«تیلدا سوئیندون»؛ بازیگر مطرح اسکاتلندی، جمله جالبی دارد: «قوانین را کامل بشناس تا به‌موقع بتوانی آن‌ها را بشکنی». ۱ نه، اشتباه نکنید. نمی‌خواهم از سینما بنویسم. موضوع مدنظرم انتخابات مجلس پیش روست (سال آینده) که هنوز چیزی نشده رگه‌های فعالیت و بررسی‌ها و تمایلات علاقه‌مندان به آن دیده می‌شود! و این اتفاق یعنی هیجان انتخابات […]

«تیلدا سوئیندون»؛ بازیگر مطرح اسکاتلندی، جمله جالبی دارد: «قوانین را کامل بشناس تا به‌موقع بتوانی آن‌ها را بشکنی».

۱
نه، اشتباه نکنید. نمی‌خواهم از سینما بنویسم. موضوع مدنظرم انتخابات مجلس پیش روست (سال آینده) که هنوز چیزی نشده رگه‌های فعالیت و بررسی‌ها و تمایلات علاقه‌مندان به آن دیده می‌شود! و این اتفاق یعنی هیجان انتخابات آغاز شده است؛ هر چند زیرپوستی.
بله، می‌شود از نگاه عده‌ای که می‌گویند «برای ما چه فرقی می‌کند چه کسی وارد مجلس بشود؟» به انتخابات نگاه کرد یا مانند برخی که معتقدند «مگر قبلی‌ها چه گلی به سرمان زده‌اند که نماینده‌های جدید بزنند؟» و…؛ اما به نظر من این‌طور نیست. انتخابات یک فرایند و رفتار مدنی-سیاسیِ دموکراتیک است و ربطی هم به این ندارد که نماینده‌های قبلی کاری برای مردم انجام داده‌اند یا نداده‌اند چرا که هر انتخابات یک فرصت است برای اینکه اگر هم کاری انجام نشده از حالا به بعد انجام شود، تأثیر ایجاد شود، مطالبات ما بالا و بالاتر برود، این‌قدر که قبلی‌ها و جدیدها حتی اگر خیلی هم تمایلی ندارند، مجبور شوند به قاعده بازی تن بدهند؛ به احترام مردمی که پای صندوق‌های رأی آمده‌اند و به احترام نظام و پرچمی که باعث شده آن‌ها در معرض رأی مردم قرار بگیرند. چپ و راست هم ندارد، یعنی برای من که روزی متمایل بوده‌ام الآن اصلا فرقی نمی‌کند که مثلا طبق سنوات گذشته از شهرم یک نماینده چپ و یک نماینده راست به مجلس بروند یا هر دونفر از یک جناح باشند. مهم این است که مرد عمل باشند (شاید هم این دوره دست‌کم یک نفرشان زن باشد!) و مردم و حقوق و توقعاتشان را چند قدم به جلوتر ببرند. حالا شاید یکی پیدا شود و بگوید سازوکار انتخاباتی ما هنوز ایرادهایی دارد، هنوز منابع مالی و پول و نگاه قومی قبیله‌ای تأثیر زیادی بر انتخابات دارد و از این هم بالاتر، دست همین نمایندگان مجلس است که سازوکارهای مربوط به قوانین انتخابات را بهبود بخشند (مثل طرح استانی شدن انتخابات) پس… .
اما باز هم به نظر من ایرادی ندارد چون همان‌طور که گفتم، هر انتخابات یک شروع دوباره است حتی اگر هنوز احزاب در کشور ما به درستی شکل نگرفته ‌باشند، حتی اگر در اغلب استان‌های ما هنوز رأی دادن به «لیست» انتخاباتی معنایی نداشته ‌باشد، حتی اگر برخی نمایندگان هنوز به صرافت این نیفتاده باشند که میزان رأی ملت است و حتی اگر «تیلدا سوئیندون»، جمله اول این یادداشت را بدون قصد و غرضی سیاسی و در یک گفت‌وگوی سینمایی بیان کرده‌ باشد؛ به هرحال نباید فراموش کنیم که انتخابات ربطی به کاستی‌ها، سلایق و تمایلات ما ندارد. انتخابات، انتخابات و یک فرصت مغتنم است.

۲
همین‌طور بی‌وقفه رویم خاک می‌ریزند؛ جوری که دهانم مزه خاک باران‌خورده اول پاییز می‌دهد. چندنفری هم دارند با فاصله کمی این اتفاق را نگاه می‌کنند؛ انگار که یک مسئله عادی و طبیعی است.
یاد شب قبل افتادم که از محل کارم به خانه برگشتم، مثل همیشه تنها توی آپارتمان کوچکم شام مختصری خوردم و بعد از اینکه چند بار شبکه‌های تلویزیون را بالا و پایین کردم، خسته و بی‌حوصله روی کاناپه وسط هال خوابیدم که باز فردا شود و یک روز تکراری دیگر را شروع کنم؛ اما هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که فردایم این‌قدر عجیب‌وغریب شود. اصلا هم به خاطر نمی‌آورم که چطور این اتفاق برایم افتاد. این‌ها کی بودند؟
حتما وقتی خوابم برده‌ بود، آمدند توی خانه و دست و پایم را بستند و مرا به این ناکجاآبادی آوردند که نمی‌شناسمش. ول‌کُن هم نیستند. هی خاک می‌ریزند. اگر قصد اخاذی دارند، چرا مثل آدم همان اول از من چیزی نخواستند؟ اگر بمیرم که فایده‌ای برایشان ندارم. اصلا من که آدم مهم یا ثروتمندی نیستم. حدس می‌زنم آزارم به یک مورچه هم نرسیده، یعنی آن‌هایی که مرا می‌شناسند درباره‌ام این‌طوری می‌گویند اما خوب که فکر می‌کنم، می‌بینم تعداد آدم‌هایی که مرا می‌شناسند یا با من ارتباط دارند به‌زحمت به پنج نفر می‌رسد. نه، قضیه انگار جدی است. دارند روی چاله‌ای که مرا داخلش گذاشتند، یک سنگ بزرگ می‌گذارند.

پ.ن: تیتر، برداشتی است از نام فیلم «باید درباره کوین حرف بزنیم».