بدون لعن و نفرین گفتن از امر ناگفتنی
بدون لعن و نفرین گفتن از امر ناگفتنی

گویا محبوسان اردوگاهِ آشویتس خوابی را مکرر می دیده اند، همان زمان اسارت، زمانی که به اتاق های گاز نزدیک تر بودند تا به آزادی: اینکه در خواب دارند اتفاق های اردوگاه را برای کسانی تعریف می کنند، اما کسی گوش نمی کند. بی دلیل نبود که بسیاری حتی پس از رهایی لب فروبستند، نمی […]

گویا محبوسان اردوگاهِ آشویتس خوابی را مکرر می دیده اند، همان زمان اسارت، زمانی که به اتاق های گاز نزدیک تر بودند تا به آزادی: اینکه در خواب دارند اتفاق های اردوگاه را برای کسانی تعریف می کنند، اما کسی گوش نمی کند. بی دلیل نبود که بسیاری حتی پس از رهایی لب فروبستند، نمی توانستند. اینجا بیش از آنکه پای خواستی آگاهانه در میان باشد، چیزی اساسی تر در میان بود: بلایی که بر سر «زبان» آمده بود مانع می شد؛ زبان از پسِ روایت آشویتس و تجربه آن بر نمی آمد. بی جهت نبود که آدورنو گفت که «شعر سرودن پس از آشویتس بربریت است».

