جبران خلیل جبران، قلبی احساساتی و شوری ماورایی
جبران خلیل جبران، قلبی احساساتی و شوری ماورایی
برای رفتن بر فراز کوه خوشبختی در سرزمین مهربانی نوشتار و نقاشی‌های جبران خلیل جبران یک دعوت باشکوه و شادی‌بخش است.

جبران با قلبی احساساتی و شوری ماورایی در دامنه کوه خوشبختی نشسته است و نغمه‌های دل‌انگیز و خوش‌آهنگش را برای همه دوستداران ادبیات منتشر کرده است تا صعودی سرشار از رهایی را تجربه کنند و ای بسا که گام به ورای کوهسار گذارند.
کتاب مجموعه آثار جبران خلیل جبران درصدد است تا به همت جعفر نوع‌خواه در ترجمه‌ی آثار عربی و انگلیسی آثار جبران به دقت عین چیزی که خودِ جبران برای اولین بار نوشته است به فارسی نقل کند تا خواننده‌ی فارسی هرچه بیشتر در جریان تحوّل فکری و آفرینش و صور خیال وی در مقاطع مختلف حیاتش قرار گیرد و با او همراه شود.
در جلد نخست این مجموعه ارزشمند عربی‌نوشته‌ها شامل موسیقی، عروسان مرغزار، ارواح عصیانگر، بال‌های شکسته، اشکی و لبخندی، کاروان‌ها، توفان‌ها و تازه‌ها و گزیده‌ها را خواهیم خواند. در دومین جلد انگلیسی‌نوشته‌ها مشتمل بر دیوانه، شعرها و تمثیل‌هایش، بیست نقاشی، سابق، تمثیل‌ها و شعرهایش، پیغمبر، ماسه و کف، عیسی پسر انسان، خدایان زمینی، خانه‌به‌دوش، تمثیل‌ها و گفتارهایش و باغ پیامبر را خواهیم خواند. در سومین جلد زندگی، بررسی آثار و اعلام روایت زندگی جبران از ثروت عکاشه و مقاله درخشان جبران در آثار عربی از میخائیل نعیمه، کاروانها از می زیاده و دیگر مقالات به همراه اعلام اشخاص، کتاب‌ها، شهرها، کشورها، مذاهب، اساطیر و آیین‌ها و برخی تعابیر کلیدی در آثار جبران را مطالعه می‌کنیم. و در جلد چهارم قطعات، نمایشنامه‌ها و نامه‌ها که به همت انطوان القوّال آمده است را از نظر خواهیم گذراند.
نثر آهنگین جبران ما را با محبوبی دلخواه به آشنایی می‌رساند و وصال: روحم به من اندرز داد و لبیک گفتن به ندای ناشناخته و خطیر را به من آموخت. قبل از آنکه روحم مرا تحت تعلیم قرار دهد فقط به صدایی که می‌شناختم گوش می‌دادم و جز راهی را نمی‌رفتم که برایم آشنا بود و آن را آسان می‌شمردم. اما اکنون معلوم راهی شده است که سوار آن می‌شوم و به‌سوی مجهول می‌رانم و آسان نردبامی‌ست که از پله‌های آن بالا می‌روم تا به خطیر دست بیابم. در کنار محبوب خود نشستم تا بی‌آنکه لب از لب باز کنم به حدیث او گوش دهم. فهمیدم در صدایش نیروی آهن‌ربایی پرقدرتی هست که دلم را می‌لرزاند و مرا از من جدا می‌سازد و روحم را در جهانی به پرواز درمی‌آورد که نه حدّی دارد و نه مرزی و نشان می‌دهد که هستی رؤیاست و جسم آدمی زندانی‌ست تنگ.
سحری عجیب با صدای محبوب من عجین است و با حواس من آن می‌کند که از سخنش لذّت می‌برم و از سخن گفتن بی‌نیاز می‌شود.
ای مردم، موسیقی‌ محبوب من است.
