مسعود سلیمی محمدرضا شفيعي كدكني، ۱۹ مهرماه ۱۳۱۸ در كدكن از توابع تربت حيدريه به دنيا آمد. او هيچگاه به دبستان و دبيرستان به صورت مرسوم كنوني نرفت و از كودكي نزد پدرش و سپس در خدمت مرحوم اديب نيشابوري به فراگيري زبان و ادبيات عرب پرداخت. فقه، كلام و اصول را پيش شيخ هاشم […]
مسعود سلیمی
محمدرضا شفيعي كدكني، ۱۹ مهرماه ۱۳۱۸ در كدكن از توابع تربت حيدريه به دنيا آمد. او هيچگاه به دبستان و دبيرستان به صورت مرسوم كنوني نرفت و از كودكي نزد پدرش و سپس در خدمت مرحوم اديب نيشابوري به فراگيري زبان و ادبيات عرب پرداخت. فقه، كلام و اصول را پيش شيخ هاشم قزويني و آخرين مراحل درس خارج فقه را هم نزد آيتالله ميلاني آموخت.
شفيعي كدكني با كسب رتبه نخست در كنكور، به دانشكده ادبيات دانشگاه فردوسي مشهد راه يافت و پس از گذراندن دوره كارشناسي در زبان و ادبيات فارسي مدرك دكتري خود را از دانشگاه تهران دريافت كرد. دكتر شفيعي كدكني در ۱۳۴۸ تدريس در دانشگاه تهران را شروع كرد كه همچنان هم به اين كار به عنوان استاد ممتاز ادامه ميدهد. آمده است كه مرحوم استاد بديعالزمان فروزانفر، اديب و فارسيشناس معتبر زير برگه استخدام وي اينگونه نوشته بود: «احترام به فضيلت».
٭ ٭ ٭
او به عنوان يك پژوهشگر تاريخ و ادب فارسي، در زمينه تصحيحگري متون، نمونههاي متعالي از انتقاد، تعبير و تفسير از خود بر جاي نهاده است. به باور آگاهان و اهالي شعر و ادب فارسي، تصحيح كتابهايي چون اسرارالتوحيد، منطقالطير، مصيبتنامه يا مقامات و حالات ابوسعيد و همچنين نوشته بر دريا (شرح مقامات ابوالحسن فرقاني) از بهترين نمونههاي تصحيح انتقادي متن در ادبيات فارسي به شمار ميآيد.
از زمينه نقد ادبي هم، آثار معتبري از شفيعي كدكني بر جاي مانده كه ميتوان از «موسيقي شعر» يا «صور خيال» و از «جامي تا روزگار ما» نام برد كه جدا از جذابيتي كه براي خواننده علاقهمند به ادبيات فارسي دارد به عنوان منابع پژوهشي هم مورد بهرهبرداري پژوهشگران و دانشجويان قرار ميگيرد.
٭ ٭ ٭
كدكني از جواني به شعر و شاعري پرداخت و نام «م سرشك» را براي خود برگزيد. وي در سال ۱۳۴۴ با انتشار كتاب زمزمهها و سپس در ۱۳۴۷ با مجموعه از زبان برگ، توانايي خود را در سرودن غزل و ديگر قالبهاي كلاسيك شعر فارسي نشان داد. سرودههاي اين دو دفتر به ويژه زمزمهها، اگر حال و هواي سبك هندي داشت اما علاقه و اشتياق او به شاعران خراساني در آنها ديده ميشد.
آشنايي با نيما يوشيج راه شعري او را عوض كرد؛ شفيعي كدكني با رها كردن بيان و قالب كلاسيك به زبان و شكل شعر نيمايي روي آورد و به تعبيري از شعر تغزلي و غنايي به سمت و سوي آثار اجتماعي و حماسي كشيده شد، تحولي كه از مجموعه شبخواني و از زبان برگ به بعد به روشني خود را نشان ميدهد.
