بگذار تا همه جنگل های جهان آتش بگیرد چرا که سهم این کودک تنها شاخه چوبی است که زیر بغل می گیرد تا بگذرد از دالانی که به بن بست مرگ ختم می شود*… روزهایی که دست هایمان به زنگ نمی رسید و در خانه آماج مشت و لگدهایمان می شد، رویای شیرین کودکان […]

 

بگذار تا همه جنگل های جهان آتش بگیرد

چرا که سهم این کودک

تنها شاخه چوبی است که زیر بغل می گیرد

تا بگذرد از دالانی که

به بن بست مرگ ختم می شود*…

روزهایی که دست هایمان به زنگ نمی رسید و در خانه آماج مشت و لگدهایمان می شد، رویای شیرین کودکان دهه ۶۰، با کابوسی به نام جنگ مشوش شد و ترس و اندوهی عمیق بر جای نهاد. آن هنگام که شب هایش با خاموشی های مدام دنبال جای امنی برای پناه گرفتن بودیم و روزهایش حجله ها می دیدیم و ناله ها می شنیدیم؛ روزگاری که از ترس فرود آمدن موشک بر دیوار آرزوهایمان زیر پر چادر مادر پناه می گرفتیم.

جنگ می شود دیواری که میان رویاهایت قد علم می کند و برای تو دستی نمانده تا از نو بسازی اش. سال هایی که بزرگتر شدم و جنگ را بهتر فهمیدم، سل های نخستین آغاز مدرسه بود و می دیدم که هر از گاهی از کوچه بوی اسفند و گلاب می آید؛ اسیری آزاد شده  و به آغوش خانواده بازگشته بود.

بیشتر شناخت من از جنگ با دیدن آثار مربوط به آن دوره در سینما و تلویزیون رقم خورد؛ فیلم هایی چون برزخی ها، افق، از کرخه تا راین، سفر به چزابه، بوی پیراهن یوسف و بعدها  فیلم هایی چون دوئل، گیلانه و در نهایت شیار ۱۴۳٫

نداشتن درد کمی نیست اما داشتن و از دست دادن از آن دردناک تر است… جنگ دیواری می سازد میان خواستن و نتوانستن، دیوار یعنی جدایی، جدایی یعنی دوری و دوری تقلایی است میان نبودن و نبودن، دلتنگی و حسرت… تفاوتی ندارد کجای جهان، در چه برهه ای از زمان، جنگ رخ دهد، نتیجه اش همان است که از نامش برمی آید، کشتار و خون و ویرانی، و آوارگی کسانی که از سرزمین مادری به امید آرمان شهری خیالی جلای وطن می کنند و به ناچار پشت آخرین نقطه مرزی میان نخواستن و نخواستن سرگردان می شوند، جنگ، آیلان ۳ ساله ای ست که به جای دامان مادر بر بالین ساحلی غریب سر می گذارد و هیچ چیز بدتر از مردن در غربت نیست…

کاش جنگ می فهمید آه و نفرین مادران را پشت سر دارد، کاش برود و برنگردد، کاش کسی پشت سرش آب نریزد و هیچ مرزی به استقبالش گشوده نشود و کاش وطن فقط در دل نقشه جغرافیایی برایت معنا نشود…

روزگاری که به جای همه چیز

جنگ و خونریزی و آتش سوزی است

صلح را با همه سرسبزی

در دل جنگل سرخ آتش

در کتابی که اگر مانده به جا

(مثلا خاطرات چرچیل)

جستجو باید کرد*…

کیومرث منشی زاده

 

زادروز پرويز ياحقي موسيقيدان شهير ايران

پرويز ياحقي آهنگساز نامدار ايران ۳۱ شهريور ۱۳۱۷ به دنيا آمد. ياحقي كه چند سال پيش فوت شد دهها سال آهنگ ساخت و از ويولنيست هاي بزرگ جهان بشمار مي رفت در عين حال روزگاري يك روزنامه نگار ماهر و زبردست بود و زماني عنوان بهترين خبرنگار پارلماني ايران را به دست آورده بود. درخشان ترين كار روزنامه نگاري پرويز، گزارشگري برنامه «درگوشه و كنار شهر» براي راديو ايران درسالهاي ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۳ بود که مبتکر و مدير اين برنامه ناشر این مجله و مؤلف تاريخ آنلاين برای ایرانیان (نوشيروان کيهاني زاده) بود. اين دو براي تهيه اين برنامه بسيار جالب و آموزنده، هر روز (بدون تعطيل) به كلانتري هاي پليس، پاسگاه هاي ژاندارمري، بيمارستان های شهر، دادسراهاي نواحي تهران و دادگاهها سر مي زدند و مصاحبه با طرفين ماجرا انجام مي شد و هر مطلب با دادن اندرز و ذكر ضوابط و قوانين مربوط و اشاره به مراحل دادرسي پايان مي يافت و همان روز در ساعت چهار و نيم بعد از ظهر به پخش راديو داده مي شد. هر برنامه ۳۰ دقيقه اي شامل سه تا چهار مطلب بود كه همان روز و يا شب پيش از آن اتفاق افتاده بودند. راديو ايران در آن زمان تنها داراي يک استيشن واگن بود که اختصاص به رسانيدن گويندگان خبر به محل کار داشت.