آقای مهدی طائب رییس قرارگاه عمار به تازگی گفته اند دلیل بی رونق شدن مساجد در ایران این است که کنارش فرهنگسرا ایجاد کرده اند تا خانه خدا را از رونق بیاندازند. آدمی در عجب می ماند از این دریچه تحلیل و اینکه چرا برخی در جمهوری اسلامی مدام سعی می کنند همه چیز را […]
آقای مهدی طائب رییس قرارگاه عمار به تازگی گفته اند دلیل بی رونق شدن مساجد در ایران این است که کنارش فرهنگسرا ایجاد کرده اند تا خانه خدا را از رونق بیاندازند.
آدمی در عجب می ماند از این دریچه تحلیل و اینکه چرا برخی در جمهوری اسلامی مدام سعی می کنند همه چیز را گردن دیگران بیاندازند و هیچ ایرادی به شیوه حکمرانی خود در عرصه های مختلف وارد ندانند.
آقای طائب جوری حرف می زنند انگار تا یکسال پیش حکومت پهلوی بر سرکار بوده است و نتایج فرهنگی فعلی نتیجه سیاستگذاری های جمهوری اسلامی نیست.
اگرچه مساجد دیگر همچون سال های اول انقلاب پایگاه اصلی محلات نیستند، اما دلیل آن ایجاد فرهنگسرا در کنار مساجد نیست.
دلیل را باید در سیاست های کلی، شیوه های اجرایی، سیاست دینی و امثال آن جستجو کرد. اتفاقا یکی از مهمترین دلایل از رونق افتادن مساجد اظهاراتی از جنس حرف های آقای طائب است.
آنجا که واعظان باید نکته سنج و متفکر باشند، اما ایدئولوژیک و توطئه پندارانه عمل می کنند. ما نیز از جمله منتقدان کاهش مراجعات به مساجد هستیم و معتقدیم، مسجد بعنوان اصلیترین پایگاه انقلاب ۵۷ باید بسیار جدی تر گرفته می شد، اما برخی از سیاست ها؛ حسینیه های فراوان را به جای مساجد نشاند و تریبون را از واعظان معتبر و آگاه گرفت و به مداحان سپرد. اگرچه وجود حسینیه برای جامعه شیعه ایران ضروری است اما جای مسجد را پر نمی کند.
تا همین چند سال پیش مسجد فقط جایی برای نمازخواندن و چرخاندن مرده نبود. تابستان ها کلاس های مختلف فرهنگی و ورزشی داشت ازتواشیح و سرود و حفظ قرآن گرفته تا مسابقات والیبال و فوتبال دستی. قبلامسجدمحل آموزش بود. کله سحر درش را باز میکردندو تا ۲ ساعت بعداز اذان مغرب هم یکسره باز بود. در این مدت آنقدر رفت و آمد به مسجد می شد که شماره اش از دستت درمی رفت.
حالا اما مساجد شده اند نوبتی و سُک سُکی.
سه بار در روز باز می شوند و باقی ساعات بسته اند. این شرم آور است که مثلا یک بستنی فروشی یا کافه یکسره باز است اما مسجد به عنوان محل عبادت و رجوع ایمانی در ساعاتی خاص باز می شود و باقی اوقات برای رسیدن به آستانه عشق به در بسته می خوریم.
همین شیوه اداره مساجد یکی از اصلی ترین دلایل از رونق افتادن آن است که هیچ ربطی به کاربری همسایگان مساجد هم ندارد.
عبادتگاهی که محل اتصال به آسمان و درخشش برق شادی در چشم مومنان بود، حالا بیشتر از آنکه محل عبادت باشد محل عزاداری است.
باید پول حسابی بدهی تا مسجد را کرایه کنی برای ختم عزیزانت.
بعضا در یک روز چند مجلس ختم برقرار می شود و بلافاصله بعد از رفتن فامیل ها و آشنایان، در مسجد را می بندند انگار مسجد در محاصره است و سپاه دشمن قرار است از فرصت درهای بازش برای حمله استفاده کند!
دیگر اگر کسی غریب و تنها و خسته است نمیتواندروی مسجدحساب کند.
دیگر اگر زنی آواره و ترسیده باشد نمی تواند سراغ مسجد را بگیرد.
اگر کسی دلش گرفت و خواست در خانه خدا زار بزند و طلب استغفار کند باید یک لنگه پا منتظر بماند تا موعد بعدی اذان، که دیگر هم حس و حالش را از دست داده و هم قدرت جذبش را.
اگرچه جمهوری اسلامی به ظواهر مساجد بسیار می رسد، برایشان گنبدهای آنچنانی و گلدسته های بلند می سازد و از آن چلچراغ ها آویزان می کند اما مرمت ظاهری مسجد کافی نیست، مسجد خود محل مرمت قلب هاست اما دیگر مثل گذشته چشمش به روی جوان ها
روشن نمی شود.
جوانترها را می توانی در قهوه خانه های سنتی کیپ به کیپ و شانه به شانه پیدا کنی اما باید خوش شانس باشی که مثلا موقع نماز ظهر، به جز بازاری ها حداقل چندین رهگذر راببینی.
تا دو دهه پیش بین بچه های محل برای مکبرشدن و موذن شدن درمسجدِ محل دعوای خونینی به پا می شد، اما امروز حتی دو رقیب هم برای این ماموریت روحانی پیدا نمی شود!
این ایرادها مدت هاست به چشم می آید و مدت هاست به آسانی از کنارش می گذریم.
به جز ماه های رمضان و محرم و صفر که بنا به عادت معهود( آنهم در برخی روزهای خاص) می شود جوان ترها را هم دید در باقی اوقات سال مساجد ما شده خانه سالمندان.
نام نویسی برای کلاس های تابستانه مسجد بد نیست اما نسبت به گذشته کاهشی چشمگیر داشته ضمن اینکه دیگر مثل سابق نیست که خانواده ها ضروری بدانند باید تابستان ها بچه های شان را با فضای مسجد آشنا کنند.
آن احساس نیاز به فضای ملکوتیِ طاق ضربی ها و کاشی های فیروزه ای از بین رفته و دیگر سخت است چهره های تازه را در حوض مسجد به
تماشا بنشینی. البته معضل مساجد ما تنها به همین غیبت جوانها محدود نیست.
مسجد کارکرد خودش را ضعیف کرده است. مسجد محل اعتراف است.
محل تضرع و عشق، خانه روزهای خوش رویاهای بی پرده.
ایستگاه قطار پرسرعت به سوی آسمان.
کانون مساجد چند سالی است که سعی می کند برنامه های متنوعی داشته باشد اما فارغ از این برنامه های کاغذی که برای پر کردن رزومه ها خوب است، آیا واقعا تفکری جدی برای جلب نظر قشر جوان و میانسال جامعه، مخصوصا بانوان به مساجد وجود دارد؟
به همین خاطر است که انتظار داریم تمام نهادهای فرهنگی مخصوصا اوقاف و ارشاد اسلامی در این زمینه ایده های تازه ای ارائه کنند و بگویند چطور می توان بدون اینکه شعاری و سلبی رفتار کرد جامعه معاصر را با سنت های قلبی و معصومانه اش آشتی داد.
باید یادمان باشد که اگر مسجد را از کارکرد اصلی خودش تهی کرده و تنها به محلی برای نمازخواندن یومیه بدل کنیم و باقی اوقات درش را ببندیم، زیانش را جایی خواهیم دید که حتی فکرش را هم نمی کنیم.