همه راهگشایی های مجنون…! بخش پایانی
همه راهگشایی های مجنون…! بخش پایانی

مجید عابدینی راد نوشتم: او دیگه خیلی مستقیم تر، کلاً کتاب مثنویش رو با نوای نی شروع می کنه! آهان رضا، الان فهمیدم چی شد که کار و فکر به محبوبه راه رو به تحقیقی روی کار مولانا کشوند! می دونی آخه من و او سفرمون باهم رو با همین قصه شاه بهرام و کنیزکش […]

مجید عابدینی راد
نوشتم: او دیگه خیلی مستقیم تر، کلاً کتاب مثنویش رو با نوای نی شروع می کنه! آهان رضا، الان فهمیدم چی شد که کار و فکر به محبوبه راه رو به تحقیقی روی کار مولانا کشوند! می دونی آخه من و او سفرمون باهم رو با همین قصه شاه بهرام و کنیزکش شروع کرده ایم. یک رخداد اتفاقی توی همون زمان پیرامون یک فرهنگ ۹ جلدی از اصطلاحات مولانا، که من از خیلی سالای پیش توی کتابخونه ام داشتم، برام پیش اومد! و از طرفی هم یه کتاب صوتی از مولانا هم توی همون زمان برادر زاده ام برام روی موبایلم فرستاد…. این طور شد که فهمیدم اولین قصه مولانا توی مثنوی هم از عشق شاه به کنیزکش حرف می آره…. و اون تو مولانا به نظامی نقش حکیم و طبیب درمانگر رو داده! می دونی این حرفا و وقایع درست توی سفرم با محبوبه پیش اومد؛ جائی که قصد داشتم ازشون برای عشقم توی گشت و گذارها مون و در هنگام شب زنده داری هامون در پاریس براش حرف بزنم و خلاصه خود به خود برام این کشفیات این طوری پیش اومدن….! اما حالا کاری نداریم!
رضا نوشت: می فهمم. یعنی توی وضعی که چند تا پیش آمد همزمان برات رخ داده بوده ان کشیده شده ای به سمتی که اصلاً فکرش رو هم از پیش نکرده بودی!
نوشتم: آره. ببین به مهنازت بگو تعجب نمی کنه که مولانا هم اولین حکایتش مربوط به اهمیت حرف های پوشیده در ضمیر درون، که در قصه شاه و کنیزکش آورده، باشه!؟ بعد هم با کمی دقت می تونه متوجه بشه که اون حکیم توی قصه مولانا، بی جهت نیست که همه فکرای نظامی رو داشته! از طرفی هم اگه بتونه ابتدای تاریخچه روانکاوی مدرن رو «اگه به فارسی ترجمه شده باشه و گیر بیاره» و بخونه، از تعجب خواهد‌ موند، وقتی ببینه که اون کتاب تاریخی هم با قصه ای واقعی، که دقیقاً مطابق با همین آورده مولاناست، شروع می شه.
رضا نوشت: حالا مختصراً بگو اون واقعه چی بود؟
نوشتم: اون اتفاق رضا جون بین دکتر بروئر دوست فروید و خانم آنا که مشکلات روانی داشته می گذشته! آخه این مریض دکتر بروئر، که داستان پیدایش روانکاوی با نقل مورد او شروع می شه، درست مثل کنیزک قصه مولانا فقط از درد و رنج عشق بیمار شده بوده! (یک زن کاملاً هیستریک بوده) و اون دکتر هم، مثل حکیم قصه مولانا، آنا رو به حرف زدن و «زدودن دوده های دودکش درونش» تشویق می کنه…. آنا اسم این کار و تجربه حرف درمانی رو در ابتدا «دوده زدائی» گذاشته بوده! این تجربه رو که فروید با همین خانم آنا دنبال می کنه شروعی می شه برای پیدایش بزرگترین علم تاریخ معاصر که فروید اون رو متأسفانه «روانکاوی» نامید!
رضا نوشت: حالا چرا اون خانم آنا با همون آقای دکتر دوست فروید به درمان ادامه نداده؟
نوشتم:آخه زن دکتر بروئر حسودی می کرده و نمی ذاشته دیگه این جلسات حرف درمانی با این زن و دکتر بروئر در خلوت ادامه دار بشن…! یعنی رضا جون اساس حرف مولانا راه به سعادت رسیدن بشر با شناختش از درون خودشه و او پرداختن به یک مسئله این دنیایی رو مطرح می کنه! اشاره به اون حکیم هم به عالم غیب کاری نداشته! او برای بزرگداشت نظامی که کاشف این علم بوده اون قصه رو در شروع کتابش آورده…!
رضا نوشت: آهان. پس می خوای بگی اشاره به نی و تو خالی بودنش هم ربط به خالی شدن بشر از علائق نفسانی و مادی و اینا نداره و از اول نداشته! یعنی این نگرش روانکاوانه مولانا رو تو می گی یک عده صوفی و عارف اومده اند و برده ان توی زمره حرف های از معنویات و اخلاقیات و یک جور راه رسیدن به عالم بالا و…
بعد ببینم، از طرفی باز تو می گی توی اولین قصه مثنوی حرف مولانا از معالجه و درمان با شناخت بهتر درون و «حرف های بیرونی نشده از عشق» حکایت داره! یعنی باز قضیه اصل حرف به عالم بالا و خدا و رسیدن و یکی شدن با ذات حق و اینا ربطی نداره….
