هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی هر کاری بکنیم و هر چقدر تلاش کنیم، همیشه یک فضای خالی بین ذهنیت و باور مردم با آنچه درباره چهره‌ها و مشاهیر کشورمان روایت شده و می‌شود، وجود دارد. این مسأله، یک سابقه تاریخی دارد که بخشی از آن مربوط می‌شود به اینکه، همواره میلیون‌ها نفر وجود دارند که […]

هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی

هر کاری بکنیم و هر چقدر تلاش کنیم، همیشه یک فضای خالی بین ذهنیت و باور مردم با آنچه درباره چهره‌ها و مشاهیر کشورمان روایت شده و می‌شود، وجود دارد. این مسأله، یک سابقه تاریخی دارد که بخشی از آن مربوط می‌شود به اینکه، همواره میلیون‌ها نفر وجود دارند که در زمانه و عصر زندگی یک شخصیت مهم، زنده نبوده‌اند تا او را از نزدیک لمس کنند. حالا وقتی صحبت از یک چهره مردمی و یک ورزشکار مطرح مثل «تختی» می‌شود که هاله‌ای از ابهام تاریخی او را احاطه کرده، ماجرا کمی پیچیده‌تر و البته جذاب‌تر هم می‌شود!
«غلامرضا تختی» فیلم تاثیرگذار و گیرایی‌ست. نه اینکه چون به شکل مستقیم با روایت کارگردانش نشان می‌دهد که تختی خودکشی کرده و یک‌جوری جوابیه‌ای می‌شود در رد ادعای آنهایی که معتقدند تختی را کشتند، بلکه به این دلیل که علی‌رغم کاستی‌هایش، سینما دارد.
«بهرام توکلی» هم که از «تنگه ابوقریب»، وَر دیگر کارگردانی و تسلطش را به رخ کشید، در این فیلم هم نشان می‌دهد که چقدر در کارگردانی پیشرفت کرده است و چه خوب می‌تواند فرم مستندگونه را با درام مخلوط کند؛ بدون اینکه از هیچ ور بام فرو بیفتد!
«غلامرضا تختی» خوشبختانه به درستی برای نقش اصلی خود، از بازیگران چهره استفاده نکرده و اگرچه این نکته، مخصوصا در سکانس‌های مربوط به تختی قبل از مرگ، کمی به لحاظ بازیگری و حسی که باید به تماشاگر منتقل کند، دچار افت می‌شود اما در مجموع، این اسطوره را ملموس و باورپذیر می‌کند (به‌ویژه در سکانس‌های مربوط به دوران اوج کشتی تختی). ‌فیلم، یک فیلمبرداری خیلی خوب دارد که در دو جا نفس‌گیر هم می‌شود. اول، سکانس تقریبا افتتاحیه فیلم و دوران کودکی پر رنج غلامرضا و ‌ضرباهنگ و ریتم چشم‌گیر که با حضور درست دوربین، بسیار تاثیرگذار شده و دیگری، فینال المپیک ملبورن که با میزانسن خوب و نماهایی دیدنی که دوربین، به موقع نزدیک و دور می‌شود، انگار برایمان پخش زنده‌ای از آن رقابت عرضه می‌کند. در این سکانس مورد اشاره، نقش موسیقی درست هم به همان اندازه دوربین، موثر و به یاد ماندنی‌ست.
«غلامرضا تختی» اما نمی‌تواند یا نمی‌خواهد (بیشتر معتقدم که نمی‌خواهد) به شکل دقیق و گسترده به شخصیت تختی نزدیک شود و روایتش را از او، بیشتر مبتنی می‌کند به آنچه تقریبا همه از مرحوم در ذهن دارند و درباره‌اش شنیده‌اند و خوانده‌اند. صدای راوی و نریشن هم چندباری تذکر می‌دهد که کسی نمی‌تواند ادعا کند که تختی را کامل می‌شناسد و حتی در یک جایی می‌گوید که نمی‌خواهد به زندگی خصوصی او ورود کند و خب این یعنی، در فیلم خیلی زیاد مواجهیم با «تیپ» تختی. البته می‌پذیرم که به دلایل فرامتنی و به‌خصوص آنچه اغلب دوست دارند از تختی بر پرده سینما ببینند و نیز فرم مستند-داستانی فیلم، امکان شخصیت‌پردازی به اندازه و معنای مرسوم فیلم‌های داستانی وجود نداشته اما با این حال، جای خالی کمی شخصیت‌پردازی به چشم می‌خورد. ضمن اینکه این ضعف درباره شخصیت‌های غیراصلی فیلم، بیشتر نمایان می‌شود، درحالی‌که درباره بعضی از آنها این امکان وجود داشت.
«غلامرضا تختی» از منظری دیگر هم خالی از اشکال نیست. فیلم، هرجا که حس می‌کند به لحاظ روایی و درام دچار سکون شده، سعی می‌کند که به وجوه غیر ورزشکاری و مردمی تختی بپردازد و مثلا رابطه او با سیستم و سلطنت یا علاقه‌اش به «دکتر مصدق» و روحیه غیر کرنش‌گرش را نشان دهد و نمایان کند اما در این بخش‌ها هم فقط در سطح حرکت می‌کند و جز با چند دیالوگ تعریف‌کننده یا مثلا صحنه‌ کوتاهی که مصدق در حال خوانش متن لوح یادبودش به تختی است و یا سکانس ملاقات تختی با مرحوم «طالقانی» (که به لحاظ دراماتیک هیچی کمکی به فیلم نمی‌کند و تنها تاکیدی‌ست بر وجه مستند گونه) استفاده چندانی از این وجوه تختی نمی‌کند و عمیق نمی‌شود.
در مجموع فیلم «غلامرضا تختی» اثری‌ست که قوت و غنای بصری و احساسی‌اش بر وجوه روایتی می‌چربد اما همین که کارگردان، سعی نکرده که به زور و با انجام کارهایی که در این مواقع، خیلی‌ها مرتکب می‌شوند، تختی را جوری که بعضی‌ها می‌خواهند به مخاطب ارائه و قالب کند و به‌ویژه تصویر غنی را که در سینمای ما خیلی وقت‌ها از یاد می‌رود، فراموش نکرده، یک اتفاق دوست‌داشتنی‌ست.
تا یادم نرفته باید به نقش کوتاه اما بسیار موثر و خوب اجرا شده «آتیلا پسیانی» در فیلم اشاره کنم که نشان می‌دهد، کیفیت اجرا به اندازه نقش نیست. البته از این دست صحنه‌های کوتاه و خوب اجرا شده در فیلم، کم نیستند که موفق شده‌اند دوز احساساتی شدن تماشاگر را هنگام تماشا به بالاترین اندازه ممکن برسانند؛ هر چند در کلیت به همان دلایلی که مختصر به آنها اشاره کردم، به خوبی با هم جفت و جور نشده‌اند.
راستی؛ ای کاش توکلی در سکانس خودکشی غلامرضا تختی، اینقدر از نزدیک، آن نمای نوشیدن را نشان نمی‌داد چون این پایان واضح – به لحاظ تصویری و نه از نظر مفهومی – که البته به خوبی با مستندهای آرشیوی همپوشانی می‌شود، نه سنخیت کاملی با کلیت فیلم دارد و نه در شأن مردی‌ست که هنوز جهان ‌پهلوان میلیون‌ها نفر محسوب می‌شود.