هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی جشنواره فجر ۳۷ هم به پایان رسید و جدا از تمام ویژگی‌های منفی و مثبت این دوره و مشکلات تکراری و همیشگی آن، نکته‌ای که امسال چشمگیر بود و البته به نتیجه درخوری نرسید، وجود قهرمان و ضدقهرمان به تعداد بیشتر در فیلم‌ها و خود جشنواره بود. قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌هایی […]

هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی

جشنواره فجر ۳۷ هم به پایان رسید و جدا از تمام ویژگی‌های منفی و مثبت این دوره و مشکلات تکراری و همیشگی آن، نکته‌ای که امسال چشمگیر بود و البته به نتیجه درخوری نرسید، وجود قهرمان و ضدقهرمان به تعداد بیشتر در فیلم‌ها و خود جشنواره بود. قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌هایی که در نهایت «نشد که بشوند»! با این توضیح که نگارنده موفق به تماشای دو فیلم مهم «متری شیش و نیم» و «مسخره‌باز» نشد، به تعدادی از این قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌ها نگاهی می‌اندازیم.

ماجرای نیمروز؛ ردّ خون، و تلاشی که به نتیجه نمی‌رسد
فیلم جدید «مهدویان» تلاش کرد که با در نظر گرفتن دقت در اجرایی استاندارد، این بار فرم مستندگونه همیشگی‌اش را مغلوب درام و شخصیت‌پردازی کند و با اینکه نسبت به فیلم‌های قبلی این کارگردان؛ به‌ویژه ماجرای نیمروز، جهشی قابل ملاحظه داشت اما در نهایت در رسیدن به پروراندن و باورپذیری قهرمان‌هایی که مد نظرش بود، موفق نشد. قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌های مهدویان در این فیلم، هرگز از سطح و پوسته ظاهری فراتر نرفتند و در نتیجه دوباره، فیلم متکی شد بر آنچه در بیرون متن وجود داشت و نه در خود اثر.
غلامرضا تختی، تصویر آبرومندی که دیده نشد
«بهرام توکلی» دوباره ثابت کرد که چقدر کارگردان هوشمند و توانایی‌ست. او که در «تنگه ابوقریب» گوشه‌ای از قابلیت‌هایش را در روایت یک ماجرای تاریخی معاصر نشان داده بود و البته تا حد زیادی در پرداخت یک گروه قهرمان در سینمای ایران موفق شد، این بار در تجربه‌ای دیگر از همان جنس که البته تلفیقی از مستند و قصه بود، موفق شد اسطوره «تختی» را خیلی در دسترس و ملموس به تصویر بکشد. فیلم، در بخش‌هایی بسیار تاثیرگذار و گاه حتی ملودرام بود (و به نظر من یکی از بهترین‌های جشنواره) اما با کم‌لطفی هیأت داوران و شاید به خاطر سوژه سهل و ممتنع‌اش، چنان که شایسته‌اش بود، مورد توجه قرار نگرفت.

سرخپوست، یک قدم مانده به رستگاری
در قیاسی نه چندان دقیق، «سرخپوست» شبیه «مغزهای کوچک زنگ زده» است. ساخت جهانی که منحصربه‌فرد و متناسب با چیزی‌ست که قصه فیلم قرار است تعریفش کند. زندانی که کمتر در سینمای ایران این‌گونه سینمایی به تصویر کشیده شده است و شخصیتی که پله به پله تعریف می‌شود و تغییر می‌کند.
آنچه فیلم «نیما جاویدی» را از اغلب فیلم‌های این دوره جشنواره متمایز می‌کند، هماهنگی عجیبی‌ست که بین فرم و محتوایش به چشم می‌خورد؛ با آن فضاسازی کم‌نظیر و تصویربرداری و موسیقی عالی اما در نهایت، ضدقهرمان دوست‌داشتنی فیلم که «نوید محمدزاده» در خلق آن، چشمه جوشانی دیگری از توان بازیگری‌اش را رو کرده است، قانع کننده نمی‌شود. پایان فیلم، در حد و اندازه کلیت فیلم و روایت لایه به لایه آن نیست و از دست می‌رود.

