علی شریعتی مزینانی یا همان دکتر علی شریعتی، یکی از بزرگترین چهره های پژوهشگر ایران بود و تحقیقات زیادی در حوزه دین از او به جا مانده است. او همچنین از مبارزان و فعالان مذهبی و سیاسی و از نظریه‌پردازان انقلاب اسلامی ایران بود. برای آنکه بازخوانی مجددی از تاریخ داشته باشیم و بتوانیم با […]

علی شریعتی مزینانی یا همان دکتر علی شریعتی، یکی از بزرگترین چهره های پژوهشگر ایران بود و تحقیقات زیادی در حوزه دین از او به جا مانده است. او همچنین از مبارزان و فعالان مذهبی و سیاسی و از نظریه‌پردازان انقلاب اسلامی ایران بود.

برای آنکه بازخوانی مجددی از تاریخ داشته باشیم و بتوانیم با این چهره معتبر دینی و سیاسی ایران آشنا شویم، به سراغ چند مصاحبه تاریخی رفتیم. اول گفت و گویی که پسر ایشان، احسان شریعتی پس از مرگ پدر، انجام داد. او در این گفت و گو اشاره ای مفصل به چگونگی خروج دکتر شریعتی از ایران داشت و مرگ دکتر را توطئه ای از سوی انگلستان اعلام کرد. او دراین مصاحبه می گوید: «پدر بعد از صدور گذرنامه، به آتن و بعد به بلژیک رفت و در آنجا توانست تماس هایی را با عناصر مسلمان داشته باشد. بعد از آنجا به فرانسه رفت و متاسفانه در آنجا یکی از نیروهای ساواک او را شناسایی می کند و در مرز انگلستان دکتر شریعتی مورد بازجویی قرار گرفت».

دکتر شریعتی بعد از بازجویی اش در انگلستان، به منزل یکی از اقوام می رود و همان جا به صورت مشکوکی به قتل می رسد. بیمارستان انگلستان، دلیل مرگ را تشخیص نمی دهند که همین موضوع ماجرا را مشکوک تر هم می کند. هرچه بود دکتر شریعتی در سن۴۴سالگی جان به جان آفرین تسلیم می کند. هم‌اکنون پیکر وی در مکانی نزدیک مقبره زینب کبری در دمشق سوریه به امانت سپرده شده‌است. گفت و گوی بعدی ای که به سراغ آن رفتیم، گفت و گویی از حضرت آیت الله خامنه ای بود.

آیت الله خامنه ای، در مورد دکتر شریعتی در مصاحبه ای گفته اند: «به نظر من شریعتی برخلاف آنچه که همگان تصور می کنند یک چهره همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست. یعنی از شگفتی های زمان و شاید از شگفتی های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست. مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک می کنند و این موجب می شود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند. بی گمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمی کنم که این اشتباهات کوچک بود اما ادعا می کنم که در کنار آنچه که ما اشتباهات شریعتی می توانیم نام گذاریم، چهره شریعتی از برجستگی ها و زیبایی ها هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او، برجستگی های او را نبینیم. من فراموش نمی کنم که در اوج مبارزات که می توان گفت که مراحل پایانی قال و قیل های مربوط به شریعتی محسوب می شد، امام در ضمن صحبتی بدون اینکه نام از کسی ببرند، اشاره ای کردند به وضع شریعتی و مخالفت هایی که در اطراف او هست. نوار این سخن همان وقت از نجف آمد و در فرونشاندن آتش اختلافات موثر بود. شریعتی یک چهره پرسوز پیگیر برای حاکمیت اسلام بود، از جمله منادیانی بود که از طرح اسلام به صورت یک ذهنیت و غفلت از طرح اسلام به صورت یک ایدئولوژی و قاعده نظام اجتماع رنج می برد و کوشش می کرد تا اسلام را به عنوان یک تفکر زندگی ساز و یک نظام اجتماعی و یک ایدئولوژی راهگشای زندگی مطرح کند. این بُعد از شخصیت شریعتی آنچنان که باید و شاید شناخته نشده است و روی این بخش وجود او تکیه نمی شود. می بینید که اگر از یک بعد از سوی قشری از مردم شریعتی چهره اش مبالغه آمیز جلوه می کند، باز بخش دیگری از شخصیت او و گوشه دیگری از چهره او حتی ناشناخته و تاریک باقی مانده است».

حضرت آیت الله خامنه ای در جایی دیگر از این مصاحبه، می گویند: «شریعتی آغازگر طرح جدیدترین مسایل کشف شده اسلام مترقی بود به صورتی که برای آن نسل پاسخ دادن به سوال ها و روشن کردن نقاط ،مبهم و تاریک بود اما اینکه او را با سیدجمال یا با اقبال مقایسه کنیم، نه. اگر کسی چنین مقایسه ای بکند ناشی از این است که اقبال و سیدجمال را به درستی نشناخته است.»

