
هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی تیم ملی فوتبال «یونان» با بازیهای سراسر دفاعی و متکی بر ضدحمله که زیبا نبود، قهرمان جام ملتهای اروپای ۲۰۰۴ شد. تیم ملی «کرهجنوبی» با کمک گرفتن از میزبانی و داوریهای جانبدارانه، به ناحق برای اولین بار در تاریخ به مقام چهارم جامجهانی ۲۰۰۲ که با میزبانی مشترک آنها و […]
هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی
تیم ملی فوتبال «یونان» با بازیهای سراسر دفاعی و متکی بر ضدحمله که زیبا نبود، قهرمان جام ملتهای اروپای ۲۰۰۴ شد. تیم ملی «کرهجنوبی» با کمک گرفتن از میزبانی و داوریهای جانبدارانه، به ناحق برای اولین بار در تاریخ به مقام چهارم جامجهانی ۲۰۰۲ که با میزبانی مشترک آنها و ژاپن برگزار شد، رسید. امروز و حتی سالها بعد، عده زیادی شاید به خاطر نیاورند که این دو تیم چطور به موفقیت رسیدند و تنها عنوانی که کسب کردهاند در تاریخ و در حافظه جمعی باقی میماند اما عده اندکی هم هستند که همیشه نحوه موفقیت این دو تیم را به خاطر خواهند داشت.
درباره جشنواره فجر و فهرست نامزدهای نهایی این دوره، دیروز در همین روزنامه و در همین صفحه به طور مفصل نوشتم و نوشتم که سلیقه و ملاحظات، معمولا همیشه بر جشنواره فجر حاکم بوده است. برایم -و احتمالا برای اغلب دوستداران سینما- هم مهم نیست که فیلمی که مورد پسندم نبوده اغلب جوایز اصلی جشنواره را کسب کند و فیلمها و سینماگرانی که من دوستشان دارم موفق به کسب سیمرغ نشوند؛ مهم نیست اما به شرطی که آنهایی که سیمرغ میگیرند واقعا لیاقتش را داشته باشند.
پریشب، مراسم اختتامیه جشنواره شماره ۳۷، اصلا برازنده سینمای ایران و شعور علاقهمندانش و در اندازه لیاقت جشن چهلمین سال پیروزی انقلاب نبود. برازنده نبود چون از همان گام اول، یعنی انتخاب مجری برای برگزاری این مراسم، اشتباه شده بود. آقای مجریای که سالن برج میلاد را انگار با مراسم پاتختی اشتباه گرفته بود و دخالتش در ایجاد پارازیت برای آنچه میبایست استاندارد و موقر باشد، مشهود بود.
برازنده نبود چون مراسم اختتامیه چنین جشنوارهای جای تقدیر مفصل از عوامل و شخصیتهای اصلی و غیراصلی یک فیلم نیست. فیلمی که البته میبایست به لحاظ فنی بیشتر مورد توجه هیأت داوران قرار میگرفت و حقش کسب یکی دو جایزه بود اما اینکه در داوری به آن بیتوجهی شد، دلیلی بر تحویل گرفتنش به این شکل نبود.
مراسم اختتامیه، برازنده نبود چون از همان ابتدا معلوم بود که صداوسیما طبق معمول قرار نیست به احترام گذاشتن به شعور مخاطب تن بدهد، بنابراین هر جا که لازم دانستند نمای «لانگ شات» تحویلمان دادند و هر جا که به مصلحت ندانستند، سانسور را به شکل مضحکی به اجرا در آوردند.
اختتامیه جشنواره برازنده نبود چون «کلوزآپ»ها جنسیتی شده بود؛ انگار که چند نفر قبل از اختتامیه پیش صداوسیما رفته باشند و التماس کرده باشند و ریش گرو گذاشته باشند و به جان بچهشان قسم خورده باشند که «تو رو به خدا مراسم رو زنده پخش کنید، ما هم قول میدیم که کسی اونجا کار نامربوط نکنه» و صداوسیما هم احتمالا در جواب گفته «خیلی خب، باشه! ولی یادتون نره که قول دادینا»! انگار که شرکتکنندگان در مراسم اختتامیه جشنوارهای که اصولا بهانه آغازش براساس شکلگیری جمهوری اسلامی ایران بوده، از سیاره دیگری آمدهاند و آدمهای نامربوطی هستند که باید همیشه حواسمان بهشان باشد که مبادا دست از پا خطا کنند!
پریشب، «شبی که ماه کامل شد»، چندین سیمرغ اصلی را به دست آورد که اغلبشان هم سیمرغهای اصلی و مهم جشنواره بودند و من و خیلیهای دیگر از این اتفاق ناراحت و سرخوردهایم. ناراحت و سرخوردهایم، نه برای اینکه این فیلم را دوست نداشتیم و سلیقهمان فیلمهای دیگری بودند، بلکه به این خاطر که «شبی که ماه کامل شد» – نه فقط براساس سلیقه؛ برمبنای آنچه در کارگردانی و فیلمنامهنویسی توسط اساتید سینما و در دانشگاهها و کلاسهای آموزشی به ما و دیگران آموزش دادهاند- فیلمی نیست که سزاوار تعدادی از این جوایز باشد.
