پدرخوانده سینمای جهان
پدرخوانده سینمای جهان

      مارلون براندو به اذعان بسیاری از اهالی سینما و هنر بزرگ ترین بازیگر تاریخ سینما و دستکم یکی از برترین بازیگران تاریخ است. بدون شک کمتر کسی را پیدا خواهید کرد که اسم او را در فهرست بزرگان عرصه بازیگری سینمای جهان قرار ندهد. زیربنای آن همه قدرت بازیگری، استعداد و سبک […]

 

 

 

مارلون براندو به اذعان بسیاری از اهالی سینما و هنر بزرگ ترین بازیگر تاریخ سینما و دستکم یکی از برترین بازیگران تاریخ است. بدون شک کمتر کسی را پیدا خواهید کرد که اسم او را در فهرست بزرگان عرصه بازیگری سینمای جهان قرار ندهد.
زیربنای آن همه قدرت بازیگری، استعداد و سبک خاص مردانه او اما یک زندگی سراسر تراژیک و مملو از شوربختی بود. بدون شک زندگی او یک تراژدی کامل بود که رفته رفته رو به نزول می گذاشت هر چند حتی در بدترین سال های حرفه ای اش نیز مورد ستایش قرار می گرفت. از دوران کودکی پرآشوب تا رسیدن به شهرت و سقوط دوباره اش، از ویرانی خانوادگی و پایان دردناکش، کمتر نکته ای پیدا می شود که کسی به آن رشک ببرد.
اما او نیز مانند بسیاری از هنرمندان دیگر توانست از درون تراژدی زندگی اش، استعداد خود را بیرون بکشد. به همین دلیل است که امروز اسم مارلون براندو نه با خشونت خانوادگی، اضافه وزن یا قتل مترادف نیست بلکه از اسم او همراه با کمال هنر بازیگری نام می برند.
جوان شورشی
براندو در دوران نوجوانی با نام «باد» صدا زده می شد. وی در همان دوران استعداد خود را در بازیگری و بخصوص تقلید صدا نشان داد و براحتی صدای حیوانات اهلی را تقلید می کرد و از این استعداد خود برای دور کردن مادرش از دنیای الکل سود می برد. اما استعدادش همیشه در سایه دردسرسازی هایش قرار می گرفت. وی را به خاطر تمایلش به خشونت در مدرسه می شناختند و در نهایت به علت بردن موتورسیکلت به راهروهای دبیرستان از آنجا اخراج شد. سپس براندو به مرکز آموزش نظامی رفت و در آن جا به عنوان یک جوان سرکش و شلوغ برای خود نامی دست و پا کرد. اولین کسی که متوجه استعداد بازیگری براندو شده و او را زیر پر و بال خود گرفت معلمی در این آکادمی به نام ارل واگنر بود. با این وجود نمرات و سابقه انضباطی براندو چنان افتضاح بود که وی در سال ۱۹۴۳ مجبور به ترک این آکادمی شد. علیرغم درخواست دانش آموزان و تهدید واگنر به استعفا اما مسئولان مدرسه بر خواسته خود اصرار کرده و از براندو خواستند آنجا را ترک کند.
ورود اجباری به دنیای بازیگری
وی سپس تصمیم گرفت وارد ارتش ایالات متحده شود اما در اولین آزمون جسمانی مردود شد. او که جایی برای رفتن نداشت تصمیم گرفت که رویای خود یعنی بازیگری را در پیش گرفته و به همین دلیل راهی نیویورک شد. در آنجا بود که براندو تحت نظر استادان شهیری مانند الیا کازان و استلا آدلر فنون بازیگری را آموخت. آدلر سبک بازیگری استانیسلاوسکی را به براندو آموخت که در آن می بایست بازیگر تجربیات شخصیت را به طور عملی درک کند و نه اینکه سعی کند وانمود نماید که این تجربیات را داشته است. طبیعتاً این سبک کاملاً با شخصیت براندو سازگار بود. وی اولین حضور خود در برادوی را در سال ۱۹۴۴ با نمایش «مادربزرگم را به یاد دارم» اغاز کرد و بلافاصله در نمایش «کافه بابری» حضور یافت. سپس منتقدان متوجه استعداد این بازیگر جوان شده و مارلون براندو در مسیر شهرت قرار گرفت.
