این هفته با معرفی آثاری چون افسانهی میگسار قدیس، سلول شیشهای، شاه پری، عشق اول من و ساعت به بررسی تازه های بازار نشر می پردازیم. افسانهی میگسار قدیس کباره رو به سمت راست گرداند و به کارولینه نگاهی انداخت. اکنون چیزی توجهش را جلب کرد که دیروز از چشمش پنهان مانده بود: ردپای پیری […]
این هفته با معرفی آثاری چون افسانهی میگسار قدیس، سلول شیشهای، شاه پری، عشق اول من و ساعت به بررسی تازه های بازار نشر می پردازیم.
افسانهی میگسار قدیس
کباره رو به سمت راست گرداند و به کارولینه نگاهی انداخت. اکنون چیزی توجهش را جلب کرد که دیروز از چشمش پنهان مانده بود: ردپای پیری بر چهرهی کارولینه. او کنارش خفته بود، رنگپریده و پفکرده، سنگیننفس، غرق در خواب صبحگاهی زنان گذرکرده از بهار عمر. آندریاس به دگرگونی حاصل از گذر ایام پی برد، ایامی که خود او را هم بینصیب نگذاشته بود. دریافت که خود نیز دگرگون شده است. تصمیم گرفت بیدرنگ از جا برخیزد و به حکم سرنوشت از آنجا دور شود و پای به روزی تازه بگذارد، یکی از همان روزهای تازهی مألوف خویش.
افسانهی میگسار قدیس، مجموعهی سه داستان بلند بسیار مشهور از یوزف روت است، شامل وزنهی نادرست، افسانهی میگسار قدیس و لویاتان. افسانهی میگسار قدیس آخرین اثر شاخص روت، به شکلی غمانگیز شبیه روزهای آخر عمر خود اوست که دائمالخمر و بیخانمان شده بود و در تنگدستی و در یک گرمخانه مخصوص تهیدستان مرد.
سلول شیشهای
سلول شیشهای ترکیبی است از قلم رازآلود پاتریشیا هایاسمیت و نقد آثار روانی ویرانگرِ برآمده از سیستم حاکم بر زندان. فیلیپ کارتر مهندس سیساله سادهاندیشی است که پس از یک محکومیت غیرقانونی به تقلب، درحالیکه بیگناه است، مدتی طولانی در زندان به سر میبرد. کارتر از شکنجهها و آسیبهای نگهبانهای سادیستی زندان و بدگمانیاش به دوست وکیلش، که برای آزادیاش تلاش میکند، بسیار رنج میکشد و اینها همه کارتر را به مردی خشن و بدگمان تبدیل میکند. پس از آزادی از زندان کارتر در تلاش برای بازسازی زندگیاش، درحالیکه همچنان با عذابها و حسادتها و بدگمانیهایش دستبهگریبان است، با ماجراهای تازهای در ارتباط با همسرش و کسانی که او را در این مهلکه گرفتار کردهاند روبهرو میشود که این کتاب را به اثری منحصربهفرد و تکاندهنده بدل میسازد. در سال ۱۹۶۱ هایاسمیت نامهای از یکی از طرفدارانش در زندان دریافت میکند، مکاتبات بین نویسنده و زندانی ادامه مییابد و نویسنده به آسیبهای روانیای که زندان به دنبال خود دارد علاقهمند میشود. سلول شیشهای که بر اساس داستانی واقعی نوشته شده عمیقترین اثر اوست و در بطن خود همه زیباییها و ظرافتهای قلم هایاسمیت را دارد. نشر چترنگ از همین نویسنده کتاب طراحی و نوشتن داستانهای معمایی را نیز منتشر کرده است که در بخشی از آن به بررسی و تحلیل رمان سلول شیشهای میپردازد. سلول شیشهای را شاهپور عظیمی به فارسی برگردانده و انتشارات چترنگ آن را در ۳۵۴ صفحه منتشر کرده است.
شاه پری
شاهپری روایت زندگی محمد و شاهپریست. شاهپری دختریست که از کودکی درگیر ماجراهایی میشود که در پی فرار داییاش در روستای زادگاهش، از توابع ایلام، اتفاق میافتد و ناگزیر از پدرش داودخان و مادرش سیاهگیس جدا میشود و از بغداد سر درمیآورد. مسیر زندگی این دو و خانوادههایشان تحت تأثیر یک قاچاقچی اسلحه به نام عماد تغییر میکند. شاهپری، پس از پشت سر گذاشتن ماجراهای بسیار، در آغاز نوجوانی و در خلال روزهای انقلاب به همراه رقاصهای عرب با وقایع جدیدی مواجه میشود که ادامه و پایان رمان را رقم می زند.
عشق اول من
چهار داستان عاشقانه کلیما، روایتگر زندگی جوانی در گذر از سال های دشوار بلوغ اوست؛ آن هم در سرزمینی که عشق، وطن و عواطف انسانی باید فدای سیاست شود. نخستین تاثر او از عشق در برخورد با دختر جوانی در آشپزخانه گتوی یهودیان است که در لیوان او شیر بیش تری می ریزد؛ پس از او زن متاهلی پرشر و شور، یک جاسوس و سرانجام زنی شکننده که یارای رهایی از بندهای گذشته را ندارد. زیرکی، فرا رفتن از سطح، بی تکلیفی، نثر شاعرانه و خرده روایت های درخشان به این داستان ها اعتبار مضاعف می بخشند.
دریاس و جسدها
مرده ها و جسد ها تنها چیزهای حقیقی و منجمدی است که در تاریخ معاصر ما باقی مانده است. در طول تاریخ چنین بوده است. جسد با عنوان نماد و نشانه فاجعه از بحث خارج، و تنها به عنوان نماد و نشانه شکوه و جاودانگی و قدرت و فداکاری حفظ می شود. دریاس و جسدها فراخوانی است برای حفظ آگاهی نسبت به تاریخ، به عنوان فاجعه و نه به عنوان داستان ساختگی افتخار و شکوه و قهرمانی. رمان دریاس و جسدها به طور کلی دعوتی است به اندیشیدن عمیق تر درباره مرگ و جاودانگی به عنوان دو مفهوم که بیش از صد سال سیاست، آن را در شرق تولید می کند و به بازی می گیرد.
ساعت
امانوئل روبلس نویسنده و نمایشنامهنویس فرانسوی الجزایریتبار او دنیای مدیترانهای را با آلبر کامو تقسیم میکند که در آن، انسان « در هارمونی جهانی» زندگی میکند. اما اولین رمانهای روبلس این رویای آرمانی را دریدهشده از وحشیگری و نفرت بهتصویر میکشند: خشونت و سرکوب استبدادی که بر گلهای بیاراده اعمال میشود. شخصیتهای رمانهای او شبیه شخصیتهای آندره مالرو و ارنست همینگوی هستند: دستهای یاغی و انتقام جو که در تاریکی نشخوار میکنند و با جملاتی ساده وصف میشوند، جملاتی که بحثهای تئوریک خلاف قانون را در پی دارند، مسئلهی خشونت در تئاتر روبلس شدیدتر است. اتمسفر خفقاناوردی که زبان جلادها را ظالمانهتر، فریاد قربانیان را رقتانگیزتر و ستیز بین وظیفهی سرباز و ادعای یک انسانگرای ایدهآل را یأسآورتر میکند. دیالوگها در کششی فوقالعاده اما بدون طمطراق، به سادگی و بیپیرایگی میرسند، چیزی که روبلس آن را نزد لورکا تحسین میکرد.