!امیدی که «امید» را به مسلخ می‌برد
!امیدی که «امید» را به مسلخ می‌برد

«۲۹ خرداد (روز بعد از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم) روز پایان فساد و رانت در کشور است / سالی یک میلیون شغل ایجاد می‌کنیم / در کوتاه‌ترین زمان، فقر مطلق را ریشه کن می‌کنیم / دستور دادم مشکل بورس حل شود، خیالتان راحت! / رابطه سفره مردم را با دلار قطع می‌کنم» به گزارش […]

«۲۹ خرداد (روز بعد از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم) روز پایان فساد و رانت در کشور است / سالی یک میلیون شغل ایجاد می‌کنیم / در کوتاه‌ترین زمان، فقر مطلق را ریشه کن می‌کنیم / دستور دادم مشکل بورس حل شود، خیالتان راحت! / رابطه سفره مردم را با دلار قطع می‌کنم»
به گزارش فرارو، این‌ جملات مجموعه بسیار اندکی از وعده‌هایی است که سید ابراهیم رئیسی قبل از راه یافتن به پاستور به مردم داده بود. البته این‌ها تنها وعده‌های شخص رئیس پاستور است اگر نگاهی گذرا به وعده‌های وزاری کابینه داشته باشیم به وضوح می‌توان از وعده‌های بسیار بزرگ دیگری رونمایی کرد.در حقیقت در میانه بحران‌های فراگیر شده بر جامعه، مساله‌ای بزرگ‌تر ظهور و بسط یافته که آن‌هم عبارتست از: «امید واهی دادن به جامعه و توسل به شعار درمانی است.» مسئولان با طرح وعده‌ها و شعار‌های بزرگ، قصد دارند امید را به جامعه تزریق کنند، اما حالا پرسش مهم این است که با بر زمین ماندن این وعده‌ها و شعار‌ها که به کرات طی سال‌های اخیر تکرار شده، چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟ یا به عبارت شفاف‌تر، پیامد‌های امید واهی دادن و شعار درمانی به جامعه چیست؟ در پاسخ به این پرسش می‌توان به ۸ پیامد مهم اشاره کرد:

۱- کاهش اعتماد عمومی به نهاد‌های رسمی
در مطالعات جامعه‌شناختی، مولفه «اعتماد» یکی از شاخص‌های کلیدی برای گذار در مسیر توسعه و کارآمدی نظامی سیاسی مورد لحاظ قرار می‌گیرد. جلب اعتماد عمومی از سوی سیاسیون، یکی از ابزار‌های قدرتمندی است که می‌تواند پشتوانه‌ای آن‌ها برای پیشبرد امور باشد. به عبارتی، هر اندازه اعتماد عمومی به عملکرد نهاد‌های رسمی بالاتر باشد، نشانه صلابت و ثبات نظام سیاسی است.آن‌چه که طی سالیان اخیر در کشور شاهد بوده‌ایم کمر بستن مسئولان برای تیشه به ریشه اعتماد عمومی زدن از طریق امید واهی دادن بوده است. متاسفانه بخشی بزرگ از مسئولان با توسل به شعاردرمانی، تلاش کرده‌اند امید را به جامعه تزریق نمایند، اما با شکست در تحقق بخشیدن به وعده‌هایشان، یکی از مهم‌ترین مولفه‌های توسعه و کارآمدی نظام سیاسی را در اغماء فرو برده‌اند. البته باید توجه داشت که کاهش اعتماد عمومی، خود نیز تاثیرات منفی دیگری بر جای خواهد گذاشت که در ادامه به آن‌ها پرداخته می‌شود.
۲- افزایش کنش‌گری‌های متضاد
با کاهش اعتماد عمومی، پدیده منفی دیگری که می‌تواند یک تهدید بزرگ باشد، متوسل شدن جامعه به کنش‌گری متضاد است. زمانی که مردم به کرات عدم تحقق شعار‌ها و وعده‌ها را تجریه می‌کنند، به وضعیتی بی‌اعتمادی مطلق از مسئولان نزدیک می‌شوند. در چنین وضعیتی نه تنها عمل به وعده‌های مسئولین از اهمیت خارج می‌شود، بلکه جامعه به سمت کنشگری متضاد در برابر برنامه‌های مسئولین پیش می‌رود. برای نمونه در روز‌های که تورم سیر صعودی دارد، مسئولان از مردم می‌خواهند دلار نخرند یا سکه نخرند؛ چرا که افزایش نرخ‌ها حباب بوده و متضرر می‌شوند. اما مردم نه تنها وعده‌ها را نمی‌شنوند بلکه خلاف اظهارات مسئولین عمل می‌کنند؛ چرا که بار‌ها برای آن‌ها اثبات شده که نه نرخ ارزی پایین می‌آید و نه طلایی ارزان می‌شود.

