کتاب «هر روز یک قدم نزدیک تر»، اثری نوشته ی اروین دی. یالوم است که نخستین بار در سال ۱۹۷۴ به چاپ رسید. هواداران و مخاطبین بیشمار این نویسنده و درمانگر بزرگ، بدون تردید از این اثر استقبال خواهند کرد؛ کتابی که به همراه جینی الکین، یکی از بیماران درمان شده توسط یالوم، به رشته […]
کتاب «هر روز یک قدم نزدیک تر»، اثری نوشته ی اروین دی. یالوم است که نخستین بار در سال ۱۹۷۴ به چاپ رسید. هواداران و مخاطبین بیشمار این نویسنده و درمانگر بزرگ، بدون تردید از این اثر استقبال خواهند کرد؛ کتابی که به همراه جینی الکین، یکی از بیماران درمان شده توسط یالوم، به رشته ی تحریر درآورده شده و اولین عنوانی است که تفکرات و برداشت های هم روانپزشک و هم بیمار را بدین شکل در خود جای داده است. الکین، نویسنده ای جوان و بااستعداد اما با مشکلاتی فراوان بود که جهان روانپزشکی، او را فردی اسکیزویید در نظر می گرفت. جینی پس از آزمودن طیفی از درمان های مختلف، به درمان خصوصی توسط دکتر یالوم در دانشگاه استنفورد وارد شد. آن ها به عنوان بخشی از کار مشترکشان، پذیرفتند که هر کدام، یادداشتی جداگانه از هر جلسه بنویسند. کتاب هر روز یک قدم نزدیک تر، نتیجه ی این توافق میان آن هاست؛ اثری که یالوم و الکین، توصیفات و احساسات خود را نسبت به رابطه ی درمانی شان در آن ثبت و ضبط کرده اند.
٭ ٭ ٭
در هم آمیختگی «من و تو»، «ما» نمیشود! اصلا یکجا نیستیم. من در عالم خودم هستم و تو هم در عالم خودت. پس چگونه است که در حال گفتگو هستیم؟ من با «تو»ی درونی کردهام زیست میکنم؟ چقدر از واقعیتات را فهم کردهام؟ اصلا صبر کن ببینم، چرا فقط انگشت را به سمت خودم بگیرم، پس تو چی؟ مرا میشنوی؟ مرا میبینی؟ هیجاناتم را، احساساتم را، میفهمی دوستت دارم؟ میفهمی به تو وابستهام؟ من برای تو چه معنایی دارم؟ بیمارت هستم؟ دوستت هستم؟ چه برچسبی به رابطهیمان میزنی؟ مگر بارها نگفتی که من هم زنده ات کردهام؟ مرا چه میبینی؟ اصلا مگر مجبوریم برچسب بزنیم. دوست، روان درمانگر و یا هر چیز دیگری، چه فرقی میکند! ما با هم هستیم. روبروی هم، دو انسان که از با هم بودن لذت میبریم. میدانم که نیاز به کمک دارم. ترسهای مرضیام را دیدهام، وابستگی هایم را. تو مگر داعیهی درمان نداری، پس در آغوشم بگیر، روبرویام
بنشین یا برو.
اروین دیوید یالوم هشتاد و سه ساله، نویسنده و روانپزشکامریکایی که به خاطر نظریات و سبک روان درمانی اگزیستانسیالش شهرت دارد، در سی و نه سالگی خود که تماما وقف دانشگاه استنفورد بود و عایدی حاصل از جلسات درمانی اش را هم باید به دانشگاه میداد، اولین اثر داستانی و دومین کتابش، «هر روز یک قدم نزدیکتر» [Every Day Gets a Little Closer – A Twice-Told Therapy] را نوشت. داستانی واقعیتر از هر داستانی دیگر. گفتن از خویشتن. لایههای زیرین. اعتراف به آنچه که در او میگذرد. نه تنها خود با آن مواجه میشود، بلکه آن را برای مخاطبان فریاد میزند. جینی دختر شرقی بیست و چهار ساله دانشجوی رشتهی زبانهای خارجی دانشگاه استنفورد که یک سال و نیم در گروه درمانی دکتر یالوم شرکت کرده است و هیچ گونه بهبودی نداشته، بهانهی خلق این اثر میشود. دکتر یالوم که در نظر جینی ابر مرد و نه تنها ابر درمانگر است به او پیشنهاد درمان خصوصی نه در ازای پرداخت پول، بلکه نوشتن آنچه که به او در هر جلسه میگذرد را میدهد. مشکل جینی از نظر خودش انسداد در نوشتن است. کلمات از درونش نمیجوشند تا آنها را متجلی در خارج کند. دکتر یالوم که گذشتهی عقیم شده اش (علاقهی شدیدش به نویسنده شدن) را در جینی میخواهد بازبیافریند، با جینی
هم داستان میشود.
