مسعود اکبری قرار بوده کلی خوش بگذرد، گویا مدرسه فوتبال خیلی هم اصرار داشته و حتی بعضی ها را به زور برده، و جالب اینجاست که همراه با این تیم فوتبال، مربی هم نبوده. دقیقا یک اردوی تفریحی- تفریحی؛ اما خب خیلی هم عاقبت خوبی نداشته.  مدرسه فوتبال آرمان کویر۳۲ بازیکن را در قالب دو […]

مسعود اکبری

قرار بوده کلی خوش بگذرد، گویا مدرسه فوتبال خیلی هم اصرار داشته و حتی بعضی ها را به زور برده، و جالب اینجاست که همراه با این تیم فوتبال، مربی هم نبوده. دقیقا یک اردوی تفریحی- تفریحی؛ اما خب خیلی هم عاقبت خوبی نداشته.  مدرسه فوتبال آرمان کویر۳۲ بازیکن را در قالب دو گروه ۲۰ و ۱۲ نفره به همراه توری گردشگری و به بهانه برگزاری اردو در گرجستان راهی این کشور شدند، اما در اتفاقی تلخ ۲ نفر ازاعضای این مدرسه فوتبال  در رودخانه ای در گرجستان غرق شدند. محمدحسین ورمزیار و امیرمحمد کاربخش دو کودکی هستند که در این حادثه جان خود را از دست داده اند.

برای روشن تر شدن ابعاد ماجرا گفتگویی با پدر امیرمحمد کاربخش یکی از کودکان غرق شده در گرجستان داشتیم. او با اندوهی بزرگ از اتفاقات منجر به فوت پسرش گفت. در ادامه صحبت های او می آید.

پسرم از زمانی که کلاس دوم دبستان بود خیلی علاقه به فوتبال داشت. به من گفت که می خواهم به کلاس فوتبال بروم ولی برای این کار پول نداشتم.  پس از چند وقت در مدرسه مثل اینکه یکی از مربیان فوتبال او را می بیند و برای یک تیم  انتخاب شد. مربی آنها بعدا به من گفت که او را انتخاب کرده ایم و هزینه ای هم ندارد. بعد از این ماجرا به مدرسه فوتبال رفتم. یک برگه به من دادند که امضا کن و ما همه کارها رامی کنیم و هزینه ای هم نمی خواهیم.

تا دو ماه پیش با سرویس به مدرسه فوتبال و تمرین می رفت تا اینکه دیگر سرویسی در کار نبود. ما اصرار کردیم که نباید بروی ولی چون علاقه داشت، ادامه داد. بعضی مواقع با دوچرخه به تمرین می رفت؛ بعضی وقت ها با پای پیاده و بعضی وقت ها هم برایش ماشین می گرفتیم. بعد از مدتی به مربی زنگ زدیم که شما گفتید سرویس دارد و گفتند درست می کنیم. بعدا جای مدرسه فوتبال عوض شد ولی باز هم مسیر زیاد بود. من و همسرم گفتیم نباید بروی ولی گفت بابای دوستم سراغم می آید و باز هم اصرار کرد. تا چند روز پیش که پسرم گفت می خواهند بچه ها را به مالزی ببرند. گفتم ما پول نداریم که گفت پول نمی خواهند. با مربی او آقای محمدی صحبت کردم. آقای محمدی گفت که یک تور تفریحی و ورزشی است  و فقط کافی است هزینه گرفتن پاسپورت را بدهید. پاسپورت را که گرفتیم گفتند باید عوارض خروج از کشور را هم بدهید. من که نداشتم و برای همین پسرم از خاله اش قرض گرفت. بعد هم گفتند تا تهران باید هزینه را خودمان بدهیم. من نداشتم. پسرم گفت که با ماشین پدر یکی از دوستانم می روم. دوباره گفتند ۳۰ دلار می خواهیم. دوباره زنگ زدم به آقای محمدی که نمی خواهیم پسرمان سفر بیاید ولی گفتند اگر انصراف بدهد باید خسارت بدهید. بعد هم به من توضیح داد. ۳۰ دلار را با دلار ۱۰ هزار تومان گرفتم و دادم. گفت این ۳۰ دلار برای هزینه آژانس و خط واحد و کرایه تاکسی و اینجور کارها است.

روز بعد گفتند که مالزی کنسل شد و می بریم گرجستان. دلیلش را که پرسیدیم، گفتند دلار نوسان دارد. ما هم چون همه کارها را انجام داده بودیم، چیزی نگفتیم. بعد هم دوباره ۱۴۰ هزار تومان گرفتند و پدر  یکی از بچه ها، بچه هایمان را به تهران برد.از آقای محمدی پرسیدم چند نفر همراه پسرم هستند. گفت ۱۲ نفر به دوگروه تقسیم می شوند و هر گروه ۶ نفر می شود. بعد هم فهمیدم که آقای زینلی همراه آنها به عنوان مترجم می رود که ربطی به باشگاه نداشته است. یعنی در واقع هیچ کس همراهشان نبود.به پسرم گفتم ساعتی یک بار عکس و فیلم باید برایم بفرستی. او هم این کار را کرد و همه جا عکس می گرفتند و در گروه خانواده ارسال می کرد.وقتی به گرجستان هم رسیدند عکس و فیلم فرستاد که سالم هستند.روز بعد جمعه هم عکس و فیلم می گرفت و می فرستاد آن روز هم خوب بود و به خوبی گذشت.

شنبه صبح سرکار بودم که دیدم عکسی توی گروه آمد و دیدم بچه ها ۱۱ نفر هستند و امیرمحمد نبود. پیام دادم به آقای زینلی که چرا امیرمحمد نیست؛ بعد رفتم توی صفحه شخصی او گفتم ما چشم انتظار هستیم. گفت سنگ زده به سگ همسایه و دوربین ها او را گرفته اند و امروز او را نیاوردیم. نیم ساعت دیگر هم با پسرم صحبت کردم گفت همه اذیت می کنند و فقط به من می گویند. این اتفاق ها همه بین ساعت ۱۰ تا ۱۱ رخ داد.ساعت ۱۱:۴۰ فیلم فرستادند توی گروه که می خواهیم برویم شنا کنیم. بعد دیگر خبری نشد.