هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی «آدمهای پیشرو، اندیشه خود را درگیر فیلمهای غمگین، ترسناک و پوچ نمیکنند»؛ این حرف را انگاری «حکیم ارد بزرگ» گفته که عبارت بسیار اشتباهیست. آنقدر اشتباه که وقتی دو روز پیش، «مغزهای کوچک زنگزده» را بعد از جشنواره گذشته برای سومین بار دیدم، پس از پایان فیلم، اولین چیزی که […]
هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی
«آدمهای پیشرو، اندیشه خود را درگیر فیلمهای غمگین، ترسناک و پوچ نمیکنند»؛ این حرف را انگاری «حکیم ارد بزرگ» گفته که عبارت بسیار اشتباهیست. آنقدر اشتباه که وقتی دو روز پیش، «مغزهای کوچک زنگزده» را بعد از جشنواره گذشته برای سومین بار دیدم، پس از پایان فیلم، اولین چیزی که به ذهنم آمد، همین جمله اشتباهی بود که الآن برایتان نقل کردم.
«هومن سیّدی»، ذهن خلاق و بازیگوشی دارد. این را از اولین فیلمی که ساخت -«آفریقا»- تا بعدها که به «خشم و هیاهو» رسید (که به نظرم فیلم متوسطی بود) میشد تشخیص داد. در بازیگریهایش در سریالها و فیلمهای مختلف هم، این خلاقیت و بازیگوشی به چشم خورده است. اما آنچه در اولین برخوردم با «سیّدی» کارگردان در فیلم خوب اما مهجور مانده آفریقا، مرا جذب کرد، توانایی منحصر به فردش در ساختن جهانی است که هم اختصاصی است؛ علیرغم اینکه قابل لمس و در ظاهر معمولی به نظر میرسد، و هم شبیه به هیچ فیلم ایرانی دیگری نیست. این ویژگی که به دلیل فضاسازی بینقص اغلب فیلمهایش ظهور میکند، غیر از اینکه از احاطه کاملش بر سوژه و ایده و شناخت خوبش از شخصیتهای فیلمهایش میآید، ناشی از علاقه و عشقیست که به سینما و فیلمسازی دارد. در نتیجه وقتی حتی بعد از فضای بسیار تاثیرگذار و خلاقانه «سیزده» که به بهترین شکل از لوکیشنهایش استفاده میکند و تهران و شهرکنشینی متفاوتی را نشانمان میدهد-با اینکه فیلمیست که چند قدم مانده به کمنظیر شدن، متوقف میشود- ، در «اعترافات ذهن خطرناک من» کمی دچار اغتشاش و بیهویتی (به لخاظ مکانی) میشود اما با این حال، تفاوت خلاقانهاش را در مدیوم سینمای ایران، همچنان به رخ میکشد.
«هومن سیّدی» لنز را و قاب را و ظرفیت پرده عریض سینما را به خوبی میشناسد و از آن استفاده میکند، بنابراین وقتی مثل «خشم و هیاهو» از نظر فیلمنامه افت میکند به لحاظ بصری و کارگردانی، مخاطب را با خود همراه میکند و گلیم فیلم را از آب بیرون میکشد.
«مغزهای کوچک زنگزده» اما رسیدن به یک نقطه موقت اوج و کمال در منحنی رو به جلوی کارگردان است. فیلمی که از دو منظر وحشتناک است؛ اول به این خاطر که طبق روال همان عادت قشنگ «سیّدی» به خلق جهانی منحصر به فرد، دنیای عجیبی از حاشیهنشینان خلافکار میسازد که به زیبایی تمام، زشت و وحشتناک است. آدمهایش با اینکه از شهرنشینی دورند و شاید تماشاگر عادی در زندگی معمولش مواجهه مستقیمی با چنین آدمهایی نداشته، اما آنقدر واقعی و دقیق و زمینی پرداخت شدهاند که درکشدنیاند. آدمهای بدی که بد نیستند و دستآورد بزرگ «سیّدی» در این فیلم، خلق شخصیتهایی است که در دل تباهی و سیاهی و فقر و نکبت و با اینکه دلیل واضح و مشخصی برای «عوضی بودن» دارند، کاملا سیاه و عوضی نیستند و هر کدامشان با شیوه خاص خودشان، رگههایی از انسانیت دارند. برادر بزرگتر که «چوپان» این گله است و بازی کمنظیر «فرهاد اصلانی» آن را جزو شخصیتهای ماندگار سینمای ما خواهد کرد، برای شغل کثیفش، توجیه قابل قبول انسانی که تماشاگر آن را باور میکند، دارد. برادر کمعقل ناتنی که «نوید محمدزاده» از پس اجرایش به خوبی برآمده هم به گونهای دیگر همین رفتار را با ذهن و قلب تماشاگر میکند. این ادعا را میتوان به راحتی به بقیه کاراکترها هم تعمیم داد و برایشان مصداق آورد و به همین خاطر است که فضای تلخ و سیاه فیلم، دلنشین میشود و جدا از کارگردانی و فیلمبرداری و موسیقی و ریتم… منسجم و دقیق فیلم، نزدیک به دو ساعت، نفس تماشاگر را در سالن سینما در سینه حبس میکند و صدا از کسی بیرون نمیآید و سکوت تقریبا محض در زمان اکران «مغزها…»؛ آن هم برای سینمایی که به بینظمی در حین پخش فیلم در سالن سینما عادت کرده ، یک اتفاق خوشآیند و غریب است.
اما بخش دوم وحشتناکی «مغزهای کوچک زنگزده»، هراسیست که در سینمای محدود ایران برای علاقهمندان پیگیر ایجاد میشود، وقتی که یک فیلم و نویسنده و کارگردانش، مرزهای تازهای را میگشاید و اثری را میسازد که جذاب و سینمایی و تاثیرگذار است، چراکه اغلب تجربههای گذشته نشان داده، بعد از ساختن یک فیلم خوب که هم گیشه را راضی کند و هم درصد زیادی از مخاطبان را و هم اغلب منتقدان را، احتمال درجا زدن یا حتی سقوط وجود دارد؛ آسیبی که البته با توجه به سیر صعودی «هومن سیّدی» در کارگردانی، امیدوارمان میکند که رخ نخواهد داد.
«مغزها…» البته که کمی «خارجی» هم هست اما همین اندک «خارجی بودنش» را هم مال خودش کرده است. فیلم درست و صحیحی که اگرچه در پوسته بیرونی و ظاهریاش تلخ و سیاه به نظر میرسد اما دستورالعمل کاربردی و واضحی است برای سینمای ایران که چطور میشود با چنین سوژه و ایدهای، تماشاگر سینما را سر حال آورد.
«مغزهای کوچک زنگزده» دریچهای رو به روشنایی است در این روزهای تلخ که بارها ارزش تماشا کردن دارد.