بیتا یاری کمتر پیش می آید که بتوان با کیهان کلهر، آهنگساز، نوازنده صاحب سبک و پرآوازه کمانچه، رو در رو نشست و گفتوگو کرد. چراکه این موزیسین شناخته شده بینالمللی سوای سکونت در امریکا، علاقه چندانی به مصاحبه ندارد و خلاف جریان حاضر موسیقی ایران بیشتر ترجیح میدهد به جای کلام، هنرش صحبت کند، هر […]
بیتا یاری
کمتر پیش می آید که بتوان با کیهان کلهر، آهنگساز، نوازنده صاحب سبک و پرآوازه کمانچه، رو در رو نشست و گفتوگو کرد. چراکه این موزیسین شناخته شده بینالمللی سوای سکونت در امریکا، علاقه چندانی به مصاحبه ندارد و خلاف جریان حاضر موسیقی ایران بیشتر ترجیح میدهد به جای کلام، هنرش صحبت کند، هر روز که میگذرد بیشتر نبوغ او در نوازندگی کمانچه نمایان میشود و تحسین اهل هنر را همراه میکند. حرفهایی که در این گفتوگو آمده را کاملاً متفاوت با گفتوگوهایی میبینم که تاکنون با موزیسینها داشتهام چرا که جنس تفکر کلهر دور از دردهای شخصی و منیت است و برای موسیقی و درباره موسیقی سخن میگوید.
عواقب لغو کنسرتها و برخوردهای شخصی را چگونه ارزیابی می کنید؟
در ۲سال گذشته که ۶ کنسرتم لغو شده و طبیعتاً کسی از نظر احساسی، عاطفی، هدر رفتن زمان ویا جوانب مالی پاسخگوی بنده، مخاطبان و برنامه ریزان نبوده و نیست؛ اما شاید بتوانم در جاهای دیگر کنسرت بدهم و قسمتی از ضررها را به نحوی جبران کنم؛ اما اگر کنسرت نوازنده های جوان که با سختی، یک برنامه در سال آماده می کنند؛ براحتی لغو شود، نمی توانند آن را جبران کنند و این تهدید همواره هست که آنها دلزده شده و برای همیشه از موسیقی کنار بکشند. چون در موسیقی فعالم، توقعاتی از بنده وجود دارد. هرچند زیاد سفر میکنم و در نقاط مختلف دنیا کنسرت می دهم اما لازم به گفتن نیست که ساز زدن در ایران برایم حال و هوای متفاوتی دارد. هرگز فراموش نمی کنم وقتی ۶ سال پیش با گروهم در ایران کنسرت دادم چه فضایی حاکم بود. بعد از یکسری جریانات و ناملایماتی که به مردم رفته بود، این ضرورت حس می شد که مردم را با موسیقی در آغوش بکشم. تنها دلیلم نه موسیقی بلکه دیدار بود؛ اکنون هم دلیلم همین است. گاهی لازم است دیدار را برای هر دو طرف(مردم و من) به وجود بیاوریم. البته اینکه موضعم درباره کنسرت دادن چیست، با این موضوع فرق دارد. مسلم است که علاقهمندم در کشورم کنسرت بدهم؛ اما با اینکه خود را با شرایط وفق داده، صحبتها را تحمل کنیم یا اینکه آیا اصلاً کنسرت دادن با این شرایط شایسته من و امثال من هست یا نیست، از اساس مسألهای جداست. تکرار می کنم توقعی از کسی ندارم و هرگز نداشتم. موزیسین مستقلی هستم؛ احتیاج به رابطهای با هیچ ارگانی نداشته و ندارم.
اخیراً با یک تریو جز هلندی کار می کنید، چطور شد که سراغ همنشینی با جز رفتید؟
نقش موزیسین مدرن با قدیمی بسیار متفاوت شده؛ مخصوصاً برای کسی که در ایران زندگی نمی کند و می خواهد با اطرافش نیز ارتباط بگیرد این همنشینی اجتنابناپذیر است. اوضاع فرق کرده و دنیا به علت مواهب تکنولوژی (موبایل و فکس، شبکههای اجتماعی) که همه را به آسانی و درلحظه با هم مرتبط کرده، محل کوچکی شده است، خیلی نمی شود دور از یکدیگر بود. حتی جوانان ما آثار آنها را می بینند و تقلید میکنند؛ به هر حال مردم این دنیا از هم تأثیر می گیرند و این یک واقعیت است.
