اگر ۲۳ سال پیش، غول زشت سرطان علی حاتمی را از سینمای ایران نگرفته بود، امروز او شمع تولد ۷۵ سالگی‌اش را فوت می‌کرد. حاتمی در ۲۳ مرداد سال ۲۳ در خیابان مختاری تهران متولد شد. در نوجوانی جادوی سینما و موسیقی را کشف کرد و ۱۸ ساله بود که با تأسیس اداره‌ی هنرهای دراماتیک، […]

اگر ۲۳ سال پیش، غول زشت سرطان علی حاتمی را از سینمای ایران نگرفته بود، امروز او شمع تولد ۷۵ سالگی‌اش را فوت می‌کرد.
حاتمی در ۲۳ مرداد سال ۲۳ در خیابان مختاری تهران متولد شد. در نوجوانی جادوی سینما و موسیقی را کشف کرد و ۱۸ ساله بود که با تأسیس اداره‌ی هنرهای دراماتیک، در آنجا و بعد در دانشکده‌ی هنرهای دراماتیک ادبیات نمایشی خواند و نمایشنامه‌نویس شد. همین توجه او به ادبیات به‌ویژه ادبیات نمایشی در کنار شناخت دقیق و عمیق از اقشار مختلف مردم و زبان و دایره‌ی واژگان آن‌ها او را در کنار تمام قوت‌هایش به قدرتمندترین دیالوگ‌نویس تاریخ سینما و تلویزیون ایران بدل کرد که دیالوگ‌هایش از پس سال‌ها هنوز و همچنان در ذهن مردم حک شده است و بی‌دلیل نیست که به او لقب «سعدی سینما» داده‌اند.
علی حاتمی در سينمای ايران مانندی ندارد؛ او توانست سبک فیلم‌سازی منحصر به خود را در سينمای ايران پایه‌گذاری کند. علی حاتمی و شیفتگی‌اش به تاريخ دو سده اخير سنگ بنای فیلم‌هایی شدند که از آن‌ها به‌عنوان ایرانی‌ترین فیلم‌های تاريخ سينمای کشورمان ياد می‌کنند. لقب سعدی سينمای ايران را اولين بار جمشيد مشایخی به زنده‌یاد حاتمی داد؛ بازيگری که سابقه دوستی و همکاری زيادی با او داشت و در فیلم‌های متعددش، نقش‌آفرینی کرد. مشايخی معتقد است: علی حاتمی فیلم‌سازی بود که با دوربين شعر می‌سرود و سبک نگارش خاصش او را از ديگر هم‌نسلانش متمايز می‌کرد.
نمایشنامه‌هایش را در میانه‌ی دهه‌ی ۱۳۴۰ عباس جوانمرد در گروه هنرملی به‌روی صحنه برد؛ نمایشنامه‌هایی مثل «قصه‌ی حریر و ماهی‌گیر» و «شهر آفتاب‌مهتاب».
درحالی‌که سینمای ایران وارد یک دوره‌ی پوست‌اندازی شده بود،علی حاتمی هم در سال ۱۳۴۸ نخستین فیلمش را که به‌نوعی یک فیلم موزیکال و مبتنی بر ادبیات و شیوه‌های نمایشی ایرانی بود با عنوان «حسن‌کچل» کارگردانی کرد که پرویز صیاد نقش اصلی آن را بازی کرد.
سال بعد پس از «حسن‌کچل»، حاتمی برای آن‌که تسلطش بر فضای روز را هم در کنار متون کهن نشان بدهد، «طوقی» (۱۳۴۹) را با بازی بهروز وثوقی و ناصر ملک‌مطیعی ستارگان روز سینمای ایران ساخت. دو فیلم بعدی‌اش «باباشمل» (۱۳۵۰) و «قلندر» (۱۳۵۱) همچنان در فضاهای لوطی‌گری و پهلوانی می‌گذرد و مثل «طوقی» با تهیه‌کنندگی مهدی مصیبی ساخته شدند. حاتمی در «باباشمل» فردین و فروزان را جلوی دوربین آورد و بازی متفاوتی از آن‌ها گرفت.
حاتمی در سال ۱۳۵۱ دو فیلم دیگر هم ساخت که این بار پرویز صیاد را در مقام تهیه‌کننده در کنار خود داشت: «ستارخان» و «خواستگار». «ستارخان» نخستین تلاش حاتمی برای نزدیک شدن به فضاهای تاریخ معاصر بود که بعدها به مهم‌ترین مشخصه‌ی سینمایش بدل شد. در «ستارخان» نخستین بار علی نصیریان و عزت‌الله انتظامی را کارگردانی کرد.
