قیصر امین پور این روزها که می‌گذرد، هر روز / احساس می‌کنم که کسی در باد فریاد می‌زند / احساس می‌کنم که مرا از عمق جاده‌های مه آلود / یک آشنای دور صدا می‌زند آهنگ آشنای صدای او / مثل عبور نور مثل عبور نوروز / مثل صدای آمدن روز است آن روز ناگزیر که […]

قیصر امین پور
این روزها که می‌گذرد، هر روز / احساس می‌کنم که کسی در باد
فریاد می‌زند / احساس می‌کنم که مرا
از عمق جاده‌های مه آلود / یک آشنای دور صدا می‌زند
آهنگ آشنای صدای او / مثل عبور نور
مثل عبور نوروز / مثل صدای آمدن روز است
آن روز ناگزیر که می‌آید / روزی که عابران خمیده
یک لحظه وقت داشته باشند / تا سربلند باشند
و آفتاب را / در آسمان ببینند…
آن روز / پرواز دست‌های صمیمی / در جستجوی دوست / آغاز می‌شود
روزی که روز تازه پرواز / روزی که نامه‌ها همه باز است
روزی که جای نامه و مهر و تمبر / بال کبوتری را
امضا کنیم / و مثل نامه‌ای بفرستیم
صندوق‌های پستی / آن روز آشیان کبوترهاست…
ای روز آفتابی / ای مثل چشم‌های خدا آبی
ای روز آمدن / ای مثل روز، آمدنت روشن
این روزها که می‌گذرد، هر روز / در انتظار آمدنت هستم / اما
با من بگو که آیا، من نیز / در روزگار آمدنت هستم؟

فیلسوفی که به دریا رفت و برنگشت

اگنس هلر، از فلسفه‌دانان صاحب‌نام قرن بیستم درگذشت. هلر که از شر رژیم هیتلری به سختی نجات یافته بود، ترس را بدترین مبنای کنش انسانی می‌دانست. هلر سال ۱۳۸۴ در ایران هم سخنرانی کرد.
اگنس هلر از شاگردان و چهره‌های اصلی حلقه فیلسوفان نزدیک به جرج لوکاچ بود که گروه اندیشمندان معروف به مکتب بوداپست را تشکیل می‌دادند. تلاش آنها این بود که درک و دریافتی تازه‌ از مارکسیسم به دست دهند و آن را از زیر بختک روایت‌های حاکم در کشورهای کمونیستی دربیاورند. هلر سال ۱۹۲۹ در بوداپست در خانواده‌ای یهودی زاده شد. او سال ۱۹۴۴، یک سال پیش از پایان جنگ جهانی دوم، شاهد آن بود که پدرش را به اردوگاه آشویتس بردند و هلاک کردند. خود و مادرش به سختی توانستند از چنگ رژیم متحد نازی‌ها در مجارستان جان سالم به در برند و مدت‌ها در خفا بودند. بعد از جنگ به خواندن فیزیک و شیمی در دانشگاه روی آورد، ولی یک بار که پای صحبت جرج لوکاچ، فیلسوف معروف مجار، نشست به فلسفه دل بست و شاگرد او شد. پیش او دکترای فلسفه گرفت و دستیارش شد.سرکوب قیام بوداپست توسط قوای پیمان ورشو در سال ۱۹۵۶ که روی داد هلر بیش از پیش نسبت به مشروعیت و کارکرد اردوگاه شرق دچار تردید و انتقاد شد و به جرگه ناراضیان پیوست. در ادامه، نقد رژیم کمونیستی او را در جرگه «مرتدان» قرار داد و اخراجش از دانشگاه بوداپست را رقم زد.هلر توانست سال ۱۹۷۷ از مجارستان خارج شود و به استرالیا برود و از آن به بعد به صورتی فعال در زمینه‌ فلسفه‌ تاریخ، اخلاق و تئوری‌های مدرنیته کار کند. سپس به نیویورک رفت و استاد کرسی هانا آرنت در مدرسه‌ تحقیقات اجتماعی نیویورک شد و به تدریس «اخلاق کانت» و «فلسفه‌ میشل فوکو» پرداخت. حالا دیگر از ارائه روایتی جدیدتر از مارکسیسم فراتر رفته بود و در عین تاکید بر فردیت و مسئولیت و جسارت فردی، جامعه مدنی قدرت‌ یافته و ایده دمکراسی رادیکال را دنبال می‌کرد. او گفته است: «ترس بدترین انگیزه آدمی در عمل است و بدترین بلاها هم از ترس بر سر انسان می‌آید.»پس از برچیده‌ شدن رژیم کمونیستی در مجارستان در سال ۱۹۸۹، هلر میان نیویورک و بوداپست در رفت و آمد بود و از ناظران و منتقدان روندهای سیاسی در کشورش بود. از کتاب‌های هلر می‌توان از «کمدی جاوید»، «شکسپیر به عنوان فیلسوف تاریخ»، «نظریه‌ مدرنیته»، «فراسوی عدالت»، «تئوری تاریخ»، «تئوری نیاز از نگاه مارکس»، «آیا دموکراسی نجات پیدا خواهد کرد؟» نام برد.از هلر آثاری همچون «فلسفه اجتماعی» و تعداد زیادی مقاله هم به فارسی ترجمه شده‌اند. او سال ۱۳۸۴ سفری هم به ایران داشت و در خانه هنرمندان دو سخنرانی با عناوین «شکسپیر در تاریخ» و «گذار به دموکراسی در اروپای شرقی» ایراد کرد که با استقبال گسترده‌ای روبرو شد. هلر روز جمعه ۱۹ ژوئیه (۲۸ تیر) در زادگاهش در مجارستان در سن ۹۰ سالگی در دریای محل به شنا رفت، ولی دیگر برنگشت.