۲۳ نفر، دوست‌داشتنی اما سر به هوا
فیلمی به غایت ساده، بدون تکلف و تصنع و دوست‌داشتنی که تقریبا به ساخت قابی از یک قهرمان دسته‌جمعی در سینمای ایران نزدیک می‌شود. نزدیک می‌شود و در بسیاری از لحظه‌های فیلم، ما را با آن همراه می‌کند اما هرگز خودش را جدی نمی‌گیرد.
با آن سکانس جذاب شروع فیلم و ادامه خوبش، چنان ما را امیدوار می‌کند که وقتی از نیمه به بعد، دچار سردرگمی و لختی می‌شود، آزاردهنده می‌نمایاند. البته آزاردهنده از نوع حسرت و نه از نوع تحقیر مخاطب. نویسنده و کارگردان، اگر به ظرفیت فوق‌العاده‌ای که تا نیمه فیلم به وجود آوردند، دقت بیشتری می‌کردند، «۲۳ نفر» قطعا چندین پله از آنچه که هست بالاتر می‌رفت.

شبی که ماه کامل شد، اما نشد!
طرفداران و موافقان این فیلم، قطعا به تعداد سیمرغ‌های کسب شده توسط مجموعه عوامل آن اشاره می‌کنند که خب، اشاره غلطی نیست اما سینما در «شبی که ماه کامل شد» اگرچه در بخش اجرایی تا حد زیادی وجود دارد اما در بحث‌های پایه‌ای‌تر و قبل از اجرایش، دیده نمی‌شود.
«هوتن شکیبا» که در کنار «فرشته صدرعرفایی» دو جایزه اصلی بازیگری را با شایستگی دریافت کردند، با اینکه زور می‌زنند تا از تیپ به شخصیت برسند، نمی‌توانند و «الناز شاکردوست» انگار جایزه‌ای را که با کمی اغماض می‌توانست در «خفه‌گی» کسب کند، اینجا گرفته است! فیلمنامه این فیلم ایرادهای فراوانی دارد و منطق درون فیلم با محتوای بیرونی آن همخوانی پیدا نمی‌کند و حتی به اندازه زیادی، برخلاف جهت فکری فیلمساز اثر می‌کند. اما خب، اینجا داریم درباره جشنواره سینمایی فجر صحبت می‌کنیم که تعلقات برگزارکنندگانش با علایق و سلایق ما تفاوت زیادی دارند!

علی نصیریان، همایون غنی‌زاده و مارلون براندو!
سیمرغ گرفتن استاد نصیریان در این دوره، از آن اتفاق‌های عجیبی‌ست که آدم نمی‌داند باید به خاطرش خوشحال باشد یا ناراحت! علی نصیریان از آن انسان‌های موقر موثر توانای بی‌بدیل در سینمای ایران است که جشنواره، امسال افتخار کرد به جایزه گرفتنش. کسی که در ۸۴ سالگی (که امیدواریم به ۱۸۴ سالگی هم برسد) در یک فرآیند تلفیقیِ «حرمت و توانایی»، سیمرغ گرفت. با اینکه واقعا هم لایقش بود؛ همان‌طور که سال‌ها پیش هم.
«همایون غنی‌زاده» اما دولّا دولآ سوار شتر جشنواره شد و رفتار «شو»گونه اعتراضی‌اش، نه اعتراض بود و نه «شو». کارگردانی که با اولین فیلم بلند و جدی‌اش، تحسین خیلی‌ها را برانگیخت؛ درست همان‌طور که با رفتار آخرش، نقد و اعتراض خیلی‌ها را.
امیدوارم کارگردان «مسخره‌باز» درک کند که سینمای ایران اگرچه اشتراکات زیادی با سینمای جهان دارد (چون سینما، سینماست!) اما قطعا نه جشنواره فجر، «اسکار» است و نه «غنی‌زاده» شباهت و ارتباطی با «مارلون براندو» دارد!

هومن بهمنش؛ پسر، چقدر خوبی تو!
این مطلب را با «هومن بهمنش» به پایان می‌برم. فیلمبرداری که امسال جهشی خیره‌کننده در سینمای ایران داشت و توانایی‌های کم‌نظیرش را که در فیلم‌های قبلی نشان داده بود، به شکل جسورانه‌تر و حرفه‌ای‌تری نشان داد.
به نظر من، «هومن بهمنش» تنها ضدقهرمان به سرانجام رسیده جشنواره امسال بود که به خاطر «سرخپوست» حتی نامزد هم نشد و نامزدی‌اش برای «متری شیش و نیم» به سیمرغ نرسید اما همان‌طور که خودش هم بر روی «سن» اختتامیه جشنواره گفت، از طرف خواص و عوام سینمای ایران مورد تقدیر قرار گرفت و بهترین محسوب شد. اتفاقی که در سینمای متفاوت ایران که تنها بازیگران هستند که بیشتر به چشم می‌آیند، حتی می‌تواند شگفتی امسال جشنواره محسوب شود.