 

گفت و گوی دیگری که شرح آن را در ادامه می خوانید، گفت و گوی شهید دکتر بهشتی است. این چهره بزرگ انقلاب اسلامی در مورد شخصیت دکتر شریعتی به نکات جالبی اشاره می کند. یکی از مهم ترین موضوعاتی که در این مصاحبه مطرح می شود، روحیه جستجوگر دکتر شریعتی در مواجهه با مسائل مختلف است. از دیدگاه شهید دکتر بهشتی، دکتر شریعتی، گاهی نظراتی ارائه می کرد و سپس نظرات خود را رد می نمود که دکتر بهشتی این موضوع را ناشی از روحیه جستجوگر و اندیشه های نا آرام دکتر شریعتی می دانست. این گفت و گو در ۲۹ خرداد ۱۳۶۰ که در پایگاه اطلاع رسانی بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید بهشتی منتشر شده است.

 

*آشنایى شما با دکتر از چه زمانى آغاز مى‏شود؟ در این رابطه اگر خاطراتى از ایشان دارید عنوان بفرمایید.

بسم ‏الله الرحمن الرحیم. نخستین آشنایى من با مرحوم دکتر شریعتى مربوط مى ‏شود به سال ۱۳۴۹٫ در تابستان آن سال در مشهد با آقاى خامنه ‏اى و مرحوم دکتر شریعتى و بعضى از آقایان چند جلسه داشتیم و پیرامون مسائل و نیازها صحبت کردیم. در همان مواقع عده‏اى از افراد علاقه‏ مند به تنظیم مواضع فکرى اسلامى جلساتى داشتند و خلاصه کارشان را در مجموعه‏ اى تنظیم کرده بودند. در آن مجالسى که داشتیم گاهى هم پیرامون دین بحث و صحبت مى‏ شد؛ ولى به ‏طور عمده با دکتر پیرامون حرکت اسلامى و جنبش اسلامى و نیازهاى آن در شرایطى که جنبش در آن موقع داشت و همچنین آینده جنبش گفت‏ و گو مى ‏کردیم. به ‏هر حال جلسات خوب و سودمندى بود. از آن به بعد باز جلسات گفت ‏و گو و بحث داشتیم. مخصوصاً زمانى که دکتر به تهران آمدند گاهى فرصت ‏هایى براى تبادل ‏نظر و گفت ‏و گو پیش مى ‏آمد.

 

*نظرتان را در مورد طرز تفکر و عقاید دکتر شریعتى بیان بفرمایید.

این سؤال مکرر گفته شده و جواب آن نیز مکرراً بیان شده است. حالا هم همان جواب را مى‏ گویم. مرحوم دکتر شریعتى یک قریحه سرشار و یک اندیشه پویا و جستجوگر و یک اندیشه نا آرام بود؛ اندیشه‏ اى که همواره در پى فهمیدن و شناختن بود. مایه‏ هاى اصلى این اندیشه، یکى معارف اسلامى بود که دکتر در خانه پدرشان و در شهر مشهد با آنها آشنا شده بود )آشنایى بیش از یک جوان معمولى و در سطحى بالاتر( و مطالعاتى که در زمینه ادبیات و جامعه ‏شناسى در رابطه با فرهنگ غربى و اروپایى داشت.

خصوصیت دکتر این بود که هویت و اصالت خود را در این مطالعات گم نکرده و دچار از خود بیگانگى نگشته بود. پیدا بود که در طول سال ‏ها مطالعه و تحصیل در زمینه جامعه ‏شناسى و معارف غربى، شیفته و دلباخته مطلق فرهنگ غربى نشده بود، بلکه اصالت فرهنگ غنى اسلام همواره براى او جاذبه نیرومند داشت. همین امتیاز سبب شده بود که دکتر بتواند با حفظ خویشتن خویش و هویت خود، در یک سیر و سلوک فکرى و معرفتى، گام‏ هاى بلندى به جلو بردارد و نتایج جالب و زیبا و ارزنده‏ اى را به‏ دست آورد.

