جمله ـ گروه جامعه: معلمی شغل انبیاست مخصوصا در دوره و زمانهای که ما در آن زندگی میکنیم و بچههای نسل جدید. بچه هایی که به نسل ضد مشهور شده اند و نافرمانی یکی از ویژه گی های مشترک میان آنهاست. اگر به ۲۰ سال قبل برگردیم خیلی ها به چند دلیل به دنبال استخدام […]
جمله ـ گروه جامعه: معلمی شغل انبیاست مخصوصا در دوره و زمانهای که ما در آن زندگی میکنیم و بچههای نسل جدید. بچه هایی که به نسل ضد مشهور شده اند و نافرمانی یکی از ویژه گی های مشترک میان آنهاست. اگر به ۲۰ سال قبل برگردیم خیلی ها به چند دلیل به دنبال استخدام در آموزش و پرورش بودند. اولا اینکه یک آب باریکه ای برایشان فراهم می شد و ثانیا اینکه ۱۰۰ روز از سال را تعطیل بودند و می توانستند به علایق خود برسند یا
استراحت کنند.
اما هرچه جلوتر آمدیم فقر و مشکلات اقتصادی بیشتر شد اما حقوق معلمان با تورم هماهنگ نبود. ۲۰ سال پیش هر کسی معلم بود جزو طبقه متوسط حساب می شد اما امروز معلم ها مخصوصا آنهایی که در ابتدایی درس می دهند اگر زیر خط فقر مطلق نباشند حتما جزو طبقه متوسط
هم نیستند.
معضل رتبه بندی هم با گذشت بیش از ۱۰ سال هنوز پابرجاست و هر سال وزیر آموزش و پرورش، نمایندگان مجلس و سازمان برنامه قول می دهند که کار به سرانجام برسد اما بازهم خبری نمی شود. شرایط فعلی اقتصاد کشور، همه قشرها به جز دلالان و آقازاده ها را بدبخت کرده، اما بیشترین آسیب را به کسانی وارد کرده که حقوق ثابت داشتند اما حقوق ثابتشان چندان دندانگیر نبود. مخصوصا معلمانی که مثلا ۲۰ سال پیش با مدرک دیپلم یا فوق دیپلم استخدام شده اند و حقوق بسیار کمتری از معلمان تازهوارد که تحصیلات تکمیلی دارند دریافت می کنند.
مشکل وقتی بزرگتر می شود که آقا یا خانم معلم دختر دم بخت، پسر از سربازی برگشته یا دانشجو داشته باشد. بازهم مشکل بدتر می شود وقتی خانه اجاره ای داشته باشد، از خودرو بی بهره باشد و ناچارا مدام هزینه حمل و نقل بدهد. با این وضع به نظر شما اعصابی برای آموزش و پرورش بچه ها
باقی می ماند؟
به گزارش جمله، تحقیقات مستقل نشان می دهد که وضعیت روانی معلمان نسبت به گذشت افت زیادی کرده و کیفیت تدریس با توجه به تغییر مداوم ساختارهای آموزشی و کتاب های درسی کاهش داشته است. هرچند از تنبیه بدنی به خاطر رشد کیفیت اجتماعی در جهان کم شده و اما آزار تنها به تنبیه بدنی خلاصه نمی شود و بد درس دادن و بی توجهی به تکثر استعدادها هم نوعی تنبیه پنهان است. اینکه معلم حوصله یک دانش آموز با استعداد را نداشته باشد یک تنبیه است. اینکه یک بچه مستعد اما فقیر از یک بچه بی استعداد ولی پولدار آموزش کم کیفیت تری بگیرد خودش یک تنبیه است و آثار روانی اش تنها محدود به خود دانش آموز نمی شود بلکه وجدان معلم را هم
درگیر می کند.
