ضرورت کنشگری در زمان بحران‌های اجتماعی
ضرورت کنشگری در زمان بحران‌های اجتماعی

جمله-گروه جامعه: جهان در حال تجربه کردن مجموعه‌ای از بحران‌هاست و ایران نیز به عنوان جزئی از جامعه جهانی دچار چالش‌های متنوع اقتصادی، بین المللی، اجتماعی، سیاسی، محیط‌زیستی و… است که به طرق مختلف بر روی هم تاثیر می‌گذارند. تخریب محیط‌زیست در کشور، در طول چند دهه اخیر افزایش بی‌سابقه‌ای یافته و در بسیاری از […]

جمله-گروه جامعه: جهان در حال تجربه کردن مجموعه‌ای از بحران‌هاست و ایران نیز به عنوان جزئی از جامعه جهانی دچار چالش‌های متنوع اقتصادی، بین المللی، اجتماعی، سیاسی، محیط‌زیستی و… است که به طرق مختلف بر روی هم تاثیر می‌گذارند. تخریب محیط‌زیست در کشور، در طول چند دهه اخیر افزایش بی‌سابقه‌ای یافته و در بسیاری از موارد از دیگر کشورها پیشی
گرفته است.
اگر گازهای گلخانه‌ای، تخریب لایه ازن، گرم شدن زمین، تغییر سطح دریاها و … که بحران های جهانی محسوب می‌شوند را نیز به معضلات داخلی محیط‌زیست اضافه کنیم، عمق فاجعه در کشور ما به مراتب بیشتر می‌شود. با این حال نباید عوامل طبیعی را علت این شرایط بدانیم. طبیعت شعورمندتر از آن است که خود را نابود کند! این عوامل انسانی است که موجب چنین بحران فاجعه باری شده است. مهمترین عامل انسانی که زمینه ساز چنین شرایطی شده است، تغییر در رویکرد انسان می باشد.
در گذشته، انسان خود را جزئی از طبیعت می‌پنداشت و نظام فکری حاکم بر آن دوران، حفاظت از محیط‌زیست را شرط بقا می‌دانست. در نظام‌های اجتماعی و سیاسی گذشته، دخالت در طبیعت امری مردود شمرده می‌شد و برای مثال در حوزه‌ی آب، هر اقدامی که بر خلاف تحمل طبیعت انجام می‌شد، خطرناک تلقی شده و یکی از وظایف حکومت‌ها حفظ امنیت آب بوده است. به نظر می‌رسد امروزه نظام دانش، ارزش و اخلاقیاتی که در جامعه فعلی ما حکم فرماست، سازگار با الگوهای پایدار حافظ طبیعت نیست و تخریب ها نتیجه این است که طبیعت دیگر جایگاه والای قبلی را از دست داده است.
از این رو با تقویت ارزش‌های اصیل در جامعه، میزان حفاظت از محیط‌زیست افزایش می‌یابد. بسیار گفته می‌شود که علت تخریب محیط‌زیست و غارت ثروت‌های خدادادی این مرزوبوم، ضعف فرهنگی است، در حالی که در فرهنگ ایرانی نوعی سازگاری میان طبیعت و اقلیم با سبک زندگی مردم وجود داشته است.
عامل دوم، عامل اقتصادی و یا کالایی شدن محیط‌زیست است. کالایی شدن یا Commodification علت اصلی بسیاری از مشکلات فعلی چه در سطح جهانی و چه در سطح ملی است. حاکم شدن این منطق، کلیت جامعه را به بازار تبدیل می‌کند.
به بیان بهتر این تفکر معتقد است
می توان طبیعت را نیز خرید و مصرف کرد! تغییر کاربری مزارع، باغ‌ها و حتی جنگل‌ها و شالیزارها، و تبدیل آن‌ها به ویلا و مناطق مسکونی، یکی از مصادیق مهم کالایی شدن طبیعت است. چرای بی رویه، شکار، احداث راه و بهره برداری از معادن بدون ملاحظات محیط‌زیستی، از دیگر مصادیق کالایی شدن طبیعت محسوب می شود.
به باور بوم محوری، مسایل محیط‌زیستی زمانی حل می‏شوند که تحولات بنیادی در ایدئولوژی سرمایه‏داری صورت می‏گیرد. در این راستا آرن ناییس معتقد است در جهان هستی، همه موجودات زنده، جهت زندگی، رشد و شکوفایی، باید از حقوق و ارزش‏های برابر برخوردار گردند و هیچ فردی نجات نمی‌یابد مگر آن‏که همه ما نجات یابیم. از این رو لازم است بعضی از ساحت های جامعه، مِن جمله محیط‌زیست، از گزند پول و سود دور نگه داشته شوند، در غیر این صورت کل جامعه متضرر می شود.
