مسعود سلیمی/ دکتر کیومرث منشی زاده که از شاعران توانا و به نام معاصر کشورمان است، در سال ۱۳۲۴ در شهر جیرفت کرمان دیده به جهان گشود. منشی زاده را که در رشته های فلسفه، ریاضی، فیزیک و حقوق در کشورهای آمریکا، فرانسه و ایران تحصیل کرده است بیشتر به عنوان بنیانگذار شعر ریاضی […]
مسعود سلیمی/
دکتر کیومرث منشی زاده که از شاعران توانا و به نام معاصر کشورمان است، در سال ۱۳۲۴ در شهر جیرفت کرمان دیده به جهان گشود. منشی زاده را که در رشته های فلسفه، ریاضی، فیزیک و حقوق در کشورهای آمریکا، فرانسه و ایران تحصیل کرده است بیشتر به عنوان بنیانگذار شعر ریاضی می شناسند.
تاکنون از منش زاده دفاتر شعری چون؛ «شعرهای تازه»، «از قرمزتر از سفید»، «تاریخ تاریخ» و «سفرنامهی مرد مالیخولیایی رنگ پریده» منتشر شده است. گفتنی است کیومرث منشی زاده دو شاخهی ویژه در شعر دهههای اخیر ابداع کرده است. که یکی از آن ها «شعر ریاضی» است که در دههی پنجاه آن را ابداع کرد وبا استفاده از اعداد، مفاهیم ریاضی و فرمولهای فیزیکی شعرهایی سرود که بحثانگیز و جالب توجه بود که در نمونه ای از این نوع شعر می خوانیم:
«رها کن تربیع دایره را
و تثلیث زاویه را
چه کسی میداند جذر صفر
بینهایت است
یا صفر؟»
سبک شعری دیگری که منشی زاده ابداع کرده و در قالب آن اشعار زیبایی را نیز سروده؛ «شعر رنگ» نام دارد که در آن به کمک حالت پذیری رنگها، و رنگ پذیری حالتها، به خلق تصویرهای رنگی میپردازد، و از انواع رنگهای موجود در زبان فارسی، خلاقانه و با هنرمندی استفاده میکند. در واقع شعر منشی زاده در مسیر اصلی خود شعر نیمایی است، البته با زبان خاص و نگاه ویژه و گرایشهای شخصی منشی زاده که به شعرش هویتی منحصر به فرد بخشیده است. سال ۹۵ انتشارات مروارید «گزیده ی اشعار کیومرث منشی زاده» را در قطع رقعی و جلد شومیز در ۳۳۸ صفحه چاپ کرده و به بازار کتاب فرستاده است. در ادامه بخشی از گفت و گوی کیومرث منشی زاده که در کتاب «در راه پر مخافت این ساحل خراب» منتشر شده است می خوانید:
اگر عواطف و احساسات آدمی هم به کامپیوتر داده شود در آینده با کامپیوترهای شاعر و نقاش رو به رو خواهیم بود؟
این سئوال مرا یاد این مطلب انداخت که می گویند اگر دماغ کلئوپاترا غیر از آن بود که اصلا اثری روی آن سردار رومی نداشت که به مصر لشکر کشی کند.
این فرض شما با علم مغایرت دارد. چون اساس کامپیوتر بر پردازش «داده» هاست. کامپیوتر در استنتاج مختار نیست بلکه مقید است. یعنی کامپیوتر، برخلاف صغرا و کبرا، نتیجه ای نمی گیرد. به طور کلی دانش مربوط به حس نیست؛ بلکه مربوط به تفکر است. گو اینکه در تحلیل نهایی پایه اش روی حواس پنجگانه است. به این ترتیب می شود گفت که کامپیوتر هیچ گاه نمی تواند شعر بنویسد؛ اما نظم ممکن است. کامپیوتر نمی تواند چیزی شبیه سمفونی شماره ۹ بتهوون خلق کند ولی می تواند یک قطعه را بنوازد.
