داود بصیری-نویسنده و ترانهسرا هنرمند بودن در صحنه ادای دین به سالار شهیدان و روایت قیامش، قلبی شیفته و دستانی پاک میخواهد. سلامت میخواهد و صلاحیت. در میان هفت هنر، تئاتر همیشه از جایگاه و مرتبتی خاص برخوردار بوده است. تئاتر هنری کهن است و قواعدی ریشهدار دارد. در این بحث بناست به نکتهای در […]
داود بصیری-نویسنده و ترانهسرا
هنرمند بودن در صحنه ادای دین به سالار شهیدان و روایت قیامش، قلبی شیفته و دستانی پاک میخواهد. سلامت میخواهد و صلاحیت. در میان هفت هنر، تئاتر همیشه از جایگاه و مرتبتی خاص برخوردار بوده است. تئاتر هنری کهن است و قواعدی ریشهدار دارد. در این بحث بناست به نکتهای در روایت نمایش عاشورا بپردازیم که شاید از مهمترین مسائل در این باب باشد.
وقتی به آیینهای محرم میپردازیم، باید به وسواس و علم بیشتری مجهز باشیم زیرا که روایات بصری وقایع عاشورایی اصولا آیین هستند و نه نمایش. نوع دیگری از اجرا که بلاتغییر و نیازمند تعهد دوجانبه است. آیین و نمایش هرگز یک تعریف نداشتهاند. درواقع نمایش هم میتواند برخی از خصوصیات آیین را در بطن داشته باشد اما ازلحاظ ماهوی آیین نیست. حکایت از تفاوت دو پدیده است؛ بدون ورود به مقوله برتری یکی بر دیگری.
نمایش، ملزومات خویش را در فرم و محتوا میطلبد آما آیینها تغییرناپذیرند. آنان که این تفاوت را نادیده میگیرند، ناگزیر در ادای حقیقت مطلب و روایت بیخدشه دچار مشکل میشوند. فیالمثل آیینهای عاشورایی در دهه اول، رویکردش باید این باشد که بیکموکاست تا تمام نوحهها، اشکال، ابیات، نواها و تصاویر مراسم را بهصورت مرسوم در زمانبندی مسیر خود داشته باشد. چون اگر جابهجا شوند و زمان و مکان آنها تغییر کند، دیگر نام آیین را نتوان بر ارکان اجرایی آن گذاشت.
لب مطلب این است که آیین توأمان به گذارنده و شریک و یا همان تماشاگر معتقد نیاز دارد اما نمایش فلسفه دیگری دارد که مبتنی بر اقتضای شرایط عرضه و تقاضای طرفین بدون وجه اعتقاد، متغیر خواهد بود. باید در نظر داشت که رویکرد جامعه به آیینها مثبت است و مردم در باب انحراف هرچند سهوی اصالت این موضوع، اهل مماشات نیستند. این اصلی نیست که بشود بهسادگی از آن گذشت.
جامعه ایران جامعهای شیعی و علاقهمند به آیین است. وقتی قرار باشد نمایشی گرایش آیینی پیدا کند، نمیتواند صاحب یک ساختار علت و معلولی باشد؛ چون تضاد دو تعریف مانع تحقق چنین اتفاقی میگردد. باید تلاش کنیم صاحب شکل جدیدی از تئاتر شویم که وقتی آن را در هرجایی از کره خاکی عرضه میکنیم، تماشاگر قادر باشد بدون پیشینه ذهنی از آن، عقلا و احساسا با آن ارتباط برقرار کند. با حفظ قابی صحیح میتوان تئاتر عاشورایی داشت و در آن آیینهای عاشورایی را به درام تبدیل کرد. در این حالت باید روی قوانین تئاتر تمرکز کنیم؛ یعنی در این رویکرد حرکتی داریم بهسوی زیباییشناسی، منطق ساختارهای تئاتری و سایر شاخصهای مدرن هنر کهن نمایش بر صحنه.
این روند ما را به تئاتر عاشورایی میرساند. نکته اینجاست که بیشک باز هم به دلیل عدم اعتقاد تماشاگر به روایت، باید حساب تئاتر عاشورایی را از آیینهای عاشورایی جدا دانست. باید توجه داشت که شکل غیر متعهد به مکان و زمان هم فرم متنوع و زیبایی است اما افراط در آن باعث میشود آدمها بدون توجه به اعتقاد هم، با ایما و المانهای انتزاعی سعی در انتقال مفاهیم داشته باشند. این مصداق بورژوازی در نمایش است که با اصول تعهد آیینی منافات دارد و ناکارآمد است.
در کل جدا از بحثهای پیچیده فرمالیستی و مسائل غیرقابل تغییر اعتقادی، مقوله عاشورا و هنرهای نمایشی مجریانی بسیار متخصص و متعهد را میطلبد که در تمیز آسیبها، بینقص و متعهد عمل نموده و ثابتقدم باشند.