درنگی بر سروده های خیال انگیز شعرای معاصر ایران و جهان به صورت موسیقی گفتار واحه ای در لحظه
درنگی بر سروده های خیال انگیز شعرای معاصر ایران و جهان به صورت موسیقی گفتار دوست
عشق عمومی
اشک رازی است لبخند رازی است عشق رازی است اشک آن شب لبخند عشقم بود قصه نیستم که بگویی...
غربت
ماه بالای سر آبادی است، اهل آبادی در خواب. روی این مهتابی، خشت غربت را میبویم. باغ همسایه چراغش روشن، من چراغم خاموش....
به دیدارم بیا هر شب
به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند دلم تنگ است بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها دلم تنگ است
زمستان
سروده : مهدی اخوان ثالث با اجرای مهرداد محمدپور سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید، نتواند که ره تاریک و لغزان است وگر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون […]
تو را از میان اندوه بیرون می کشم
تو را از میان اندوه بیرون می کشمروی شانه هایم می گذارم تاکفش هایت گل آلود ،و قدم هایت زخمی سنگ ها ،نشوند.
باور کن تو را پنهان خواهم کرد
تو را در نوشتههایم تو را در نقاشیهایم تو را در ترانههایم و تو را در حرفهایم پنهان خواهم کرد باور کن تو خواهی ماند و کسی نخواهد دانست
حالا چرا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی فا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر میخواستی ، حالا چرا
آی آدما
«دل هیچکی مثل من ، غربت اینجا رو نداره!»* هیچکی پیدا نمیشه که هم صدای من، بباره! من که دستام خالیه یه دست مهربون ندیدم
کارتن خواب
حالا آن سوی این همه پنجره شومینهها روشن است رختخوابها گرم سفرهها لبریز دستها پر دلها خوش و دنیا، دنیاست برای خودش.