اصلا بگذارید رک و راست حرفم را بنویسم و بگویم؛ «شبی که ماه کامل شد» فیلم ضعیفیست. فیلم ضعیفیست چون هنگام دو بار تماشای آن در جشنواره شاهد بودم که دستکم نصف بیشتر تماشاگران در میانه فیلم، معذب شده بودند و بعضیهاشان سالن را ترک کردند. فیلم ضعیفیست چون تدوینش سراسر ایراد است و دوربینش در خیلی نماها و سکانسها اشتباهی رفتار میکند. فیلم ضعیفیست چون فیلمنامهاش پر از اشکال است و قصه عاشقانهاش عمق ندارد و مثل فیلم هندیهاست و قصه ریگیاش مسلط بر عاشقانهاش است که اگرچه این، به خودی خود ایرادی نیست اما فیلمنامهنویس و کارگردان چون تسلطی به لحاظ تکنیکال بر فیلم ندارد، نمیتواند «کاتارسیس» شخصیت اصلیاش را درست بنویسد و کارگردانی کند، بنابراین تحول شوهر عاشقپیشه شاعرمسلک در نمیآید و سیر به قهقرا رفتنش و به سبعیت رسیدنش باسمهای میشود. فیلم ضعیفیست چون هنرپیشه نقش اول زنش آنقدر بد بازی کرده که در هر دوبار تماشای این فیلم دیدم که خیلی از تماشاچیان، این بد بازی کردن را به زبان میآوردند. «الناز شاکردوست» -همانطور که دیروز هم نوشتم- نه اکت خاصی دارد که چشمان را خیره کند و نه پرداخت شخصیتش در فیلمنامه به گونهایست که جذابیت جدیدی را برای مخاطب ایجاد کند و چگونه است که در سکانسی که میمیرد، نمیتواند همذاتپنداری مخاطب را برانگیزد اما با این حال سیمرغ بازیگری میگیرد؟!
«شبی که ماه کامل شد» فیلم خوبی نیست چون به همان دلیل بیتسلطی نویسنده و کارگردان بر درامی که درام نیست و دوربینی که دوربین نیست و شخصیتهایی که شخصیت نیستند، ضد خودش و ضد آنچه داعیهاش را دارد عمل میکند و اتفاقا طرفدار «ریگی» میشود و آخرش با آن پایان مثلا بازی که تناسبی با فرم و محتوای اثر ندارد، میخ محکمی بر تابوت این روایت -بیخود- طولانی میکوبد.
اما اینهایی که در ردّ کیفیت «شبی که ماه کامل شد» آوردم، هیچکدام ارتباط مستقیمی به کارگردان و مجموعه عوامل «شبی که ماه کامل شد» ندارد. آنها حتما دلشان میخواسته فیلمی که دوستش دارند را بسازند و قطعا دلشان میخواسته فیلمشان خوب باشد و مسلما دوست داشتند که در رقابت سیمرغ به مقام اول برسند؛ همانطور که «یونان» جام ملتهای ۲۰۰۴ و «کرهجنوبی» ۲۰۰۲، اما پس نقش آگاهی و دانش هیأت داوران و شعور و دریافت مخاطب و دیگر شرکتکنندگان در جشنواره، کجای این ماجرا قرار میگیرد؟ نقش و جایگاه اصول و قواعد سینما و درام و فن کارگردانی و… کجای این حدیث مفصل مینشیند؟
سینما اما میدانم که در عین شباهتهای بیشمار با فوتبال تفاوتهای زیادی هم با آن دارد ولی به هر حال دوست دارم این نوشتار را با سه سوالی که از هیأت داوران و مسئولان جشنواره شماره ۳۷ فجر و البته از تهیهکننده و کارگردان «شبی که ماه کامل شد» میپرسم به پایان ببرم؛ به نظر شما مردم «کرهجنوبی» -مخصوصا نسل و نسلهایی که چندین سال بعد از جامجهانی ۲۰۰۲ به دنیا خواهند آمد- از نحوه چهارم شدن تیم ملیشان در آن جام، رضایت دارند و خواهند داشت؟ و آیا کیفیت فوتبال تیمهای «ایتالیا» و «اسپانیا» در جامجهانی ۲۰۰۲ که به آن شکل عجیب و غریب به تیم کرهجنوبی باختند و حذف شدند، قابل مقایسه با تیم میزبان بود؟ و آیا به این فکر کردهاید که بعد از جامهای جهانی ۲۰۰۲ و ملتهای اروپای ۲۰۰۴، فوتبال ملی یونان و کرهجنوبی به کجا رسیدهاند و فوتبال ملی ایتالیا و اسپانیا به کجا؟
البته بعید است که عوامل «شبی که ماه کامل شد» در هنگامه این خوشحالی زایدالوصف کسب سیمرغهای متعدد، فرصت فکر کردن به فوتبال و چنین مقایسهای را داشته باشند و احتمالا معتقدند که تاریخ را برندگان میسازند اما این حرف، هیچوقت قطعیت کاملی نداشته است!
راستی یادم رفت بنویسم که یکی از اعضای هیأت انتخاب فیلمهای جشنواره ۳۷، چند روز پیش در مصاحبهای اعتراف کرد که مجبور شدهاند، نیمی از فیلمهایی را که برای شرکت در جشنواره مناسب ندانستهاند، وارد جشنواره گفتند! من اما ترجیح میدهم که اینجا واقعا این نوشتار را به پایان برسانم!