نوشتم: ببین, درسته. رضا آخرش گفته های مولانا هم خیلی نزدیک به نگرش علمی نظامی هستن! بعد هم باز در قصه های بعدی از درد عشق طوطی ناطق و‌ سرخوردگی عاشقانه اش می گه….! می دونی هر دو دانشمند بهمون می گن خواب ها فقط راجع به غمامون، که بیشترشون غمای عاشقانه هستن، شبا برامون اطلاعات می آرن مربوط اند. غمایی که هم برامون رنج و درد می آرن و هم تریاق و پاد زهر هستن.
الانم ببین، این کارها و یافته های امروز من، قبل از هر چیز، به درد شناختن تاریخ واقعی شروع نگرش روانکاوی می خوره، که بی چون چرا فلاسفه فارسی زبان نقش به سزایی در پیدایش اولین تئوری های علمی ش داشته اند! هر چند که نگرششون پزشکی و استفاده کاربردی از این دستاوردها به خاطر حرفه هنری شون نبوده….!
رضا نوشت: می فهمم. یعنی توی مورد طوطی ها هم می خوای بگی مهم ترین چیز به آواها و‌ اصواتی که از خودشون تولید می کنن و زبان دانی شون ربط داره!
نوشتم: ببین، در نهایت به دخترت بگو یک جور قفل و بندهای آوایی در نگارش این اشعار هستن که معرّف و شناساینده حرف حافظ و مولانا یا نظامی توی کارهاشون هستن. می دونی شعراشون بدین ترتیب امضاء دار هستن! یعنی هر کی اومده و چندتا نت خارج توی گفته هاشون آورده که با شناخت امروز ما از این فرمول های ارتباطی، می شه دستش رو به سادگی رو کرد!
رضا نوشت: خب، پس عابد مسئله حله! یعنی تو‌ به هر کی حرف هات رو قبول نداره اول می تونی ثابت کنی که شعرهای مولانا از یه خاصیت غریب و استثنایی «به هم پیوستگی به قول خودت ساختاری» برخوردارن…. یعنی می گی قطارای شعرهاش با این تکنیک خاص به هم وصل می شن، یا عین ظروف مرتبط در فیزیک عمل می کنن…
این که ثابت شد دیگه خود طرف یکی یکی واگن های الحاقی دیگه رو خودش هم می تونه از رده خارج کنه، و تموم! می گم اون وقت با این کار تو‌ نون خیلیا رو که بر اساس شعرهای مولانا درس های عرفانی می دن رو آجر می کنی! این قضیه بدجوری می تونه رفیق سر و صدا راه بیاندازه!
نوشتم: خب آره. ممکنه! اما الان چیزی که برای من مهمه یادگیری بیشتر از مولانا برای بهتر شناختن کار خود نظامیه! می دونی این شناخت خاص از مولانا در واقع راه شناخت راز ها و معانی و نظام آوایی نظامی رو‌ بهتر برام هموار می کنه. حقیقت اینه که دیگه اون شک‌ و شبهه ها و دو دلیا نسبت به درستی برداشت هام از میون برداشته شده ان! متوجه ای؟
رضا نوشت: آهان، می فهمم! یعنی تو با خودت گفته ای؛ پس وقتی مولانا هم، نه تنها همین برداشت ها و استنباط های منو از نوشته های نظامی داشته، بلکه دقیقاً اومده و همون راهکارا رو در آثار خودش هم پیاده کرده، دیگه هیچ دلیلی نداره که به درست بودن برداشت هام شک کنم!
عابد، من اطمینان دارم که اگه به واقع این روش رو مولانا توی همه کاراش پیاده کرده باشه، کار روی شعر های او خیلی بیشتر از اینا برات راه بازکن کار اصلی تحقیق خودت می تونن بشن! و تازه روزی نظریاتت برای محقق های دیگه هم کاربردهایی اساسی می تونن داشته باشن!
نوشتم: آره رضا. تازه از خود اشعار الحاقی هم می شه خیلی درس های راه بازکن گرفت!، اما راستش ته دلم، من فکر نکنم خواست این تغییر نگاه نسبت به این بزرگان علم و فلسفه، در میون محققین خودمون در ایران وجود داشته باشه! هر طور شده آخرش فکر کنم همین کارهای دست خورده و تحریف شده، که ضرری هم برای تفکر حاکم در جامعه ندارن، دوباره به حیاتشون ادامه خواهند داد!
تقریباً به نظرم راهی برای خروج از این وضعیت وجود نداشته باشه! هیچ‌ ملتی به نظر من تا این اندازه در نوشته های بزرگان ادبشون تخریب بوجود نیآورده ان!
رضا نوشت: نباید به کل ناامید بود! من که متأسفانه الان باید به کار مسافرهامون برسم.
٭٭٭
رضا گرفتار مسائل مسافرخونه شد و حرفامون نصفه و نیمه موند، پنجره رو وا کردم، داشت صبح می شد. یاد محبوبه افتادم؛ به نظرم اومد که انگار همه راهگشایی های مجنون فقط از کوی لیلی براش حاصل می شده، و جای دیگه ای رو برای باز کردن گره های مقابل راهش نمی شناخته!؟ و برای من هم تنها همین راه درسته که گره عشق رو با عشق ورزی هر چه بیشتر به یار دلبندم باز کنم!
پاریس، ۲۳ ژوئیه ۲۰۲۱