«جمله» با انتشار یک خاطره از برزخ مطبوعات می‌گوید؛ متاسفانه به هم مربوطیم!
«جمله» با انتشار یک خاطره از برزخ مطبوعات می‌گوید؛ متاسفانه به هم مربوطیم!

هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی چند سال پیش، در مازندران، سردبیر یک هفته‌نامه نوپا بودم که خودم و چند نفر از دوستانم به سختی اما با اعتقاد به اهمیت تولید محتوای متنوع (حالا به زعم آن روز خودمان، درست) به شکل مرتب و در تیراژ درست به مدت سه سال منتشر می‌کردیم. روزهای سخت و […]

هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی

چند سال پیش، در مازندران، سردبیر یک هفته‌نامه نوپا بودم که خودم و چند نفر از دوستانم به سختی اما با اعتقاد به اهمیت تولید محتوای متنوع (حالا به زعم آن روز خودمان، درست) به شکل مرتب و در تیراژ درست به مدت سه سال منتشر می‌کردیم. روزهای سخت و شیرین زیادی داشتیم که آخرش بعد از سه سال و خرده‌ای به پایان رسید. آن هفته‌نامه البته هنوز منتشر می‌شود اما حضور من در آن تمام شد. این که در ادامه می‌خوانید، خاطره‌ای‌ست از دوران حضورم در آنجا که ارتباط مستقیمی به امروز مطبوعلات ما هم دارد؛ متاسفانه!

 

۱
آیت‌الله هاشمی رفسنجانی فوت کرده است. غیر از اینکه خبر، تلخ و ناراحت‌کننده است، برای من دل‌مشغولی خاصی را به لحاظ حرفه‌ای نیز به‌وجود آورده است. اینکه تا فرصت محدود باقی مانده تا آماده‌سازی مطالب و صفحه‌بندی برای ارسال به چاپخانه، چه طرحی را برای روی جلد این شماره در نظر بگیرم که هم متناسب با جایگاه آیت‌الله و این اتفاق و هم در شأن نشریه‌مان باشد. تصمیم می‌گیرم که پیاده از خانه به محل کارم بروم تا در مسیر به روی جلد فکر کنم. نرسیده به دفتر، ایده‌ کلی در ذهنم شکل می‌گیرد و آن را تلفنی با مدیرمسئول در میان می‌گذارم… .

۲
صبح شنبه ۲۵ دی‌ماه ۹۵، «تمشک» شماره‌ ۸۴ که منتشر می‌شود، طبق عادت دیرین، آخرین شماره‌ی هفته‌نامه‌ «همشهری جوان» را که به گواه خیلی‌ها جزو بهترین نشریات کشور در حوزه‌ اجتماعی، فرهنگی و… است (توضیح نگارنده: متاسفانه امروز ان هم وجود خارجی و واقعی ندارد)، از دکه‌ روزنامه فروشی می‌خرم. اول تعجب می‌کنم و بعد لبخند می‌زنم. کلیت روی جلدش، مانند نشریه ما است. من نوشتن در نشریات رسمی را با همشهری جوان شروع کردم و جزو خوانندگان پروپا قرصش محسوب می‌شوم و البته گهگاهی هنوز هم با آنها همکاری حرفه‌ای دارم. تشابه ایده‌ روی جلدمان را به آنها اطلاع می‌دهم. خوششان آمده است و تبریک می‌گویند… .

۳
با نایب‌رییس خانه‌ مطبوعات مازندران درباره‌ وضعیت مطبوعات و رسانه‌های مازندران گفت‌وگو می‌کنم. می‌گوید که نظارت درستی بر مطبوعات انجام نمی‌شود. او هم بخشی از انتقادهای مرا درباره‌ خانه مطبوعات می‌پذیرد و می‌گوید در مازندران، تنها ۴ یا ۵هفته‌نامه هستند که مرتب و با تیراژ واقعی منتشر می‌شوند. وسط مصاحبه از او می‌پرسم: «شما هفته‌نامه‌ تمشک را خوانده‌اید؟» جوابی می‌دهد که باعث می‌شود مطمئن شوم که در دنیای رسانه‌های استان، در بر همان پاشنه‌ آشنای همیشگی می‌چرخد، «نه، فقط به شکل کلی دیده‌ام!». بعد از این مصاحبه و پس از چند شماره که با دوستان تحریریه‌ تمشک به بررسی وضعیت نامساعد مطبوعات استان پرداختیم، دست‌کم خیالم راحت شده است که از این مقال فعلاً آبی گرم نمی‌شود! وقتی اهالی مطبوعات، نشریات استان را به دقت نمی‌خوانند، دیگر چه انتظاری از مردم و مسئولین باید داشت؟

۴
از روز انتشار شماره‌ قبل تمشک، چندین تماس مردمی و همین‌طور از جانب برخی از مدیران و نمایندگان مجلس مازندرانی و غیرمازندرانی -و البته به تعداد انگشتان یک دست، همکاران رسانه‌ای- داشتم که بابت انتخاب طرح و تیتر روی جلد به ما تبریک گفتند. خب، این یکی جای خوشحالی دارد. گرچه عادت کرده‌ام که نه از تشویق‌ها مغرور و بیش از اندازه خرسند شوم و نه از انتقادها، دلگیر و بیش از حد، ناراحت. چون معتقدم توجه به برآیند نقدها و تشویق‌ها است که باعث پیشرفت می‌شود. همچنان اما منتظرم که نظر اغلب همکاران رسانه‌ایم را نیز بدانم و بشنوم اما خبری نیست! نمی‌دانم آن آقای مسئولی که وقتی یکی از تیترهای ما به مذاقش خوش نیامد و باعث شد در طول این حدود دو سال از شروع به کار رسمی ما، تماس بگیرد، الان کجاست و چقدر رسانه‌های مازندران را تورق می‌کند!

۵
من و امثال من تا وقتی که زنده‌ایم، خواهیم نوشت چون نوشتن، دغدغه و علاقه و شغلمان است. کاری هم به این نداریم که وضعیت مطبوعاتکشور کی و چطور تغییر خواهد کرد. البته که برایمان مهم است که تغییر کند و بهتر شود. نظارت درستی بر آن اعمال شود، به تلاش‌های واقعی برخی از ما توجه شود و آنهایی که در رسانه به دنبال اهداف غیررسانه‌ای هستند از گود خارج شوند، برای نوشتن واقعی حرمت قائل شوند، به موقع از ما انتقاد شود و به موقع تشویقمان کنند و… اما اگر هیچکدام از اینها هم رخ ندهند، من و امثال من خواهیم نوشت و سعی خواهیم کرد که اوضاع بهتر شود. حالا اما بهتر است دلخوش باشیم به تشویق‌ها و انتقادهای اهالی غیررسانه و من هنوز در برزخ این نکته‌ام که این، برای یک نشریه‌ محتوا محور، اتفاقی مثبت است یا…؟