اهمیت آثار پریمو لوی را باید در این متن دید. لوی در سال ۱۹۴۴ در ایتالیا دستگیر می شود. چندی بعد می گویند که به «آشویتس» برده خواهند شد. آشویتس در آن لحظه فقط نام یک مکان است، جایی گویا در لهستان، نه آشویتس دهشتناک، نه جایی که حتی نمی شود به درستی توصیفش کرد؛ اردوگاه مرگ یهودیان و دیگر زندانیان نازیسم. آن جا جهان دیگری است، حضیض است، قعر دوزخ دانته. جایی که همه چیزش متفاوت است، نفسِ بودن و زیستن هم و لاجرم زبانی دیگر می بایست برای توصیفش«گرسنگی ما به معنای آن احساس آشنای یک وعده غذانخوردن نیست، به همین ترتیب از سرما لرزیدنمان نیز به واژه تازه ای نیاز دارد. می گوییم «گرسنگی»، می گوییم «خستگی»، «ترس»، «درد»، «زمستان». اما این کلمات یکسره چیز دیگری هستند. این ها کلماتی آزادند. کلماتی ساخته انسان های آزاد که بر لبان ایشان جاری ست، بر لبان انسان هایی که چه در رنج و چه در آسایش در خانه های خود زندگی می کنند. اگر اردوگاه دیرتر از این پاییده بود، زباتی تازه و بی رحم متولد می شد و تنها آن زبان می توانست بیان کند تمام روز جان کندن یعنی چه، آن هم در دمای زیرصفر و وقتی جز پیراهن و شلوار، تنها یک جلیقه و زیر شلواری به تن داری، رمق باخته، گرسنه، و از فرجام نزدیک خود آگاه». (صفحه ۱۶۴)
منطق اردوگاه انسان زدایی است. از همان آغاز برهنه ات می کنند، در انظار همگان، در سرما، و با چشمّ به تن دوخته و روح را نشان رفته، با چشمی غیرانسانی معاینه ات می کنند. بی نام ات می کنند، نامتان که بخش مهمی از هویت شما بوده، شاید با عشق از دهان مادرتان یا محبوبتان ادا شده است، از شما سلب می شود و آنچه می ماند یک عدد است، یک کد. غیر شخصی ترین شکل مخاطب قراردادن یک موجود زنده. پریمو لوی می شود ۱۷۴۵۱۷٫ زیست غیرانسانی آغاز می شود. تخت های بسیار کوچک در چند طبقه، تنگِ هم، سرمای وحشتناک، برنامه بسیار دقیق و بوروکراتیک کار، کار طاقت فرسا، سرکردن و ناچاراً ولع پیدا کردن برای چیزی که اسمش غذا است، ولی نیست، برای زنده ماندن. تقلیل انسان به موجودی صرفا زیستی که باید یاد بگیرد زنده بماند، همین، به بهای گرسنه ماندن دیگران، احساس تنهاییِ مطلق ، تقلیل به موجودی که شفقت اش و احساس های انسانی اش را از دست بدهد؛ حتی حسی از رهایی را، امید را. «می دانید در اصطلاح اردوگاه به «هرگز» چه می گویند؟ فردا».
«اگر این نیز انسان است» از اولین مخاطراتِ توصیف اردوگاه است. جایی که گویا هیچ شانسی برای زنده ماندن نبود. جایی که هر از چندی گزینشی انجام می شد اما برگزیدگان این گزینش نه بشارت آزادی که بلیط اتاق های گاز را دریافت می کردند. روایت چنین بربریتی کاری است دشوار و خواندنش هم همینطور.
روایت دهشتناک کتاب بدون کین توزی و لعن و نفرین آلمان پیش می رود تا به رهاییِ تصادفیِ راوی می انجامد. سراسر کتاب فراخوانی است برای اندیشیدن به این وضعیت و به پرسش گرفتن آن. بر اینکه نفس وجود اردوگاه یعنی مرگ آدمی و حتی نظام های اخلاقی. لوی خود می گوید که «امروز برآنم که در زمانه ما، هیچ کس نباید از مشیت الهی سخن بگوید، صرفا به این دلیل که روزی آشویتسی در کار بوده است».
کتاب« اگر این نیز انسان است» نوشته پریمو لوی، ترجمه سپاس ریوندی، نشر ماهی، ۱۳۹۸ است. پریمو میشل لوی، زاده ی ۳۱ جولای ۱۹۱۹ و درگذشته ی ۱۱ آپریل ۱۹۸۷، شیمی دان و نویسنده ی ایتالیایی بود. لوی تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ی فلیس ریگنون گذراند. او که پسری ترکه ای و خجالتی بود، در تحصیلات بسیار موفق عمل می کرد. باوجود مشکلاتی که بنیتو موسولینی برای تحصیل یهودیان ایتالیا به وجود آورده بود، لوی توانست در سال ۱۹۴۱ با مدرک لیسانس در رشته شیمی از دانشگاه تورین فارغ‌التحصیل شود.
پس از حمله آلمان به شمال ایتالیا در سال ۱۹۴۳، به واسطه خبرچینی یکی از همکارانش اسیر نازی ها شد و ده ماه در اردوگاه آشویتس اسیر بود تا این در ۱۸ ژانویه ی ۱۹۴۵ توسط ارتش سرخ آزاد شد. از ۶۵۰ یهودی ایتالیایی که به همراه لوی به اسارت گرفته شدند، فقط حدود ۲۰ نفر، زنده اردوگاه را ترک کردند. او سپس به حرفه ی نویسندگی روی آورد و موفق های بزرگی در این زمینه کسب کرد. لوی پس از بازگشت به تورین خاطرات اسارتش در آشوییتس و اروپای شرقی را در دو کتاب آیا این یک انسان است و معاهده نوشت. او عمدتاً آثارش را با نام مستعار دامیانو مالابیالا منتشر می‌کرد. کتاب نقص ساختاری او که در سال ۱۹۷۱ منتشر شد مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه علمی تخیلی اکثراً بدبینانه است.
پریمو لوی بر اثر جراحات وارده به دلیل سقوط از ساختمانی سه طبقه در سال ۱۹۸۷ درگذشت. مرگ او در ابتدا خودکشی اعلا م شد اما برخی اعتقاد دارند که سقوط او از ساختمان اتفاقی بوده است. در ژوئن ۲۰۱۶ مشخص شد که مردی که شماره آشویتس پریمو لوی (۱۷۴۵۱۷) را بر دست خودش خالکوبی کرده‌بود و برای سال‌ها ادعا می‌کرد که موفق به فرار از اردوگاه کار اجباری آشویتس در دوران آلمان نازی شده‌است، همه این سال‌ها دروغ گفته و هیچ‌وقت اصلاً در آشویتس زندانی نبوده‌است. جوزف هیرت در نامه عذرخواهی که منتشر کرد، مدعی شد که شماره پریمو لوی را روی بازوی خود خالکوبی کرد تا «خاطره این شیمی‌دان بزرگ» را زنده نگه دارد.