کتاب روایتگری جلسات درمانگر و بیمار(دکتر یالوم و جینی) است، آنچه که بر آنها در هر جلسه گذشته است، یک لایه عمیقتر. در خلوت و روی کاغذ راحتتر از چشم در چشم میتوان خود افشایی کرد. درمانگر چه حسی به بیمار دارد؟ او را چگونه مییابد؟ عمیقا بر بیمار چه میگذرد؟ بیمار چه چیزهایی را به درمانگر نمیگوید؟ پاسخ این پرسش ها و هزاران پرسش دیگر، در برگ برگ این اثر آمده است.
این اثر برای افرادی که به نحوی با «روایت narrative» سر و کار دارند، در محدوده مطالب خواندنی است و کیست از فرزندان آدم که با روایت سر و کار نداشته باشد! کمتر مراجع و درمانگری هستند که هیجانات و بینشهای تک تک جلسات درمانشان را برای همگان بیان کرده باشند. در «هر روز یک قدم نزدیکتر»، خواننده هر روز یک قدم نزدیکتر شدن جینی با خود مطلوبش را میبیند، شاهد خودافشایی گریهای دکتر یالوم میشود و طعم یک روان درمانی اصیل را میچشد.
دکتر یالوم اینگونه اولین جلسهی درمانشان را روایت میکند: «جینی امروز با ظاهری نسبتا خوب آمد؛ لباس بدون وصله، موهای به نظر شانه شده و صورتی شفاف تر. با کمی دستپاچگی توضیح داد که چگونه پیشنهادم مبنی بر تهیهی نوشتههای مربوط به جلسه به جای پرداخت هزینهی جلسات به او شادی و انرژی تازه داده است. در ابتدا خیلی مشتاق به نظر میرسید، اما بعد خوش بینی اش را با گفتن جوکهای طعنه آمیزی که مردم دربارهی او خواهند گفت، مخفی کرد. زمانی که پرسیدم مردم چه جور جوک هایی خواهند ساخت؟ گفت ممکن است، من نوشته هایش را با عنوان «مصاحبه با مجنون سرپایی» منتشر کنم…»
و جینی گزارش جلسهی آخر را اینگونه به پایان میبرد: «مشکل ما با هم هنوز تعریف این است که چه چیز واقعی است. با نگاهی به گذشته وقتی به بسیاری از چیزهایی که تو انجام میدادی و من در جلسه میگفتم فکر میکنم، سگرمه هایم درهم میرود. تصور میکنم که در جلسهی آخر انتظار بروز عواطف و گریهها را داشتم. تئاترهای خیلی زیادی دیدهام. شاید عصبانیام که با راهنماییهای تو تبدیل به یک بیمار روانی نشدم و این که نمیتوانم به تو بیش از یک نبرد
هدیه بدهم.
گاهی فکر میکنم «که چی؟» حس میکنم مانند کرکهای قاصدک که در نسیم میوزند، هنوز هیچ جا مستقر نیستم. احساس سرخوشی میکنم، با این که آن گروه کر قدیمی میخواند که «چه چیز داری که از آن سر خوش باشی؟» دست کم تو دوستم هستی و من رویای روزی را دارم که بتوانم درب تو را بکوبم.»
اروین دیوید یالوم، ۹ اثر داستانی و نه اثر غیر داستانی دارد. علاوه بر کتاب حاضر، «وقتی نیچه گریست»، «درمان شوپنهاور» و «مسئلهی اسپینوزا» از جمله آثار داستانی و «روان درمانی اگزیستانسیال»، «روان درمانی گروهی» و «هنر درمان» برخی از آثار غیر داستانی اش هستند. اگر کسی یکی از کتابهای او را را بخواند، نخواندن بقیه اش دشوار خواهد بود.