مازیار اسکوئی فروغ فرخزاد به عنوان شاعری نوگرا و تابوشکن درادبیات ایران شناخته میشود. زنی جوان که آزادانه وبی پروا احساسات، تمایلات، دردها و تنهاییهای زنانه خود را، بدون هراس از پنهان کردن هویت واقعی خویش یا برگزیدن نامی مستعار، با زبانی شاعرانه برای جامعه نسبتا سنتی و مرد سالار خود به تصویر […]
مازیار اسکوئی
فروغ فرخزاد به عنوان شاعری نوگرا و تابوشکن درادبیات ایران شناخته میشود. زنی جوان که آزادانه وبی پروا احساسات، تمایلات، دردها و تنهاییهای زنانه خود را، بدون هراس از پنهان کردن هویت واقعی خویش یا برگزیدن نامی مستعار، با زبانی شاعرانه برای جامعه نسبتا سنتی و مرد سالار خود به تصویر می کشد. فروغ به مانند صاعقه ای ناگهانی درمدتی بسیار کوتاه شوکی عظیم نسبت به مفهوم زن در شعر و ادبیات پدید آورد و سرمشق بسیاری از شاعران زن پس از خویش گشت.
اما درهمین زمان، فرسنگها دورتر، درآنسوی کوره خاکی، اتفاقی مشابه در حال شکل گیری بوده است. آمریکای مرکزی و حوزه کارائیب، همواره به عنوان جهانی ناشناخته و پر از رمز و راز برای ما باقی مانده است. منطقه ای مهجور با جوامعی ترکیبی از نوادگان بومیان محلی و فاتحان اسپانیایی. در این جوامع عمدتا مرد سالار، زنان تا میانه های قرن بیستم به ندرت از امکان سواد آموزی و آموزش برخوردار بودند وتنها دختران طبقات ویژه و اشراف میتوانستند خواندن و نوشتن بیاموزند. ولی از آن زمان به بعد، زنان به تدریج پا به عرصه فعالیتهای اجتماعی گذاشتند و دراین میان زنان شاعری پدیدارگشتند که تاثیری شگرف بر شرایط حاکم بر جوامع خود نهادند. یکی از نخستین زنان شاعری که موفق شد صدای خود را درآمریکای مرکزی و حتی خارج ازآن طنین انداز کند، مارگاریتا دل کارنن برانون وگا ( ۱۹۷۴-۱۸۹۹)، با اسم مستعار کلودیا لارس، میباشد. این شاعرالسالوادوری، درغزل عاشقانه خود به نام فرشته، با درهم شکستن قواعد شعرکلاسیک، شیوه جدیدی را در برابر سنتهای شاعرانه غربی پدیدار میسازد.
در دهه هفتاد میلادی، ظهور موج فنمنیسم درآمریکای مرکزی باعث شد که اشعار زنانه بصورت گسترده ای در این منطقه رواج پیدا کند. دراین زمان جنبش آزادی خواهانه حزب ساندینیست در نیکاراگوئه برعلیه دیکاتوری خاندان سوموزا شکل گرفت که دامنه آن به گواتمالا نیز کشیده شد. در بحبوحه این حوادث، زنی جوان به نام آنا ماریا روداس ( متولد ۱۹۳۷) مجموعه ای از اشعار خود تحت نام “اشعار لذتهای عاشقانه” را در سال ۱۹۷۳ در گواتمالا به چاپ رساند که نه تنها بسیاری از تابوها را دراین کشور شکست، بلکه ساختار سنتی شعر زنانه را نیز دگرگون ساخت.
از دهه هفتاد به بعد، شعر در آمریکای مرکزی، اندک اندک تغییر شکل پیدا کرد و جلوه ای دموکراتیک به خود گرفت. این دموکراسی گرایی شاعرانه، بیش از همه در نیکاراگوئه به واقعیت پیوست. در سال ۱۹۷۹، حزب سانتینست، به سی سال دیکتاتوری خاندان سوموزا پایان داد. با پیروزی سانتینستها، ارنستو کاردنال، کشیش و شاعرانقلابی به مقام وزارت فرهنگ برگزیده شد. وی دستور داد که در تمام کشور آتلیه هایی به منظور تشویق مردم به سرودن شعر برپا شود. در این آتلیه ها، دستور العملی آموزشی برای سرودن شعر وجود داشت که در آن از افراد خواسته شده بود خود را درگیر قید و بندهای وزن و قافیه بندی نکنند و همانگونه که روزمره صحبت میکنند به سرودن شعر بپردازند.
در حقیقت اینگونه میتوان بیان کرد که در اشعار زنان شاعر آمریکای مرکزی، زن تنها یک هدف برای سرودن شعر نیست، بلکه به سوژه ای متفکر و نویسنده تبدیل گشته است که آزادانه به بیان نظرات و ابرازهویت و تصویر خود در جامعه میپردازد. از این رهگذر، شاعران زن آمریکای مرکزی، زنان را به ایستادگی در برابر قواعد مردسالار دعوت مینمایند. برای مثال، لوز لسکوره، شاعر زن پانامایی در شعر خود چنین میگوید که چنانچه زن نمیخواهد قواعد موجود را دقیقا اجرا نماید، آزاد است آن بخشهایی که خوشایندش نیست را رها سازد.