بعد از ساختن شش فیلم مختلف حاتمی تصمیم گرفت مدیوم تلویزیون را تجربه کند و دو سریال «داستان‌های مولوی» (۱۳۵۲) و «سلطان صاحبقران» (۱۳۵۴) را برای تلویزیون کارگردانی کرد. در هر دو سریال جمشید مشایخی نقش اصلی را ایفا کرد.
واپسین فعالیت علی حاتمی پیش از انقلاب فیلم «سوته‌دلان» (۱۳۵۶) بود؛ فیلم ماندگاری که به‌عنوان اثری درخشان در کارنامه‌ی بازیگرانش بهروز وثوقی، شهره آغداشلو، جمشید مشایخی، فخری خوروش و جهانگیر فروهر باقی ماند. پس از انقلاب علی حاتمی به رؤیایش جامه‌ی عمل پوشاند؛ آستین‌ها را بالا زد و شهرکی سینمایی ساخت که در آن یک سریال تاریخی عظیم بسازد. تولید «هزاردستان» از سال ۱۳۵۸ با حضور شاخص‌ترین بازیگران سینما و تلویزیون ایران آغاز شد و سال ۱۳۶۶ به‌روی آنتن رفت، درحالی‌که نیمی از نگاتیوهای حاتمی در ممیزی صداوسیما قیچی خورد و متأسفانه برای همیشه نابود شد.
بااین‌حال حاتمی به شیوه‌ی بیان سینمای تاریخی‌اش دست یافته بود و بر همین بنیان فیلم‌های «حاجی واشنگتن» (۱۳۶۱) و «کمال‌الملک» (۱۳۶۲) را ساخت.
علی حاتمی وقتی «مادر» (۱۳۶۸) و «دلشدگان» (۱۳۷۰) را می‌ساخت هرگز فکر نمی‌کرد دارد آخرین فیلم‌هایش را کارگردانی می‌کند؛ به‌ویژه که برای به‌تصویر کشیدن زنده‌یاد تختی بر پرده‌ی نقره‌ای رؤیاهایی بزرگ در سر داشت و نیز فیلمنامه «محمد (ص)» و فیلمنامه‌های دیگری که مرگ بر تمام آن‌ها خط بطلان کشید.
علی حاتمی را شاعر سینمای ایران می دانند. با اینکه کارگردانی اش، حرف نداشت اما آنقدر در دیالوگ نویسی تبحر داشت که حالا از دیالوگ هایش به عنوان نمونه ای از ادبیات فارسی یاد می کنند. حاتمی، خاطرات زیبایی برای ما به جا گذاشته، فیلم ها و سریال هایی دیدنی و مینیاتورگونه، در سالروز تولدش، سری به دیالوگ هایش زده ایم تا کمی شعر خوب بخوانیم.
«کاش این دنیا هم مثل یک جعبه موسیقی بود، همه صداها آهنگ بود، همه حرف ها ترانه» (دلشدگان – ۱۳۷۱)
«برای آمدن به چشم نقاش، باید در چشم انداز بود.» (کمال الملک – ۱۳۶۳)
«شاعر و تاجر که با هم فرق ندارن، تاجر ورشکسته شاعر میشه، شاعر پولدار می ره تاجر می شه.» (حسن کچل – ۱۳۴۸)
«آیین چراغ خاموشی نیست، قربانی خوف مرگ ندارد، مقدر است. بیهوده پروار شدی، کمتر چریده بودی بیشتر می ماندی، چه پاکیزه است کفنت، این پوستین سفید حنابسته، قربانی، عید قربان مبارک، دلم سخت گرفته، دریغ از یک گوش مطمئن، به تو اعتماد می کنم همصحبت. چون مجلس، مجلس قربانی است و پایان سخن وقت ذبح تو، چه شبیه چشم های تو به چشم های دخترم، مهرالنساء، ذبح تو سخته برای من» (حاجی واشنگتن – ۱۳۶۱)
«ولایت زندان، ما را طلبید عاقبت این عشاق خانه. هنوز زنجیر در گوشت است، زنجیرک! موریانه گوشت! کی به استخوان می رسی آخر. زنجیرک! تسبیح عارفان، صدای پای من حالا شنیدنی ست، از این دست ساز، کوه کوچک!» (هزاردستان -۱۳۵۸)
«مقدر است امروز لباس نو بپوشم، اگر می توانی درد و غم را هم از تن من بشوی.» (سلطان صاحبقران – ۱۳۵۴)