۳- خستگی جامعه از عدم دسترسی‌های مداوم
در بستر محقق نشدن وعده‌های مسئولین و امیدبخشی‌های واهی، شاهد تداوم و گسترش عدم دسترسی‌های عمومی نیز خواهیم بود. بدین معنا که در بستر بحران‌های موجود، افراد هر هدف‌گذاری‌ای را برای آینده خود تعیین کنند در اندک زمانی با ناامیدی و عدم تحقق مواجه می‌شوند. برای مثال شهروندی که می‌خواهد یک خانه بخرد از تورم جا می‌ماند و در نهایت ناامید می‌شود؛ یا جوانی که برای خرید یک خودرو پس‌انداز می‌کند اما پس انداز او از یک خودرو به خودرویی ارزان‌تر تبدیل و حتی شاید قدرت خرید خودرو را به طور کامل از دست بدهد.پیامد حتمی و ملموس چنین رخدادی افزایش ناامنی ذهنی در جامعه و افزایش آسیب‌های روانی است. طی سال‌ها و ماه‌های گذشته تمامی مطالعات و گزارش‌های متخصصان و موسسات حوزه روان‌شناختی از افزایش مراجعات مردم به دلیل مشکلات روانی حکایت دارد.

۴- دو قطبی شدن جامعه و افزایش شکاف‌های میان مردم و نهاد‌های رسمی
یکی دیگر از پیامد‌های مخرب امیدبخشی واهی به جامعه، افزایش دوقطبی شدن جامعه است. یعنی در سطح اول خود جامعه به دو قطب تقسیم می‌شود، قطب آسیب‌پذیر و منتقد شعار درمانی و عملکرد مسئولان و قطب همراهی با نهاد‌های رسمی. در چنین وضعیتی شکاف میان جامعه و نهاد‌های رسمی روندی افزایش به خود خواهد گرفت؛ به‌گونه‌ای که هر روز فاصله ذهنی و عینی مناسبات میان نهاد‌های رسمی و جامعه بیش از بیش افزایش پیدا خواهد کرد. در چنین وضعیتی جامعه اساسا به دو قسمت خودی و غیرخودی تقسیم می‌شود.

۵- تضعیف همبستگی و انسجام اجتماعی
در نتیجه مجموعه پیامد‌های منفی مورد اشاره، رخداد کلانی که در سطح جامعه اتفاق می‌افتد، تضعیف همبستگی و انسجام اجتماعی است. در مطالعات جامعه‌شناختی، همبستگی و انسجام اجتماعی يعنی گام برداشتن گروه‌ها و افراد مختلف به صورت آگاهانه و ارادی برای حفظ وحدت و وظیفه‌شناسی. این که اجزا یا افراد حاضر در یک ساختار در مسیر قوام‌بخشی و افزایش هم‌بستگی حرکت کنند.بدون تردید، تحقق چنین امری در جامعه‌ای که در آن اعتماد عمومی اندک، ناامنی‌های روانی بالا، کنش‌گری متضاد گسترده و جامعه دو قطبی شده باشد، تحقق انسجام اجتماعی برای هر رخدادی دشوار و حتی تا حدودی ناممکن است. در واقع، هم‌رنگی و هم‌نوایی در چنین جامعه‌ای بسیار پیچیده خواهد بود. جامعه در نتیجه تاثیرات امیدبخشی واهی مسئولین به سوی نوعی از هم گسیختگی گرایش پیدا می‌کند.

۶- عصبانیت اجتماعی و افزایش میل به خشونت
یکی دیگر از نتایج بسیار منفی و قبال توجه شکست خوردن شعار درمانی و امیدبخشی واهی نهاد‌های رسمی به جامعه، افزایش عصبانیت و میل به خشونت است. در بستری که دائما شهروندان با ناکامی روزافزون و عدم وفای به عهد مسئولانش مواجه شوند، بیان اعتراض کمتر مسالمت‌آمیز خواهد بود و توسل به ابزار‌ها قانونی کمرنگ خواهد شد. در واقع، بخشی بزرگ از جامعه خیابان و توسل به خشونت را برای بیان نارضایتی خود بر می‌گزینند. برایند حتمی چنین وضعیتی افزایش خشونت عمومی در سطحی غیرقابل انتظار است.