اما ما برای معلمان چه کردیم؟ وقتی هر هفته جلوی مجلس یا آموزش و پرورش جمع می شدند صدایشان را واقعا شنیدیم یا مثل همیشه آنها را به وعده سرابی به خانه بازگرداندیم. ما برای حل معضلات فراوان آموزش و پرورش به سراغ نخبگان برای اداره این نهاد رفتیم یا به کسی مثل یوسف نوری قانع شدیم. اصلا آموزش و پرورش که باید جای فرهیخته ترین افراد هرجامعه باشد امروز در دست چه کسانی است؟
آیا به همان اندازه که دغدغه صادرات نفت داریم از فرار مغزها هم نگران هستیم. آیا شده که یکبار دست به یک تحقیق گسترده بزنیم تا بفهمیم میل به مهاجرت این همه دانش آموز و دانشجو از کجا نشات می گیرد. به نظرم جواب همه اینها منفی است و ما دچار روزمره گی شده ایم و و راهمان را هم گم کرده ایم. اگر معلمی به تمثیل شغل انبیاست یعنی باید بیشترین احترام و رفاه در جامعه برای آنها باشد. یا این مقدمات را فراهم کنیم یا اینهمه هندوانه زیر بغل این قشر نگذاریم و یکبار برای همیشه بگوییم معلمی هم یک شغل است مثل دیگر شغل ها. مثل نجاری، فروشندگی، مهندسی، روزنامه نگاری یا هر شغل دیگری.
شاید اعتراضات اجتماعی و سیاسی پاییز امسال موجب شود که اذهان مسئولان از نیازها و نارضایتی های معلمان منحرف شده باشد اما دیری نخواهد گذشت که دوباره شاهد تجمع آنها در برابر اماکن حاکمیتی هستیم و قصه بازهم تکرار خواهد شد. از طرفی دیگر نباید فراموش کنیم که اگر با نسلی عاصی سروکار داریم که به قول دولت اغتشاش می کنند، حتما مشکلی در پرورش آنها در مدرسه وجود داشته است. جالب اینکه خود مسئولان هم بارها گفته اند باید بگردیم و ببینیم چه کارهایی نکرده ایم که حاصل نظام آموزشی یک کشور اسلامی بعد از گذشت بیش از ۴۰ سال این شده است که مثلا دخترانش به حجاب هم باور ندارند. اصلا هنوز معلوم نشده میزان باورمندی دانش آموزان ما به اخلاقیات و قوانین دینی چقدر است.
این باور را نمی توان از شمردن تعداد نمازگزاران در نمازخانه مدرسه یا نمره درس دینی اندازه گیری کرد، بلکه باید زیست این دانش آموزان در عرصه های مختلف را زیر ذره بین قرار دهیم.
از جمله معضلات اصلی معلمان امروزی دو یا سه شغله بودن آنهاست. وقتی حقوق کفاف هزینه ها را نمی دهد خودروی شخصی بدل به اسنپ می شود و معلم به جای اینکه بعد از یک روز خسته کننده اندکی استراحت کند و شب با مطالعه خود را آماده چالش های تازه نماید، ناهار را خورده یا نخورده باید برای شغل دومش مهیا شود. هستند معلمانی که حتی شغل سوم دارند اما بازهم از یک زندگی عادی و آرامش بخش
محروم هستند.
حالا که بعد از کرونا دیگر آموزش و پرورش ما آن آموزش و پرورش سابق نشده و هر دفعه به بهانه ای از آلودگی هوا گرفته تا سرمای سخت زمستان تعطیل و گرفتار دورکاری می شود نباید انتظار داشت بچه هایی که در این ۴ سال اخیر مشغول تحصیل در مقاطع متوسطه بوده اند بدل به دانشجویانی موفق شوند. در این مدت نه تنها برنامه ای برای خانه نشینی آنها نداشتیم، بلکه به قول نهادهای امنیتی آنها را در فضای مجازی رها کردیم. معلمان ما هم دیگر آن شور و شوق گذشته را ندارند و تنها از روی رفع تکلیف در کلاس حاضر می شوند. البته این شامل همه معلمان نمی شود اما به جرات می توان گفت بخش بزرگی از آنها گرفتار یک روزمره گی شده اند و حالشان خوش نیست.
امید ما برای توسعه کشور قبل از همه چیز به معلمان است، پس اگر رفاه و سلامت روانی آنها را جدی نگیریم حتی اگر همه تحریم ها هم برداشته شود و پول نفت مثل باران روی سرمان بریزد دلیل نمی شود که در حوزه نیروی انسانی به موفقیت مد نظر و مطلوب برسیم. از ما گفتن بود!