یک استعداد سرشار و قریحه دانا، در چنین حرکت و پویش سازنده‏ اى، خود به ‏خود درباره مسائل مختلف نظر مى‏ دهد و چه‏ بسا نظراتش در مورد یک مسئله‏ اى در زمان‏ هاى مختلف، گوناگون مى ‏شود. نخستین چیزى که از این بابت در ذهنم مانده مطلبى است که دکتر در کتاب «یاد و یادآوران» بیان این است که چگونه دکتر شریعتى در یک سال که به حج مشرف مى ‏شود و در مراسم حج مى ‏بیند عده‏ اى از حجاج شیعه در عرفات و مواقف دیگر حج، بیاد امام حسین هستند، زیارت وارث مى‏ خوانند، زیارت عاشورا مى ‏خوانند، در برخورد با این جریان اول بار این مطلب به ذهنش مى‏ آید که آیا اینجا در این کنگره عمومى مسلمانان جهان، به جاست که شیعه، آن آهنگ و آرمان ویژه خودش، یعنى حسینى بودن را مطرح مى ‏کند؟ آیا بهتر نیست که در آنجا، شیعه مثل دیگر مسلمانان همان دعاها و دیگر مناسک عمومى اسلام را بجاى آورند؟ سال بعد وقتى دوباره به حج مشرف مى ‏شود و همین مناظر را مى ‏بیند یک مرتبه متوجه مى‏شود که عجب! حقیقت این است که مراسم پرشکوه حج، یک ظاهر و جسم است که باطن و روح آن در حسینى اندیشیدن و حسینى زیستن است. بنابراین، توجه به امام حسین، به هر صورت، در مواقف مختلف حج یعنى توجه به روح این مناسک و عبادت بزرگ و در پیوند همه عبادت‏ ها ولایت و امامت. ذهنش متوجه این مى‏ شود که اگر حج، این مراسم بزرگ و با شکوه در خدمت خلافت اموى و عباسى و زمامداران طاغوتى قرار گیرد حقى است که باطل از آن بهره ‏بردارى مى ‏کند ؛ اما اگر همین مناسک حج در راستاى امامت حسین و حسینیان قرار گیرد، آن‏وقت حقى است که یک حق پرشکوه ‏تر با آن همراه است. بنابراین، به‏نظرش مى ‏آید که بسیار به‏جاست که در همان جا، در همان مواقف، دل‏ ها متوجه کربلاى امام حسین باشد و زیارت‏ هاى مربوط به امام حسین خوانده شود – که در آن زیارت‏ها از شهادت و امامت حسینى یاد شود و دل و جان و ضمیر حج‏ گزاران با روح حج، که امامت حسینى باشد، تجدید عهد کند. یعنى سال قبل به ‏نظرش مى‏ رسد که این کار نا به جاست، در سال بعد به‏ نظرش مى‏رسد که نه تنها بجاست بلکه ضرورت حفظ محتواى راستین حج است. در این رابطه است که یک سخنرانى ایراد مى‏ کند که به ‏صورت این کتاب منتشر مى ‏شود؛ یعنى چگونه باید همیشه به یاد حسین و حسینیان بود.

یک اندیشه پویا و جستجو گر همیشه از این گردش‏ ها و چرخش‏ هاى صد و هشتاد درجه ‏اى دارد و دکتر شریعتى در رابطه با مسائل بسیارى یک چنین اندیشه‏ اى داشت. خودش درباره مارکس مى‏ گفت که وقتى مى‏گویید مارکس چه گفت، بگویید مارکس در چه سالى: مارکس در زمانى که مانیفست را مى‏نوشت (۱۸۴۸)، یا مارکس سال ۱۸۷۰، یا بعد. بنابراین، در ذهن و اندیشه‏ اش توجه داشته که براى انسان‏ هاى جستجوگر در رابطه با مسائل مختلف در طول زمان نظرات مختلف پیدا مى ‏شود. حالا او از مارکس سخن گفته، من مى‏ خواهم بگویم که در تاریخ فقهمان، فقهاى برجسته‏ اى داریم که آنها نیز داراى ذهن نقاد، قریحه‏ اى سرشار و اندیشه ‏اى پویا بوده ‏اند.

علامه حلّى و شیخ طوسى دو فقیه معروف هستند و هر دو داراى کتاب‏ هاى فراوان. ما مى ‏بینیم که در مورد یک مسئله فقهى، علامه حلى در کتاب‏ هاى مختلف، فتاوى گوناگون دارد. یعنى اندیشه ‏اش پویاست. و عجیب این است که او گاهى در یک کتاب فقهى مسئله‏ اى را برحسب نیاز در دو جا مطرح کرده؛ یک بار در آغاز کتاب و یک بار در پایان آن، و تا کتاب را به آخر نرسانده داراى یک برداشت جدید مى‏شده و درباره همان مسئله در پایان کتاب، در اواخر کتاب، یک فتواى جدید مى‏ دهد. این ویژگى اندیشه ‏هاى پویا و پرتوان است، و دکتر اندیشه ‏اى پویا و پرتوان داشت.

