر جریان‌ساز بالا بیاید. در سینمای اجتماعی که طی یک دهه اخیر، تنها اصغر فرهادی را به عنوان کنش‌گر جریان‌ساز می‌شناخته، حالا جلیلوند، با این اثر می‌تواند حرف‌هایی برای گفتن داشته باشد و به تک‌قطبی فرهادی در سینمای نوین اجتماعی پایان دهد. البته که این فیلم، در نقطه شروع این جریان برای جلیلوند قرار دارد و آثار بعدی او، به درستی تعیین می‌کنند که آیا این شکل فیلم‌سازی، تنها یک موج کوتاه و موقتی بوده و یا می‌تواند به عنوان جریان، به دیگر آثار کارگردانان این گونه نیز
تزریق شود.

 

درگذشت نویسنده مشهور ژانر وحشت

«پیتر استراب» نویسنده مشهور رمان‌های ژانر وحشت درگذشت.
«پیتر استراب» نویسنده آمریکایی و تحسین‌شده رمان‌های فانتزی، ترسناک و مهیج راونشناختی در سن ۷۹ سالگی و پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری درگذشت.«استراب» چندین رمان، مجموعه داستان کوتاه و رمان کوتاه به نگارش درآورد. از جمله آثار او به نخستین رمان ترسناک او می‌توان اشاره کرد که با عنوان «جولیا» در سال ۱۹۷۵ چاپ شد و با اقتباس از آن، فیلمی ساخته شد.
او همچنین رمان «طلسم» را با همکاری «استیون کینگ» دیگر نویسنده نامدار ژانر وحشت روانه بازار کرد. «کینگ» در واکنش به درگذشت «استراب» با انتشار توئیتی به او ادای احترام کرد و از او به عنوان «دوستی خوب و همکاری بی‌نهایت بااستعداد»
یاد کرد.
این دو نویسنده با همکاری همدیگر رمان «خانه سیاه» که دنباله‌ای برای «طلسم» بود را نیز در سال ۲۰۰۱ منتشر کردند. «نیل گیمن» نویسنده مشهور انگلیسی نیز به «استراب» ادای احترام کرد و او را یکی از بهترین نویسندگان و یکی از بهترین دوستانش معرفی کرد.«پیتر استراب» در سال ۱۹۴۳ در شهر «میلواکی» واقع در ایالات متحده آمریکا متولد شد و در رشته ادبیات انگلیسی «دانشگاه ویسکانسین» تحصیل کرد و مدتی را به آموزش در همین رشته پرداخت. او تحصیل در مقطع دکتری «دانشگاه دوبلین» مشغول شد، اما آن را به پایان نرساند و در عوض دو مجموعه شعر در سال ۱۹۷۲ منتشر کرد و نخستین رمانش با عنوان «ازدواج» را در سال ۱۹۷۳ به چاپ رساند. او به پیشنهاد مدیر برنامه‌هایش با رمان «جولیا» وارد عرصه ژانر وحشت شد و سپس رمان موفق «داستان شبح» را در سال ۱۹۷۹
منتشر کرد.

 

 