دانشمندان شوروی بر اساس فرضیه لامارک و نظریه داروین، سال ها پیش، عقیده پیدا کرده بودند که ممکن است سلول عصبی و دانریت و اکسون در مغز الکترونیک ایجاد شود. بر همین اساس فیلمی ساخته بودند که «بوریس کارلف» در آن بازی می کرد و کامپیوتر علیه انسان شورش کرد و شخصی را به صندلی بست. اما این پیش بینی تاکنون جامه عمل نپوشیده است. البته از کامپیوتر استفاده های هنری می شود. مثلا برای درک ذهنیات شاعرانی مثل حافظ یا سعدی مجموعه آثار این دو شاعر را به کامپیوتر می دهند و کامپیوتر، بر اساس طبقه بندی کلمات اشعار، به ما می گوید که ذهن حافظ بیش تر مشتغل کلماتی مثل می، باده و امثال آنها بوده ست و این برداشتی ست که کامپیوتر از طبقه بندی کلمات می کند و به رسم منحنی می پردازد.
این انتقاد وجود دارد که خیلی ها آثار گروهی از شعرای امروز را نمی فهمند. آیا این مشخصه کلی شعر است یا نقص از شعر امروز ماست؟
اصولا شعر قابل فهمیدن نیست؛ شعری فهمیده می شود شعر نیست؛ نظم است. شعر مربوط به تفکر و مغز نیست بلکه مربوط به تخیل و حس است.
پنج چیز درد ارغنون قدیم و منطق صوری هست که مغایر با منطق و عقل سلیم است: برهان، جدل، خطابه، شعر و مغالطه. اینها که صناعات خمس هستند مغایر منطق اند؛ ولی ذهن، طالب پذیرش آنهاست. ذهن انسان وقتی که خسته و لبریز از مسائل احمقانه روزمره ست، به شعر تمایل پیدا می کند و شعر در منطق قدیم شامل شش هنر بوده است. شعر چیزی نیست که انسان نخواهد آن را بفهمد چرا برای بار دوم آن را می خواند. اگر کسی یکی از سونات های بتهوون را بفهمد چرا بار دوم آن را گوش می کند. شعر را به این علت همیشه می شود خواند که فهمیده نمی شود. مثلا شعر حافظ و سعدی که اصل موضوعی در زبان فارسی ست، در اوج قابل فهم نیست. مثلا حافظ می گوید: پیش ازین کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند/ منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
تا جایی که در مقطع غزل می گوید:
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد/ دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
این شعر با فیزیک امروز ما، و برداشتی که ما از بعد چهارم داریم، قابل فهم نیست؛ ولی قابل حس هست؛ در حالی که حافظ شعرهایی هم دارد که قابل فهم هستند اما به نظر من شعرهای ضعیفی هستند که تا حد نظم تنزل پیدا می کنند.
پس آیا هرچه را که مردم نفهمند شعر است؟
از قدیم گفته اند: «هر گردوئی گرد است ولی هر گردی گردو نیست».
به قول شما قرار نیست شعر را همه بفهمند؛ اما شعرهای بعضی از شاعران امروز را اصلا نمی شود خواند. نظرتان درباره شاعران امروز چیست؟
شعری که خوانده نمی شود مثل شعری ست که نوشته نمی شود و شاعری که برای خودش شعر می گوید مثل دیوانه ای ست که نامه ای را در صندوق پست می اندازد که نشانی خودش بر پاکت آن نوشته شده است.
مشکل عمده ما ایرانیان این است که اهل افراط و تفریط هستیم. یک جا چهلستون می سازد و یک جا بیستون. این تعداد شاعری که هست تعداد واقعی شاعرانی نیست که با جمعیت تناسب داشته باشد؛ چراکه اگر به نسبت حساب کنیم باید چین چند میلیون شاعر داشته باشد. اگر جای این همه شاعر ما شاطر داشتیم دیگر غم نان نداشتیم!