سبک بی نقص در بازیگری
در سال های آینده مارلون براندو به بت دنیای بازیگری تبدیل شد و بزرگانی مانند تونی کورتیس او را مظهر بازیگری نامیدند. کورتیس بر این باور بود که براندو خلاصه دنیای بازیگری آن دوران بوده و تمامی بازیگران پس از دهه ۱۹۵۰ از او تقلید می کرده اند. او سبک خاصی برای به کار گرفتن استعداد خود در عمل داشت. برای بازی در نمایش «گافه باربری» شخصیت مارلون براندو باید پس از بیرون آمدن از یک دریاچه یخ زده روی صحنه حاضر می شد. براندو هر شب قبل از شروع نمایش، آن قدر از پله ها بالا می رفت و پایین می آمد تا از نفس می افتاد و آن گاه بود که دستیار صحنه یک سطل آب یخ روی سر او خالی می کرد و براندو به روی صحنه می رفت. برای بازی در فیلم «مردان»، براندو برای چند هفته نه از تخت و نه از ویلچر خود در یک بیمارستان مربوط به مجروحان جنگی بیرون نیامد تا این که بتواند شرایط ذهنی و روانی شخصیت اصلی داستان را درک نماید.
فاصله گرفتن از اوج
دهه ۱۹۵۰ بهترین دوران کاری مارلون براندو بود. براندو در همین مدت کم یک بار برنده اسکار و ۳ بار دیگر نیز نامزد دریافت این جایزه معتبر شده و اولین فیلم خود را نیز با عنوان «سربازهای یک چشم» کارگردانی کرده بود. اما دهه ۱۹۶۰ به بدترین دوران حرفه ای براندو تبدیل شد. او به شدت بداخلاق و غیرقابل پیش بینی شده بود و با همبازی هایش رفتار نامناسبی داشت. دیالوگ ها را تغییر می داد و برداشت ها را بی دلیل تکرار می کرد. در واکنش منفی به شهرت، براندو بازیگری را حرفه ای بسیار پوچ و بی استفاده نامید و هالیوود را تنها محملی برای بدست آوردن پول خطاب کرد. دیگر فیلم هایش آن کیفیت و جذابیت سابق را نداشت.
اعلان جنگ به هالیوود
«پدر خوانده» فیلمی بود که زندگی حرفه ای براندو را نجات داد. هنرنمایی او در نقش یک رییس مافیای سنگدل اما بسیار خانواده دوست چیزی فراتر از یک شاهکار عرصه بازیگری بود و فروش خارق العاده فیلم نیز مهر تاییدی بود بر بی نقص بودن سبک بازیگری او و بدین ترتیب براندو دومین جایزه اسکار خود را بدست آورد. اما تصمیم او برای نگرفتن جایزه اسکار، هالیوود را شوکه کرد. وی اعلام کرد که مراسم اسکار را بایکوت کرده و به جای خود یک بازیگر سرخپوست کمتر شناخته شده را به این مراسم فرستاد. این بازیگر در مراسم اسکار نامه براندو را که در آن سیاست های آمریکا در قبال سرخپوستان تقبیح شده بود را قرائت کرد. این رفتار براندو با انتقادات شدیدی روبرو شد.
آخرین سال های زندگی براندو
سال های آخر زندگی مارلون براندو بسیار ناخوشایند بود. وی در دهه ۸۰ و ۹۰ در چندین فیلم حاضر شد که هیچکدام مورد استقبال منتقدان و سینما دوستان قرار نگرفت و اسم او همواره در میان بدترین بازیگران سال قرار داشت. رسانه ها به طور کامل روی زندگی او تمرکز کرده بودند به خصوص بعد از ماجراهای کریستین و شاین. وضعیت جسمانی او رو به وخامت گذاشته بود که چاقی نقش عمده ای در آن داشت. براندو در نهایت در سال ۲۰۰۴ در اثر مشکل ریوی در بیمارستانی در لس آنجلس در سن ۸۰ سالگی درگذشت و با خود میراثی از شورش گری، فریبندگی و استعداد بی تکرار به جای گذاشت.