و البته که جبران از سختیهای مسیر عشق آگاه است اما دریا مقصدی است والا: در درّه‌ی قادیشا که رودخانه‌‌ی بزرگی در آن جریان دارد، دو جویبار کوچک به هم رسیدند و شروع به صحبت کردند. اوّلی گفت: دوست من، چگونه آمدی؟ و مسیرت چطور بود؟ دومی گفت: مسیرِ من توان‌فرسا بود. چرخ آسیاب مرا در هم پیچید و دهقانِ میراب که مرا راهی کانال‌‌ها کرده و به‌سوی مزرعه‌‌ی خویش برده بود، مرد. و من تلاش کردم که آرام‌آرام با زباله‌‌های خفته در زیر خورشید روان گردم. اما برادرم، راه تو چگونه بود؟ و جویبار دیگر در جواب گفت: راه من راه دیگری بود: من با خاطرِ خوش از فراز تپه‌‌ها پایین آمدم و از میان گل‌‌های معطّر و بیدهای مجنون گذشتم؛ مردان و زنان در جام‌‌های نقره‌ای از من ‌‌نوشیدند و کودکان کوچک پاهای خود را در آب‌‌های ساحلم فروبردند. در اطرافم همه خنده و ترانه‌‌های دل‌نشین بود. چه حیف که راه تو چنین فرح‌‌بخش نبوده است. در این لحظه رودخانه به سخن درآمد و با صدای بلندی گفت : بیایید، بیایید، به‌ سوی دریا می‌رویم. بیایید، بیایید و دیگر هیچ مگویید. اینک با من باشید. ما به‌سوی دریا می‌رویم. بیایید، بیایید، زیرا که در من سرگردانی‌‌ها، غم‌‌ها و شادی‌‌هایتان را فراموش خواهید کرد. بیایید، بیایید، شما و من هنگامی‌که به قلبِ مادرمان دریا رسیدیم، تمام راه‌‌های خود را فراموش خواهیم کرد.
با خواندن این سطرهاست که درمی‌یابیم چرا ثروت عکاشه در روایتی زیبا از زندگی جبران می‌نویسد: جبران رمانتیست بود و چون بعد از پیشگامان رمانتیسم قدم به جهان نهاده بود این مکتب را در سپیده‌دمش ندید بلکه در حالت افولش دید و در آن میراثی بزرگ و توشه‌ای وافر یافت که او را به‌سوی خود جلب می‌کرد و در روح و اندیشه و شخصیتش تجلی می‌یافت.جبران غذای بابِ طبعِ روحِ خود را در رمانتیسم پیدا می‌کرد و تجربه‌ی شخصی خود را بر آن ‌اضافه می‌کرد و با سخن از عشق و شکیبایی به نمایش می‌گذاشت و سپس به‌نوبه‌ی خود ادبیاتی خلق می‌کرد که حاملِ روح و اندیشه‌ی رمانتیست‌ها بود. او درعین‌حال شخصیت متمایز خود را کشف می‌کرد، شخصیتی که به‌صورت درخشان جلوه‌گر می‌شد.
در فرازی دیگر از این مقاله عکاشه از دو تجربه جبران در برابر دیگر رمانتیست‌ها یاد می‌کند: باوجود انفعالش نسبت به ژان ژاک روسو، ولتر، آلفرد دو موسه، شاتو بریان، لامارتین، ویکتور هوگو و همچنین ویتمن و امرسون و نیز کیتس و شلی و وردزورث و بلیک جز به‌ندرت ـ‌ـ تحت تأثیر هیچ‌یک از آنها قرار نگرفت بلکه از امواج پرقدرتی اثر پذیرفت که در میان افکار همه‌ی ایشان جریان داشت یعنی از رشته‌ای که آنها را به هم می‌بست و گرد هم می‌آورد؛ و این اثرپذیری صورتی عمومی و کلی داشت نه جزئی و تفصیلی. پس اگر شعرهایی نوشته است که زبان و افکار کیتس در آنها دیده می‌شود و احیاناً آثاری به قلم آورده که از افکار شلی حکایت دارند، این امر یا ناشی از تواتر و تبادر افکارِ اشخاصی‌ است که گرایش‌ها و تفکرات هم‌سو داشته‌اند و یا حاصلِ حفظِ اطلاعاتِ فراوان است که نویسنده به هنگام نوشتن متوجه نمی‌شود آیا این فکر از خود اوست و یا از کسی اخذ کرده است و چه بسیار بدهکارند هر یک از نویسندگان به نویسندگان پیشین خود. به‌هرحال دو تجربه‌ی بسیار مهم زندگی جبران که فکر و منش او را ساخت و در بین او و سایر نویسندگان و ادبا رابطه برقرار نمود عبارت بود از عشق و غربت.

انتشارات اختران «مجموعه کامل آثار جبران خلیل جبران» را در چهار جلد با ترجمه جعفر نوع‌خواه در ۱۷۵۰صفحه و با قیمت یک میلیون و ۴۰۰ هزار تومان رهسپار بازار کتاب کرده است.

  • نویسنده : جواد لگزیان