حمیدرضا عرب/ فرهاد مجیدی در شرایطی کارش را بهعنوان سرمربی در استقلال آغاز کرده که علاوه بر تحمل سنگینی سایه استراماچونی که توانسته بود روزهای باشکوهی برای این تیم رقم بزند و به اوج محبوبیت برسد، باید با سنت همیشگی تغییرات در کادر فنی نیز در ستیز باشد. استقلال در ۶ سال اخیر […]
حمیدرضا عرب/
فرهاد مجیدی در شرایطی کارش را بهعنوان سرمربی در استقلال آغاز کرده که علاوه بر تحمل سنگینی سایه استراماچونی که توانسته بود روزهای باشکوهی برای این تیم رقم بزند و به اوج محبوبیت برسد، باید با سنت همیشگی تغییرات در کادر فنی نیز در ستیز باشد. استقلال در ۶ سال اخیر بهواقع کانون تغییرات پیدرپی بوده؛ چه در بخش فنی که اکنون مجیدی در رأس آن قرار دارد و چه در حوزه مدیریتی که در این نقطه نیز تغییرات فراوان بوده و آبیها مدیران متعددی را به خود دیدهاند.
فرهاد اما برای رسیدن به این موقعیت باثبات، کاری بس دشوار پیشرو دارد؛ شاید چیزی شبیه به آنچه امیر قلعهنویی در سالهای آغازین حضورش در استقلال پیمود. آن روزها که امیر به قول کامران منزوی آمده بود تا تنها مربی موقتی باشد تا سران وقت این باشگاه در زمان مناسب گزینه مطمئنتری را روی صندلی مربیگری خود بنشانند توانست با خلق نمایشی تماشاگرپسند و بهکارگیری برخی سیاستهای رفتاری وکلامی هواداران را با خودش همسو و همنظر کند و مدیران باشگاه را از تصمیم به تغییر سرمربی منصرف سازد و یک فرصت ۳ساله را اخذ کند؛ چیزی که تا به امروز هیچیک از مربیان پس از او به آن دست نیافته و حتی برای خودش نیز در دورههای اخیر مربیگری در استقلال هرگز تکرار نشد.
قلعهنویی البته در بخش فنی نیز تیمهایی را روانه رقابتهای لیگ برتر میکرد که بازی جذابی را به نمایش میگذاشتند؛ فوتبالی هجومی و برخوردار از یک روح هجومی قابل ستایش. در کنار آن سیاستهای گفتاری و نزدیکی به قلب هواداران این حفظ ویژگی بازیهای هجومی بود که توانست ۳ سال فرصت را برای سرمربی آن روزهای استقلال ایجاد کند تا او صاحب عنوانی باارزش شود؛ برچسبی که بعدها اسباب حضورش در تیم ملی را فراهم کرد و پیشنهادهای درشتی از دیگر تیمها نیز برایش به ارمغان آورد.
به گواه آمار میتوان گفت هیچیک از مربیان ایرانی نتوانستند بعد از امیر به چنین موقعیتی در استقلال دست یابند و سالها در این باشگاه صاحب فرصت شوند. حتی منصوریان نیز که در نفت تهران درخشیده و با عزت به استقلال آمد در میان امواج خروشان استقلال غرق شد و هرگز نتوانست کسی باشد مانند امیر قلعهنویی که هم از محبوبیت نسبی برخوردار باشد و هم از یک پسزمینه فنی ایدهآل. فرهاد مجیدی نیز امروز در موقعیتی است که اگر اشتباه کند به سرنوشت منصوریان دچار میشود و اگر راه را درست طی کند شاید بتواند با بهکارگیری یکسری فوت و فن به آن نقطهای که سالها قبل امیر دست یافت، برسد. مجیدی برای رسیدن به چنین موهبتی باید در وادی کلام و برقراری ارتباط با مخاطبان خود کاملاً هدفمند پیش برود. اگر مجیدی بتواند به مسألهای که در سالهای اخیر استقلال را آزار داده پیدرپی اشاره کند و این موضوع را که چرا استقلال همواره کانون تغییرات در بخشهای گوناگون بوده و رقیب سنتی همواره از ثبات در بخش فنی بهرهمند بوده شاید در دایره سیاست کلامی به دستاوردهای مهمی برسد و بتواند هواداران را نیز با خود همسو کرده و در نتیجه خود نیز زمان بیشتری برای ادامه مربیگری بگیرد. از یاد نمیبریم که امیر قلعهنویی با وجود جوانی با چه ادبیات تأثیرگذاری هواداران را نیز با خود همراه مینمود وگاه به دستهای پشت پرده اشاره میکرد و گاه به اشتباههای کشنده داوری.
مجیدی نیز اگر همین شبهسیاست را در پیش بگیرد شاید لااقل در وادی سیاست کلامی به آن نقطه دلخواه برسد. فرهاد در بخش فنی شاید کار چندان سختی پیشرو نداشته باشد تا همچون آن دوران برای تماشاگران استقلال بازی هجومی و جذاب به ارمغان بیاورد. استراماچونی از خود ارثیهای باقی گذاشته عمیقاً گرانبها که فرهاد تنها باید هنر حفظ آن را داشته باشد وگرنه این استقلال از لحاظ هجومی حتی میتواند از استقلال باشکوه حد فاصل لیگ پنجم تا لیگ هفتم نیز جذابتر هم باشد. شکل آمدن مجیدی به استقلال در واقع بیشباهت به شکل حضور امیر قلعهنویی نیست. آن روزها نیز مدیران استقلال با انتخاب امیر خواستند بهنوعی از مرحله گذار عبور کنند اما قلعهنویی هنرش را داشت که سرمربی استقلال شود. مجیدی نیز در شرایطی به استقلال آمده که هنوز نگاهها متوجه رفتارهای استراماچونی است و شاید خیلیها تصور میکنند عمر او نیز در استقلال کوتاه خواهد بود و آخر فصل فرهاد هم به سرنوشت منصوریان دچار میشود اما مجیدی اگر درست فکر کند، درست تصمیم بگیرد و سیاستمدارانه قدم بردارد چهبسا همان سرنوشتی را پیش روی خود ببیند که امیر دید.