از زمانی که که در ۲۳-۲۲ سال پیش با شجاعت حسین خان شروع کردم این همنشینی عامل یکسری پیشرفتها هم برای من هم برای موسیقی ایرانی شد. و باعث شده موسیقی ایرانی بین شنونده هایی برود که تا به حال نرفته و هدف همین است.
منظور از پیشرفت، در اجرای صحنه ای بود که به جاهای نرفته بروید یا اینکه یک اتفاقی در موسیقی ایرانی بیفتد؟
این مسأله مد نظرم نیست. چون نه می خواهم و نه قادرم که موسیقی ایرانی را تغییر بدهم. و از طرفی فکر میکنم موسیقی ایرانی به هیچگونه تغییری احتیاج ندارد. اما اجرای صحنه ای رشته ای است که بسیاری آن را ادامه می دهند و منظورم درباره مخاطبی بود که تا به حال دسترسی به موسیقی ایرانی نداشته و با آن آشنا نیست، از اینرو هنگامی که مخاطب، موزیسین ایرانی را می بیند که در چارچوب فرهنگ او همراه شده، دلیلی خواهدبود تا بعداً موسیقی ایرانی را هم گوش کند. از اینرو هدفم تغییر موسیقی ایرانی نیست چرا که خواسته، وظیفه و اندازه من نیست. دوست دارم ساز بزنم و در آن زندگی کنم.
اگر در کاری که می کنم چیزی به وجود بیاید که هم خوشایند خودم، هم دیگری و هم مخاطبی که به کنسرت می آید باشد، آن وقت چیزی ساخته می شود و رشته ای پیدا می شود که خوشایند بقیه نیز باشد و موزیسینها هم آن را ادامه بدهند. این حالت بهترین وجه است برای آنهایی که فرهنگ موسیقی ما را نمیشناسند به کنسرت بیایند چرا که آنوقت می توان این فرهنگ و این نوع موسیقی را به درون آنها نیز برد.
معمولاً آنها که ادعای تغییر و نوآوری دارند تنها به تخریب دست پیدا می کنند.
شاید در مواردی اینطور باشد. آنچه اهمیت دارد این است که تغییر یا نوآوری آخرین سطح دانش است. نوآوری بالاترین درجه هنر یا هر وجودی است. به طور مثال هنگام گرفتن مدرک دکترا تز می نویسید و همان نوآوری شماست که سال های زیادی (تقریباً ۲۰ سال) برای آن تحصیل کرده اید و مدت طولانی تحصیل راپشت سر گذاشتهاید، این تز، نظر شماست. یعنی در مرحله نوآوری تمام مدارج را، قبلاً طی می کنید و بعد اجازه دارید از خودتان نظری نوآورانه بدهید. که البته در موسیقی ما مراحل نوآوری برعکس شده است یعنی اول تز می دهند و بعد به دنبال یادگرفتن موسیقی هستند. هر چه بیشتر بدانید کمتر نظر می دهید چون به نادانسته های زیاد خود بهتر اشراف پیدا میکنید و دقیق متوجه می شوید که چقدر کم می دانید.
اما بسیاری از نوازندگان جوان موسیقی سنتی، از آثار غالباً آمیخته با پاپ، به عنوان موسیقی امروز ایران دم می زنند.
تازه واردها در موسیقی سنتی که برخی از آنها بنا به جریاناتی وارد آن شده اند و موسیقی نیمه پاپ را به عنوان موسیقی ایرانی اجرا میکنند(که اقبال هم دارد)، برای فراگرفتن ریشه ای موسیقی و به دست آوردن این جایگاه زحمت نکشیده و شاید در برخی موارد تنها اسمی را تصاحب کرده اند، از اینرو مدام در حال جابهجایی از یک سو به سوی دیگرند. چون که پیشینه ای ندارند. اگر زحمت کشیده و با دست خود، هنرشان را بسازند هرگز آن را خراب نخواهند کرد.