آنچه مى‏ توانم در رابطه با دکتر بگویم دو نکته است: یکى اینکه بر حسب برخوردهایى که داشتیم و تاحدى که شنیده و یا نوشته‏ هایش را خوانده ‏ام، دکتر همواره رو به اصالت اسلامى پیش مى‏ رفت؛ یعنى هر چه جلو مى ‏رفت به اصالت اسلامى نزدیک ‏تر مى‏ شد. دوم اینکه، برعکس آنچه گاهى درباره او گفته مى ‏شد که آدمى است که حرف دیگران را نمى ‏پذیرد، او حرف‏هاى مستند و منطقى افرادى را که صاحب‏ نظر بودند مى‏ شنید و گوش مى ‏داد و مى ‏پذیرفت، به ‏شرط آنکه آن طرف در آن سطح و در آن حد از قدرت فکرى و قدرت تحلیل باشد که بتواند مشکلى را براى او بگشاید و مطلبى را برایش باز کند.

 

*نظر روحانیت مبارز از دیرباز نسبت به دکتر شریعتى چه بوده است؟

نظر روحانیون در مورد دکتر چند دسته بود: یک دسته کسانى که دکتر را به‏عنوان یک تحصیل‏ کرده و روشنفکر در خط دفاع از اسلام مى‏ دانستند و او را ارج مى‏ نهادند و کار او را خدمت مى‏ دانستند. دسته دیگر کسانى که به‏ دلیل اشتباهات قابل ملاحظه ‏اى که در برداشت‏ هاى اسلامى دکتر بود، در عین آنکه کار او را ارج مى‏ نهادند، سخت انتقاد مى ‏کردند؛ اما انتقادى منصفانه و سازنده. یک دسته هم کسانى بودند که چون از دور با دکتر برخورد مى‏ کردند نسبت به او آن بینش گروه اول و دوم را نداشتند؛ به ‏طورى که در روحانیون مبارز نیز در رابطه با دکتر برداشت‏ هاى گوناگون وجود داشت.

 

*ویژگى ‏هاى دکتر شریعتى در چه چیزهایى بود؟

دکتر مردى سخت ‏کوش، پرتلاش، پر کار و پراحساس بود. او یک انسان به راستى هنرمند بود، و این جنبه هنرى، در قلمش و نوشته‏هایش بخوبى مشهود است. او یک اندیشه پرجهش بود و این جهش‏ ها به خوبى در نوشته ‏ها و گفتارش مشهود است. به راستى علاقه ‏مند بود به اینکه دور از تأثیر فرهنگ غرب و شرق، در سرزمین ما یک جنبش و انقلاب اصیل در پرتو اسلام و بر اساس تعالیم اسلام به وجود بیاید و به این کار سخت عشق مى‏ ورزید و علاقه داشت.

او به نسل جوان بسیار بها مى ‏داد و با رنج و درد نسل جوان خوب آشنا بود و مى ‏توانست بیانگر آرمان‏ ها و آرزوها و رنج‏ها و دردها باشد. به‏هر حال او یک سرمایه ارزنده بود. البته، همان‏ طور که گفتم، دکتر یک پوینده و جوینده بود که در راه پویش و جویایى‏اش، در برداشت‏هاى اسلامى و اجتماعى‏اش، در مواردى اشتباهات قابل ملاحظه‏ اى داشت و لازم است در رابطه با خواندن آثار دکتر به این نکات توجه شود.

 

*نقش دکتر على شریعتى در انقلاب اسلامى چه بود؟

دکتر در طول چند سال حساس، هیجان مؤثرى در جو اسلامى و انقلاب اسلامى به ‏وجود آورد، و در جذب نیروهاى جوان درس‏ خوانده و پرشور و پراحساس به‏ سوى اسلام اصیل نقش سازنده‏ اى داشت و دل‏ هاى زیادى را با انقلاب اسلامى همراه کرد. این انقلاب و جامعه باید قدردان این نقش مؤثر باشد.

*به عنوان آخرین سؤال، بفرمایید که در آن زمان نظر مجاهدین خلق درباره دکتر شریعتى چه بود؟

آن موقع ‏ها جوان ‏هایى که با مجاهدین ارتباط داشتند مکرر مى‏ آمدند و از کار حسینیه ارشاد و افکار دکتر شریعتى انتقاد مى‏ کردند و مى ‏گفتند که این جریانى است که مخالفین انقلاب اسلامى به‏ وجود آورده‏ اند تا از گرایش جوان‏ ها به انقلاب و قیام مسلحانه – که تز مجاهدین و فدائیان خلق بود – جلوگیرى کنند و بکاهند. بنابراین، از نظر اصولشان و برطبق نظراتشان نسبت به کار دکتر و آن برنامه‏ ها نظر مخالف داشتند. آن ها دکتر را یک نوع حرکت انحرافى تلقى مى‏کردند. این آن مقدار بود که جوان‏هایى از آنها که پیش ما مى‏آمدند، اظهار مى‏کردند.