۷- تضعیف اخلاقیات و اخلاق‌محوری
مجموعه پیامد‌های منفی مورد اشاره، پیامد پنهان دیگری را به همراه دارد که آن هم عبارت است از: «تضعیف اخلاقیات و اخلاق محوری.» در بستری که برخی از مسئولان تنها شعار‌ها و وعده‌های بزرگ را مطرح کنند و دائما جامعه شاهد عدم تحقق آن‌‎ها باشد، به طور حتم پایه‌های اخلاق‌محوری تضعیف خواهد شد. یک جامعه اخلاقی، نیازمند اعتماد عمومی، همبستگی اجتماعی، آرامش روانی و ثبات اقتصادی است. زمانی که این بستر‌ها موجود نباشند، به طور حتم نمی‌توان انتظار داشت جامعه در مسیر بسط و تقویت اخلاقیات قرار بگیرد.

۸- کاهش کارآمدی نظام سیاسی
بزرگ‌ترین و شاید محوری‌ترین پیامد امیدبخشی واهی برخی مسئولان به جامعه که منتج از تمامی شاخص‌های مورد اشاره در بالا است، را می‌توان کاهش کارآمدی نظام سیاسی دانست. کارآمدی نظامی سیاسی، در مباحث توسعه سیاسی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. این‌که یک نظام سیاسی در مواجهه با بحران‌ها و مدیریت کشور تا چه اندازه کارآمد عمل می‌کند، شاخص بسیار مهمی در سنجش توسعه سیاسی یک کشور است.در جوامع توسعه یافته شاخص کارآمدی درجه مطلوبی دارد، اما در جوامع کمتر توسعه یافته همواره کارآمدی نظام‌های سیاسی با بحران مواجه است. حالا تاثیر بسیار مخرب شکست شعار درمانی و امیدبخشی‌های مسئولین، به طور حتم با کارآمدی نظام سیاسی ارتباط وثیقی پیدا می‌کند. با نظر به تمامی شاخص‌های مورد اشاره نظام سیاسی با مشکل کارآمدی در سطحی بزرگ مواجه شده که نمی‌تواند هم ریشه مشکلات را فهم و آن‌ها را حل کند.در حقیقت، امیدبخشی‌های واهی مساله‌ای بسیار بزرگ است که نه تنها در دولت باید در میان آحاد دستگاه ها توجه به اصلاح آن در کانون توجه قرار بگیرد. اساسا کار مسئولان پیش‌گویی آینده و طرح ایده آرمان‌شهر نیست. مسئولان می‌بایست به جای طرح وعده‌های بدون پشتوانه، به صورت واقع‌بینانه با گام‌های کوچک موثر در مسیر کارآمدی حرکت کنند و ظرفیت‌ها، منابع، مشکلات و البته راه‌حل‌های عینی را با جامعه به صورت شفاف در میان بگذارند. اینکه مسئولان چنین بپندارند همچون «سوپرمن» چنان توانایی دارند که یکباره وضعیت را دگرگون کنند، نه تنها مثبت نیست، بلکه بر کلیت ساختار نیز هزینه تحمیل می‌کند. یعنی اشتباه هر فرد به عنوان مسئول تنها بر خودش تحمیل نمی‌شود، بلکه این کلیت ساختار است که با وعده شخص وزیر یا مسئول سنجیده می‌شود.مدیریت جامعه نیازمند تخصص، تجربه و التزام اخلاقی است و نه لفاظی و بوق‌زدن‌های پی‌درپی. برنامه‌ریز‌های عینی، منسجم و کاربردی، با شعار و طرح وعده محقق نخواهد شد. با امیدبخشی واهی، نه ریال قدرتمندترین پول منطقه می‌شود و نه نرخ ارز در بازار کنترل می‌شود. با شعار درمانی، نه سالی یک میلیون مسکن و شغل ایجاد می‌شود و نه دردی از مشکلات در هم تنیده کشور کم می‌شود. برای مدیریت صحیح کشور نه وعده داشتن کلید جادویی لازم است و نه باور به تغییر یک شبه تمامی امور. گام‌ کوچک و در میان گذاشتن ظرفیت واقعی کشور و دادن وعده‌های قابل اجرا برای رفع نیاز‌های عینی جامعه، بسیار بیشتر مورد استقبال جامعه است تا امیدبخشی‌های واهی و بدون پشتوانه.