نشسته بودم زیر بارون جلوی تلویزیون قدم می‌زدم! هوا بدجوری فاز تنبلی و روشنفکری میده این جور وقتا بنابراین دی‌وی‌دی فیلم «شعله» رو گذاشتم توی دستگاه تا اون بخش رقص روی شیشه‌ش رو تحلیل کنم برای نوشتن توی مجله که یکهو «مسعود فراستی» زنگ زد! با خودم گفتم حتما واسه شماره جدید مجله‌ مزخرفش، نقد […]

نشسته بودم زیر بارون جلوی تلویزیون قدم می‌زدم! هوا بدجوری فاز تنبلی و روشنفکری میده این جور وقتا بنابراین دی‌وی‌دی فیلم «شعله» رو گذاشتم توی دستگاه تا اون بخش رقص روی شیشه‌ش رو تحلیل کنم برای نوشتن توی مجله که یکهو «مسعود فراستی» زنگ زد!
با خودم گفتم حتما واسه شماره جدید مجله‌ مزخرفش، نقد فیلم می‌خواد اما وقتی گوشی رو ورداشتم ناغافل فریاد زد؛ {«منگ هونگ‌وی» گم شده}! بهش گفتم؛ «باز با بهروز افخمی آشتی کردی یا با اصغر فرهادی مشکل پیدا کردی که دوباره قاتی کردی!». جواب داد؛ «برو بابا! یارو رییس اینترپله. گم شده…». گفتم؛ «فدای سرم و به درک!» و گوشی رو قطع کردم!
یه کم گذشت تازه داشتم وارد تحلیل رقص روی شیشه می‌شدم که زنگ خونه رو زدن. رفتم دم در، دیدم یه یاروئه که شبیه ترکیبی از برادران افغانی ما و کارگران چینی توی سریال «پایتخته»! تا در رو وا کردم پرید توی حیاط و با حالت پریشونی شروع کرد به گفتن اراجیفی مثل «چینگ چانگ چوچونگ…» و اینها! بهش گفتم دهنش رو ببنده تا زنگ بزنم مسعود فراستی بیاد برای ترجمه!
یه کم بعد مسعود رسید و تا یارو رو دید داد زد؛ «ئه، این خودشه! خود رییس اینترپله»… . خلاصه چون به شکل عجیبی فیلم چینی نمی‌بینه ولی فیلم‌های چینی رو نقد می‌کنه با طرف صحبت کرد و فهمیدیم که همسر این رییس اینترپل، مدتیه که اومده فرانسه پیش شوهرش در مقر اینترپل زندگی می‌کنه و تحت تاثیر مکتب موج نوی سینمای فرانسه قرار گرفته و رفته سراغ فیلمسازی. بعدشم چندی پیش (البته این «چندی پیش» خیلی معنی مزخرفی میده توی زبون چینی و مسعود با کلی سختی معادل فارسیش رو پیدا کرد!) سری فیلم‌های «اخراجی‌ها»ی «مسعود ده‌نمکی» رو دیده و ذوق کرده و وقتی نقد مثبت فراستی درمورد اخراجی‌های۱ رو خونده تصمیم گرفته با سرمایه شوهرش؛ یعنی همین آقای منگ هونگ‌وی، این فیلم رو بازسازی کنه! خلاصه اینکه وقتی بازسازی کردن، هم کل سرمایه رییس اینترپل رو به فنا داده و هم از نظر محتوایی…، بگذریم حالا! رییس اینترپل هم که کلی چک داده دست فیلمبردار و بازیگرا و …، مجبور شده خودش، خودش رو بدزده و الآن اومده ایران که از جفت این مسعودها انتقام بگیره…!
هیچی دیگه، الآنم من و مسعود دست و پا و دهنش رو بستیم و گذاشتیمش توی انباری خونه ما تا مسعود ده‌نمکی برسه ببینم باید چیکار کنیم! خدا بگم این مسعودها رو چیکار نکنه که هر چی مکافات داریم توی سینمای ایران و جهان به خاطر اونهاست!
پ.ن: امیدوارم همسر آقای اینترپل، این متن رو بخونه و زیاد نگران شوهرش نباشه چون فعلا نمی‌تونیم خبرش رو رسانه‌ای کنیم، به دلایلی!