هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی صداوسیما دقیقا دارد چه کار میکند؟ این، سوال خیلی واضح و خلاصه و مهمیست؛ درست به اندازه ماجرای دستگیری «روحالله زم». یکم در اتاق نمور و نیمه تاریک بازجویی باز میشود و دو مرد وارد میشوند؛ بیاعتنا به مرد تاسی که معلوم نیست موهایش به شکل ارثی اینگونه شده یا […]
هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی
صداوسیما دقیقا دارد چه کار میکند؟ این، سوال خیلی واضح و خلاصه و مهمیست؛ درست به اندازه ماجرای دستگیری «روحالله زم».
یکم
در اتاق نمور و نیمه تاریک بازجویی باز میشود و دو مرد وارد میشوند؛ بیاعتنا به مرد تاسی که معلوم نیست موهایش به شکل ارثی اینگونه شده یا بر اثر جبر روزگار، و با دستهایی بسته، پشت یک میز مندرس نشسته است. مرد مسنتر که کت و شلوارش از اینهاییست که در هر فروشگاه معمولی پیدا میشوند، گوشهای میایستد و برای همراهش که به نظر میرسد، دستیارش است، خاطرهای تعریف میکند؛
«یکی از پروندههام وقتی جوون بودم مربوط به زن جوون متاهلی بود که به شکل جذابی با مردهای دیگه رابطه نامشروع برقرار میکرد که ته اغلبشون میرسید به اخاذی و قتل. وقتی دستگیرش کردیم، تقریبا ۴۰ سالهش شده بود و میدونی، همچنان زیبا بود و تا اون موقع ۳۲ مرد رو تلکه کرده بود و ۱۸ تاشون رو کشته بود و هیچکسی هم نتونسته بود ردی ازش پیدا کنه. نکته جالبهش این بود که همه سوژههاش، مردهای کچل بودن که طبیعتا پولدارم بودن. وقتی توی اولین بازجویی ازش پرسیدم که چرا کچل؟ جوابی داد که خیلی جالب و جذاب و حیرتانگیز بود. گفت؛ «مادرم وقتی دستش برای پدرم رو شد، من فقط ۱۳ سالهم بود. پدرم مدتها بهش شک داشت اما نمیتونسن مچش رو بگیره. تا اینکه یه شب که مادرم برگشت خونه، پدرم روی مانتوی استخونی رنگش، چندتا موی مردونه پیدا کرد. اونجا به خودم قول دادم که هیچوقت با هیچ مردی که سرش مو داره، ارتباط نداشته باشم…».
مرد تاس که دستهایش را بسته بودند، در تمام این مدت، فقط به روبهرو خیره شده بود.
دوم
کانال تلگرامی «آمدنیوز» در تمام این سالها یک تاثیر مشخص داشت که از نظر من، بالاتر از سیاست و سیاستورزی و سیاستزدگی بوده است. «زم» اگرچه از ضعف برخی رسانههای داخلی ما و نیز، نگاه کجدار و مریز برخی مسئولان ما نسبت به رسانه، سوءاستفاده میکرد اما آنچه آمدنیوز را -بیشتر از ظرفیتش و تاثیر واقعیاش- موثر نشان میداد، ضعف فرهنگ عمومی و ضعف فرهنگی برخی متولیان ما بوده است.
کافیست نگاه کنیم به اوضاع و احوال فرهنگ عمومی و فرهنگ تخصصیمان و آنچه برخی از متولیان فرهنگی ما از فرهنگ، میپندارند. سرشارند از سوراخ سنبههایی که اجازه میدهند، یکی مثل روحالله زم، عرض اندام کند و باقی ماجرا.
یکی مثل «علی عطشانی» هر چه فیلم مزخرف میسازد در سینمای ما، کسی نه تنها به تریج قبایش برنمیخورد بلکه بیشتر از قبل برایش فرش قرمز پهن میکنند که «لطفا بیا و مزخرف بعدی را هم بساز». یکی مثل نمایندگان مجلس ما هیچ رغبتی برای عضو کمیسیون فرهنگی مجلس شدن ندارند و آخر مسأله فرهنگ، برایشان انواع و اقسام ساپورت بانوان و ورود و خروج آنها از و به استادیوم آزادیست. یکی مثل جناب «حداد عادل» کلی بودجه فرهنگی میگیرد که درازآویز زینتیاش با رختآویز، یک تفاوتهای ماهوی حتمی داشته باشند و… .
اینها اگر فکر میکنید به ماجرای روحالله زم ارتباطی ندارند، قول میدهم که راه را دارید اشتباه میروید…
سوم
گفتم فرهنگ، حتما جا دارد نامی از صداوسیمای عریض و طویل ما به میدان بیاید. میدانداری صدوسیمای ما در عرصه رسانه و تصویر و…، خیلی وقت است نم کشیده است. آنجا که روزی، مبدأ و مقصد و مرجع عاشقان اخبار و فیلم و سریال و برنامه و… بود، امروز قافیه را نه تنها به تکنولوژی بلکه به خودش باخته است. صداوسیما مدتهاست که رویکردی تقریبا منفعلانه و تنها آنچه را که خود میپسندد در پیش گرفته که در آن، نه جایی برای مردم وجود دارد و نه جایی که متناسب باشد با تلاش کلیت نظام برای مقابله با مثلا آمدنیوزها و مسیح علینژادها. در صداوسیمای ما که باید مکمل ارزشهای موردتوجه مردم و نظام باشد، این روزها اتفاقهای ناخوشآیندی روی میدهد؛ «عادل فردوسیپور» رانده میشود تا پوپولیسم بی مقدار رسانهای، شأن «علی دایی» را مخدوش کند اما درنهایت آنچه از این فعل و انفعال برجا میماند، افزایش محبویبت عادل و دایی در بین مردم است و فاصله گرفتن آنها از آنچه که صداوسیما به نادرستی، میپسندد.