در مجموعه شعر او به نام «هزاره دوم آهوي كوهي» كه در سال ۱۳۶۷ منتشر شد يكي از نابترين سرودههايش را با همين عنوان در خود جاي داده است. شعرهاي شفيعي كدكني از پشتوانه غني زبان و ادبيات فارسي و عربي و شناخت گوشههاي زبان دري، بسيار برخوردار است.
٭ ٭ ٭
عنوان «هزاره دوم آهوي كوهي» در واقع اشارهاي است به بيتي از «ابو حفض سغدي» شاعر سدههاي سوم و چهارم هجري. او سروده است:
آهوي كوهي در دشت چگونه دودا
او ندارد يار، بييار چگونه بودا
در تاريخ ادبيات ايران، برخي بر اين باورند كه اين سروده ابو حفض سغدي، نخستين شعر فارسي است، در حالي كه بسياري چنين نظري را مردود ميشمارند؛ به هر حال شفيعي كدكني در بزرگداشت هزارمين سال سرايش اين بيت با سفري ذهني به سرزمين تاريخ ايران، ارتباط و اتصال شعر خود را با ادبيات كهن اين مرز و بوم بيان كرده است.
«هزاره دوم آهوي كوهي» شعري است سرشار از اشاره، ايما و اصطلاحات تاريخي كه اينگونه آغاز ميشود:
تا كجا ميبرد اين نقش به ديوار مرا؟
تا بدانجا كه فرو ميماند
چشم از ديدن و
لب نيز ز گفتار مرا
شاعر پس از اشاره به افق لاجوردي نيشابور و كاستيهاي كوچك متراكم شده بود و ديوار و ابراز دلتنگي براي «فرغانه» و خاكستر حلاج و گم شدن پورياي ولي ميگويد:
اين چه حُزني است كه در همهمه كاشيهاست؟
جامه سوگ سياووش به تن پوشيده است
شاعر با گذر از «سمرقند چو قند» و از «رودسخن رودكي» به «شاخه نيلوفر مرو» ميرسد. شاعر با حسي نوستالژيك از «قد افراشته كاشمر» از «آهوي سرگشته كوهي» و با خشم از «خرمن آتش گرفته از فتنه تاتار» سخن ميگويد و ميرسد به «نقش اسليمي آن طاق نماهاي بلند»:
كيميا كاري و دستان كدامين دستان
گسترانيده شكوهي به موازات ابد
روي آن پنجره با زينت عريانيهاش
كه گذر ميدهد از روزن اسرار مرا
و دست آخر سفر را در گمشدگي زمان و مكان، بيپايان مييابد:
در فضايي كه مكان گم شده از وسعت آن
ميروم سوي قروني كه زمان برده ز ياد
تا كجا ميبرد اين نقش به ديوار مرا؟
٭ ٭ ٭
جدا از نگاه و نقدي كه هر كس ميتواند و آزاد است با اتكا به تواناييهاي علمي و داشتههاي ادبياش به آثار دكتر محمدرضا شفيعي كدكني داشته باشد، همه آنهايي كه او را ميشناسند در يك نكته به داوري مشترك ميرسند؛ در اين زمانه زر و زور، استاد از معدود انسانهايي است كه در اين هنگامه خودبيگانگي، ساده و بيتوقع زندگي ميكند و به معرفت و كرامت انساني و مقام هنر و هنرمند فكر ميكند. نوشته را با این شعر مشهور از او به پایان می برم؛
گون از نسيم پرسيد
– دل من گرفته زين جا
هوس سفر نداري
ز غبار اين بيابان؟
– همه آرزويم اما
چه كنم كه بسته پايم
به كجا چنين شتابان؟
– به هر آن كجا كه باشد
به جز اين سرا، سرايم
– سفرت به خير اما تو و دوستي، خدا را
چو از اين كوير وحشت به سلامتي گذشتي
به شكوفهها، به باران
برسان سلام ما را