موزیسینی که پیشینه ای ندارد مدام درحال تغییر است و بیشتر در سطح سیر می کند. و بعضاً ادعای نوآوری دارند و می گویند این موسیقی ای که ارائه می دهند موسیقی نوی ایران است. در صورتی که اساساً این نوع موسیقی، دیگر موسیقی ایرانی نیست و پاپ محسوب میشود. اما در برخی موارد به دلیل استفاده از سازهای ایرانی این اشتباه را برای خود نیز به وجود آوردهاند که در حیطه موسیقی ایرانی کار میکنند اما اساساً موسیقی پاپ یا نیمه پاپ ربطی به موسیقی ایرانی ندارد. این هرج و مرج امروزه وجود دارد و بیشتر به دلیل آن است که اینها سابقهای ندارند بنابراین براحتی و برای به دست آوردن یک تریبون خاص، ادعای نوآوری یا ادعای نوین و متفاوت بودن را دارند.
نوین هم اینگونه است؟!
موسیقی نوین نداریم. موسیقی چه در ایران و چه در سایر فرهنگهای موسیقی جهان وابسته به یک سنت است که آن سنت نفس می کشد و تغییر می کند. موسیقی صد سال پیش، موسیقی امروز نیست و موسیقی هم بنا بر مقتضیات اجتماعی و طرز زندگی مردم آن، تغییر کرده. همان گونه که در موسیقی ما، علی اکبرخان شهنازی و درویش خان شبیه میرزاحسینقلی ساز نمیزدند و نی داوود و فخام الدوله بهزادی شبیه درویش ساز نمی زدند. و شاگردان آنها نیز که استادان امروز موسیقی ایرانی هستند شبیه آنها ساز نمیزنند.
این تکامل و تغییر در اثر دانش و ممارست به وجود آمده و ریشه در سنت دارد. سنت در موسیقی همانند زنجیری است که تمام حلقههای آن به هم متصلند. از اینرو وقتی حتی اگر متفاوت ساز بنوازید نیز مشخص است که کدام حلقه این زنجیر پیش از شما بوده و حلقه منطقی بعد از شما چه خواهد بود.
موسیقی تغییر می کند اما باید وابسته به ریشه باشد و ریشه کار هم مشخص است. اگر آن ریشه وجود نداشته نباشد همین که دست به ساز ببرید مشخص می شود که آیا به ان زنجیره متصل هستید یا خیر. به همین دلیل ریشه لازم است. وقتی تاریخ و گذشتهمان را نمی دانیم کسی از ما توقع ندارد و مهم تر از آن نمی پذیرد که بخواهیم نوآوری کنیم.
امروزه داشتن لیبل «جهانی بودن» همانند یک مدال، باعث تفاخر شده است.حال از نظر کیهان کلهر که با نوازندگان مختلف جهان در بسیاری از نقاط دنیا برنامه مشترک داشته؛ موزیسین جهانی به چه کسی اطلاق می شود؟
تعریف دقیقی برایش ندارم. همچنین تعریف دقیقی نیز از جهان ندارم. چون جهان امروز را از چند نظر می توان بررسی و تقسیم کرد. همه خط و مرزها نیز براساس علم و تکنولوژی و هژمونی فرهنگی، سیاسی، اقتصادی یا حتی نظامی تغییر کرده و معنای جهان با معنایی که انسان قرن ۱۹ داشت بسیار متفاوت شده و البته تلقی تمام افراد در جهان و جامعه به فراخور دانش، آگاهی و دستریشان به علم و تکنولوژی متفاوت است.
اما باید دید که شنونده، مخاطب یا موزیسین ایرانی که ادعای جهانی بودن دارد کیست؟ اگر موزیسین ایرانی به کشور دیگری برود و درآنجا تمام شنونده ها ایرانی باشند، چه فرقی دارد با اینکه در تهران یا شهرستان های ایران کنسرت بدهد؟ البته درباره اکثر مجریان موسیقی ما همین گونه است. مسأله مهم، داشتن مخاطب در سایر نقاط جهان است. باید این اصطلاح «جهانی بودن» را تعریف کرد و دید کسانی که آن را به کار می برند چه چیز از آن، توجه شان را جلب کرده است که آن را استفاده می کنند.