هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی اشاره: کوچه سردار درواقع یک گذر است هرچند در قسمت شمالغربی به کوچه یا محلهای تبدیل میشود که قدم زدن در آن دستکم آدمی مثل من را سر ذوق میآورد؛ چون واضح است اینجا زور مدرنیته بیحسابوکتاب هنوز بر بافت سنتی نچربیده که از شاخصهای این قسمت از شهر است. […]
هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی
اشاره: کوچه سردار درواقع یک گذر است هرچند در قسمت شمالغربی به کوچه یا محلهای تبدیل میشود که قدم زدن در آن دستکم آدمی مثل من را سر ذوق میآورد؛ چون واضح است اینجا زور مدرنیته بیحسابوکتاب هنوز بر بافت سنتی نچربیده که از شاخصهای این قسمت از شهر است. اینجا محلهای در مرکز شهر ساری است که از شمال به محله «بهرام اُتُر»، از جنوب به «پنجشنبهبازار»، از شرق به محله «شاه غازی بن» و از غرب دوباره به «بهرام اتر» منتهی میگردد.
«اسم قدیمیتر و اصلی اینجا حاج درویش علی است که از افراد متمول و متدین زمان محمدشاه قاجار بوده و در این محدوده مدرسه علمیه، چند حمام عمومی، مسجد و بازار ساخته است. بعدها با روی کار آمدن لطفعلی کلبادی که به سردار جلیل معروف بوده و با سکونت او در این منطقه، اینجا به کوچه سردار شهرت یافت»؛ اینها را حاجعباس نامی میگوید که از کاسبهای خوشنام و قدیمی محله است. او ادامه میدهد: «تا حدود چهل پنجاه سال پیش، اینجا اصلیترین بازار شهر و مرکزی برای خریدوفروش مایحتاج مردم بود؛ از پیاز و برنج و صیفیجات گرفته تا زغال و… . یادم هست که صبح تا ظهر جای سوزن انداختن نبود، بس که جمعیت در این گذر رفتوآمد میکردند».
از او میخواهم کمی درباره بافت منطقه و تغییراتی که در این مدت به وجود آمده، حرف بزند. آقای نامی میگوید: «در قسمت ورودی گذر (از سمت خیابان جمهوری فعلی) خانه بزرگ سردار جلیل بود؛ با سردر و طاقی باشکوه که به یک اندرونی بسیار وسیع و زیبا شامل چندین حیاط و حوض و حمام منتهی میشد ولی متأسفانه حدود بیست سال قبل تخریب و به پاساژ میرنژاد فعلی تبدیل شد.»
در حین گوش دادن به حرفهایش به پاساژ مذکور نگاه میکنم که به نظرم دارد بدجوری به من پوزخند میزند و همزمان این سؤال به ذهنم میآید که واقعا حضورش تا این اندازه و به این قیمت ارزش داشته که ادامه حرفهای آقای نامی مرا به خودم میآورد: «همانطور که گفتم زمانی اینجا بزرگترین بازار ساری بود ولی با گسترش شهر، کمکم محوریتش را ازدستدادهاست.»
درباره الآن کوچه سردار میپرسم، جواب میدهد: «از چند سال پیش که کف گذر را سنگفرش کردند، شصت هفتاد درصد به عبور و مرور مردم از اینجا اضافه شدهاست.» بعد نگاهی تأسفبار به بنای قدیمی پشت پاساژ میاندازد که همچنان یک سر و گردن بلندتر از آن خودنمایی میکند و میگوید: «این ساختمان قدیمیترین بنای باقیمانده در این محله است که تقریبا صدوپنجاه اتاق دارد ولی متأسفانه هر روز دارد به ویرانی نهایی نزدیک میشود.»
در گشتوگذارم در محله و صحبت با چند نفر از ساکنین متوجه شدم که دغدغه و گلایه مشترکشان عبور و مرور اتومبیلها از کوچههایی با عرض ناچیز است. (واقعا باید به مهارت رانندگان محترمی که میتوانند اتومبیلشان را بهسلامت از اینجا بگذرانند، آفرین گفت!)
به ابتدای گذر برمیگردم و آقای نامی صدایم میزند: «این را هم حتما بنویس که مثلا در استرالیا برای یک ساختمان که قدمتش به زور به هفتادسال میرسد، آنچنان ارزش قایلند و از آن مراقبت میکنند که آدم فکر میکند باید هزار سال تاریخ پشتش باشد ولی ما در مملکت و شهر خودمان قدر محلهها و بناهای باارزش و تاریخیمان را نمیدانیم. تو را به خدا به گوش مسئولین برسانید که بیشتر توجه کنند.»
هوا تاریک شده و نبودن نور کافی در داخل کوچه قدیمی، کمی فضا را هراسانگیز میکند. به نظرم کوچه سردار لیاقت بیشتری دارد.