عامل مهم بعدی دولت محوری محیط زیست در کشور است. وضعیت امروز محیط‌زیست ما به خوبی موید این نکته است که نهاد دولت کفایت لازم را برای حفاظت از محیط‌زیست و مواجه شدن با بحران‌های محیط‌زیستی نداشته و شوربختانه حتی مخرب محیط‌زیست نیز بوده است. دولت‌ها تنها زمانی که منافع کوتاه مدتی را از محیط‌زیست کسب کرده اند، از آن حفاظت مقطعی نموده و در دهه‌های اخیر عمدتا هیچ یک از دولت‌ها برای منافع بلند مدت محیط‌زیست اقدام قابل توجهی نکرده‌اند. معضلات محیط‌زیست کشور نتیجه چندین دهه سیاست‌گذاری اشتباه در این حوزه بوده و این نارسایی‌ها، هزینه‌های زیادی ایجاد کرده که امروز مردم باید آن‌‌ها را بپردازند! این ساختار باید مورد بازبینی قرار بگیرد و مسیر برای ورود مراکز غیردولتی و نهادهای مدنی تسهیل شود.
تنها در این صورت است که جلوی رفتارهای سلیقه‌ای گرفته می‌شود و اشتباهات دولت‌ها در صورت لزوم پیشگیری، و در صورت نیاز اصلاح می شود.
در خلأ دولت موثر در حل بحران‌ها تنها مکانیسمی که می‌تواند امیدی برای نجات جامعه ایرانی باشد مساله شکل گرفتن نهادهای مدنی است که در حوزه‌های مختلف شکل گرفته و در محیط‌زیست به شکل موثری شاهد آن هستیم. نهادهای مدنی محصول بی‌تفاوت نبودن بخشی از جامعه نسبت به مسائلی است که در بطن جامعه به وجود می‌آید. در این خیزش‌های مردمی هر فرد اولویتی دارد و این مساله از یک جهت لزوماً سیاسی نیست. یعنی واکنشی در برابر رفتار و کردار حاکمیت نیست، اما متاسفانه به علت بی‌اعتمادی از سمت نهادهای حاکمیتی، به این خیزشها بها داده نشده و یا سرکوب
شده است.
با توجه به اصل پنجاهم قانون اساسی، همگان در حفظ محیط‌زیست که سرمایه‌ای اجتماعی و ثروتی مشترک است مسئولند و با توجه به بستری که تشکل‌ها فراهم می‌کنند، می‌توان گفت نهادهای مردمی در تحقق رویکرد حفاظت اصولی از محیط‌زیست نقش
اساسی دارند.
اکنون سوال اینجاست که آیا در زمان بحران‌های اجتماعی، پرداختن به معضلات محیط‌زیستی اهمیت دارد یا خیر؟ مشارکت داوطلبانه در فعالیتهای محیط‌زیستی نوعی از رشد یافتگی است و شهروندی که نسبت به مسئله محیط‌زیست کشورش دغدغه مند است، علاقمند به مداخله در سرنوشت خود و کشورش است و هیچگاه نمی‌تواند نسبت به بحران‌های اجتماعی بی تفاوت باشد. بنابراین یک فعال محیط‌زیست هیچگاه نمی‌تواند شخص منفعلی باشد. باید توجه داشت که پرداختن به محیط‌زیست همواره یک ضرورت است و در زمان بحران‌های اجتماعی، آسیبهای محیط‌زیستی بیشتر می‌شود. چرا که توجه نهادهای مسئول متمرکز بر ثبات اجتماعی کشور است. سودجویان و فرصت طلبان نیز فرصت بیشتری برای تجاوز و غارت محیط‌زیست پیدا میکنند! بسیاری از مردم کنشهای محیط‌زیستی را در این زمان بی‌فایده می‌دانند و معتقدند حفظ جان بسیار مهمتر از محیط‌زیست (مامن) است، اما باید دقت کرد که اگر بحران‌های اجتماعی را مانند زلزله در نظر بگیریم پس از پایان بحرانها، برای ادامه زندگی نیاز به محیط‌زیست و مامن داریم، در غیر اینصورت حیات مطلوب ما ممکن نیست. زمانی احمد شاملو خطاب به سهراب سپهری گفته بود: وقتی در ویتنام انسانها جان خود را از دست میدهند، چگونه میتوانیم نگران یک کبوتر باشیم؟ و سهراب در پاسخ گفت: انسانی که نگران یک کبوتر نباشد، می‌تواند تبدیل به انسانی شود که آدم هم بکشد!