تمجید از بازی محسن تنابنده در جشنواره فیلم ونیز

منتقد نشریه اسکرین از بازی درخشان محسن تنابنده و فیلنامه دقیق هومن سیدی در فیلم «جنگ جهانی سوم» تمجید کرد. فیلم «جنگ جهانی سوم» ساخته هومن سیدی در نخستین نمایش جهانی خود در بخش افق‌های جشنواره فیلم ونیز نمایش داده شد. «جاناتان هولان» منتقد نشریه اسکرین در بخش‌هایی از نقد این فیلم می‌نویسد:«جنگ جهانی سوم» داستان طاقت فرسا اما جذابی است که نشان می‌دهد چگونه یکی از قربانیان زندگی یاد میگیرد که از ستمگران خود تقلید کند. ششمین فیلم هومن سیدی به‌عنوان یک کمدی سیاه شروع می‌شود و کم کم تاریک‌تر و به سمت یک تراژدی می‌رود، داستانی که با نقش‌آفرینی جذاب و خارق‌العاده محسن تنابنده (بازیگر فیلم قهرمان) همراه است.
آثار سیدی در داخل مورد تحسین قرار می‌گرفتند و اکران «جنگ جهانی سومر در بخش افق‌های ونیز به عنوان یکی از چهار فیلم ایرانی که جویای افتخار در جشنواره هستند، می‌تواند مقدمه‌ای برای نمایش بیشتر بین‌المللی این فیلم باشد.
فیلمنامه با دقت نوشته شده فیلم با صحنه ای کوتاه اما گویا بین شخصیت شکیب (محسن تنابنده) که پس از دست دادن همسر و فرزندش دچار لغزش‌های عاطفی است و یک زن ناشنوا با چشمانی درشت به نام لادن (مهسا حجازی) آغاز می‌شود. بسیاری از مضامین فیلم به زیبایی در یک تبادل کوتاه بین این زوج قرار گرفته اند که در قربانی شدنشان متحد شده اند و از همان ابتدا نشان میدهد که مخاطب خود را در دستان امن کارگردانی توانمند قرار داده است. تنابنده در نقش شکیب فوق‌العاده است: در ابتدا یک شخصیت کمدین بی‌صدا و با چهره‌ای سنگی در غلبه قدرت‌هایی که نمی‌تواند درک کند که بعداً تبدیل به یک تراژیک
واقعی می‌شود.

 

 

آنچه راه گشا می شود
از بچگی‌دوست داشتم ورزش بدن سازی را به صورت حرفه ای انجام بدهم. وقتی هجده‌ساله‌ شدم، پدرم برای تعطیلات نوروزی، خانواده را به گردش برد، موقع ‌بر گشت ‌به علت خستگی و ‌خواب آلودگی پدرم، ماشین ‌واژگون شد؛ مادرم را از دست دادم و یکی از دست‌هایم نیز قطع شد و این برای من به خصوص به عنوان‌ یک دختر یک فاجعه بود. یادم می آید، مادربزرگ همیشه به پدرم می گفت دخترت، دست و پا شکسته است، پس برای او در حد توانت، هر کاری که می توانی انجام بده.در خانه ما، پدر بزرگ، همیشه مادر بزرگ‌ را با لفظ ضعیفه، صدا می زد؛ مثلا می گفت ضعیفه امروز نهار چی داریم،؟ یا می گفت ضعیفه امروز میای با هم بریم؟ خرید و غیره و این رفتار برای من که دختر دست و پا شکسته ای بودم، خیلی گران تمام می شد و چقدر ادامه زندگی را برایم سخت تر می کرد، به ‌خصوص برای رسیدن به آرزویم، یعنی بدن سازی حرفه ای، به همین خاطر، حسابی گوشه گیر شده بودم.چند سالی بود، اهداف و انگیزه‌ هایی که پیش رفت و ترقی خودم را در آن می دیدم، به یک دیوار دفاعی برایم بدل شده بودند، یعنی ترس و وحشت از ناتوانی خودم، و این شده بود سد راهه خود شکوفایی من، اما یک روز، روزی که خورشید از پس کوه های صعود و ترقی و پیشرفت طلوع کرد، یعنی من به سن بیست سالگی رسیده بودم، و بر آن شدم آنچه راه مرا سد کرده بود، نداشتن دست، و ترس از ناتوانی، را از میان بردارم؛اینک ده سال است که زیر نظر یک مربی خوب و آگاه، به طور حرفه ای به پرورش اندام روی آورده ام، و شده ام، یکی که با نداشتن یک دست، خود را از دیگران متمایز کرده است. اکنون به این باور رسیده ام که آنچه راه مان را سد می کند، می تواند‌ ما‌ را به همان راه ‌برساند، اگر خودمان را باور کنیم.