فاطمه مکاری نمایشنامه‌نویس و مدرس فیلمنامه‌نویسی «کمال تبریزی»؛ فیلمساز موفق کشورمان را با فیلم‌های طنز موفقی چون «مارمولک» و «لیلی با من است» می‌شناسیم. آثاری که سال‌هاست در ذهن مردم باقی مانده‌اند و با آنکه مدت‌ها از ساخت و اکرانشان می‌گذرد، هنوز هم مخاطبین تبریزی، دیالوگ‌ها و صحنه‌های این دو اثر را به خاطر داشته […]

فاطمه مکاری
نمایشنامه‌نویس و مدرس فیلمنامه‌نویسی

«کمال تبریزی»؛ فیلمساز موفق کشورمان را با فیلم‌های طنز موفقی چون «مارمولک» و «لیلی با من است» می‌شناسیم. آثاری که سال‌هاست در ذهن مردم باقی مانده‌اند و با آنکه مدت‌ها از ساخت و اکرانشان می‌گذرد، هنوز هم مخاطبین تبریزی، دیالوگ‌ها و صحنه‌های این دو اثر را به خاطر داشته و در مهمانی‌ها برای خندیدن بازگو می‌کنند. اما «مارموز» را دو قدم آن‌طرف‌تر از سینما فراموش می‌کنید و ضعف شدید فیلمنامه تنها یکی از دلایل این مسئله است.
«آیدین سیار سریع»؛ نویسنده فیلمنامه مارموز، یک ژورنالیست و طنزنویس موفق است اما سینما به مانیفست سیاسی یا کاریکاتور سیاسی نیازی ندارد. فیلمنامه‌نویس ظاهرا فکر می‌کند که یک کمدی سیاسی نوشته است اما حقیقت این است که ما در بطن جامعه، در فضای مجازی و حتی از زبان راننده تاکسی‌‌ها هم در مورد مسائل سیاسی، طنزهای عمیق‌تر و خنده‌دارتری می‌شنویم. صحنه‌های کمدی این فیلم متاسفانه بسیار با احتیاط نوشته شده و البته بسیار قدیمی نیز هستند. تنها کافی‌ست که آقای تبریزی سری به شبکه‌های مجازی بزند تا متوجه شود که سلیقه طنازانه مردم عادی چقدر پیشرفت کرده است. فیلمنامه‌نویس، شخصیت «قدرت» را به عنوان یک عقده‌ای عشق قدرت، خوب به مخاطب معرفی می‌کند ولی انگار این کاراکتر از زیر «بته» به عمل آمده و هیچ پیشینه یا بعدی ندارد و این مسئله حتی با وجود فلش‌بک‌های زیاد و حوصله سر بر و ریتم خراب کن فیلم به گذشته قدرت هم حل نمی‌شود.
مخاطب، قدرت را دوست ندارد، حتی اگر «حامد بهداد» آن را خوب بازی کرده باشد. باید اشاره کنم که حامد بهداد بازی قابل قبولی ارائه می‌کند و من در زمان دیدن فیلم مارموز، از بدشانسی این بازیگر بسیار ناراحت شدم چون حتی بازی خوب او هم، شخصیت‌پردازی نادرست و روایت غلط کار را تعدیل نمی‌کند. البته کاراکترهای دیگر با بازی «مانی حقیقی» و «آزاده صمدی» و «ویشکا آسایش» نیز مطلقا شخصیت‌پردازی نشده‌اند و همگی در سطح می‌مانند.
سکانس‌هایی که ارتباط مثلا عاطفی بهداد و آسایش را به تصویر می‌کشد آنقدر بی‌محتوا و بی‌کنش است که ظاهرا خود فیلمساز را هم بی‌علاقه به طراحی میزانسن‌ها کرده و روایت کارگردانی او را نیز تحت‌تاثیر اشتباهات متنی قرار می‌دهد. فیلم، یخ است چون می‌خواهد روی خط احتیاط حرکت کند و ترسو بماند؛ کما اینکه اگر آنقدر محتاطانه نگارش و ساخته نمی‌شد به سرنوشت «مارمولک» دچار شده و صد البته ماندگارتر هم می‌شد.
«قدرت صمدی» فیلم که یک راست‌گرای افراطی است و ظاهرا به خاطر عشق پرداخت نشده و ناکام مانده‌اش به کاراکتر «آزاده صمدی» در دانشگاه، اصول‌گرا شده، به محل برگزاری کنسرتی با حضور وزیر ارشاد حمله کرده و فریاد می‌زند «بمب»! مردم متفرق شده و همگی خارج می‌شوند ولی شایعه بمب‌گذاری او، رنگ حقیقت به خود گرفته و بمبی منفجر شده و او قهرمان ملی می‌شود! قهرمانی که حالا باید هم به اداره اطلاعات پاسخ بدهد و هم به طرفدارانش در دو حزب آبی و قرمز! آبی‌ها که حزب وحدت ملی را تشکیل داده‌اند خواهان همکاری با او هستند. سکانس‌های طولانی که قدرت، برداشت اشتباهی از دستگیری «نصرت» دارد (دو نصرت در فیلم هست، یکی دوست بی‌مغز و همخانه قدرت و دیگری نصرت؛ استاد دانشگاه و آزاد‌اندیش) آنقدر کشدار و بی‌مزه می‌شوند که از حوصله مخاطب طناز ایرانی خارج است.
متاسفانه این فیلم، مجموعه‌ای از اشتباهات است. دیالوگ‌ها به شدت شعار زده‌اند، گویا فیلمنامه‌نویس، جک‌ها و تکیه کلام‌های از مد افتاده سیاسی را در گوشه‌ای یادداشت کرده و به هر سکانسی تزریق کرده است.
پایان‌بندی کشدار و بی‌منطق و شعارزده فیلم هم حال مارموز را بدتر می‌کند و در نهایت می‌توان گفت که این فیلم نه کمدی است، نه سیاسی و نه هیچ چیز دیگر که به سرانجامی هم نمی‌رسد!