«جمله» به اهمیت فیلم‌نامه در سینما می‌پردازد؛/ کلبه متروکه
«جمله» به اهمیت فیلم‌نامه در سینما می‌پردازد؛/ کلبه متروکه

  داوود بصیری – نویسنده و ترانه‌سرا/   اشتباه نکنید؛ فیلم‌نامه یکی از ارکان سینما نیست بلکه مهم‌ترین رکن آن محسوب می‌شود. سینمای بدون سناریو نمای طراحی شده توسط نگارگر نابینا و افلیجی خواهد شد که تقلا می‌کند با فرو بردن پنجه‌های نافرمانش در ژرفای رنگ موقعیت‌ها و پاشیدن آن بر بوم تکنولوژی، خالق تصویری […]

 

داوود بصیری – نویسنده و ترانه‌سرا/

 

اشتباه نکنید؛ فیلم‌نامه یکی از ارکان سینما نیست بلکه مهم‌ترین رکن آن محسوب می‌شود.
سینمای بدون سناریو نمای طراحی شده توسط نگارگر نابینا و افلیجی خواهد شد که تقلا می‌کند با فرو بردن پنجه‌های نافرمانش در ژرفای رنگ موقعیت‌ها و پاشیدن آن بر بوم تکنولوژی، خالق تصویری چشم‌نواز باشد بر پرده نقره‌ای توقع تماشاگر. بدیهی است با این ترفند درنهایت مالک مجموعه‌ای از تصاویر سخنور و بزک شده زخم‌خورده از موسیقی خواهیم بود که با هیچ تعریفی در قالب سینما نخواهد گنجید.
در سینمای حال حاضر (قصه) گاه اصلا شروع نمی‌گردد که در گذر از حوادث صیقل یابد و بیننده را تا جانمایه فیلم به همراهی وادارد. به بیان ساده‌تر بیننده درمانده می‌شود در هزارتوی تناقض محتوی و فرم و بیراهه پردازی‌ها برای یافتن ابتدای داستان.
پز سوررئال در فرم نگارش و استفاده از خلاقیت چند داستان مینی‌مال با طعم سرهم‌بندی عجولانه و ارائه آن به اذهان عمومی به‌عنوان یک فیلم‌نامه مستقل بیشتر به برداشت غلط و ناپخته هنرمند برمی‌گردد از مقوله خلاقیت متکی بر مفاهیم تا یک متن قوام‌یافته در مورد هفتمین نوع از هنر.
در این حالت مرز بین تصور سینما از ادبیات و عکاسی و تلقین ژورنالیسم تصویری و آفرینش، با چنان خدشه‌ای در هم تنیده می‌شود که آنارشی ناهنجار پدید آمده را سخت بتوان جان بخشیدن به یک قصه نامید؛ چه برسد به اینکه فیلم‌نامه بنامیم این مایه تاسف را. اغلب مدعیان سینمای امروز ما نه تعریف صحیحی از داستان دارند و نه درک مناسبی از ادبیات، در نتیجه شخصیت‌های فیلم‌هایشان نیمه سینمایی و نیمه ادبی هستند و نامفهوم در پردازش ماهیت حضور در مقابل دیدگان متحیر تماشاگر بخت برگشته‌ای که به دنبال علت و معلول حوادث می‌گردد.
نکته شایان توجه اینجاست که هویت و شکل، گاهی بالکل حذف یا فراموش می‌گردند در ورطه رسیدن به تعلیق. گاهی قاب مینی‌مال آن چنان دست و پا گیر می‌شود در سینمای امروز که شخصیت‌ها فرصت ظهور و باورپذیری را نیافته و گویی هنوز بر کاغذی نقاشی شده و بر پرده سنجاق گردیده‌اند؛ کارناوالی از عکس‌های صداگذاری شده.
در این تنگنای حاصل از ضعف خلاقیت، ایده‌گزینی از ادبیات مشاهیر شاید می‌توانست مفری باشد رو به ایده‌آل‌های حداقلی پارادوکسیکال این جماعت مدعی اما فاجعه گویا بنا نیست پایان یابد. دراین گونه موارد گاهی از ادبیات خراسان شمالی به منطق فیلم‌های «تئو آنجلوپلوس» نقبی می‌زند سناریست محترم و می‌لغزد بی اراده در تخیلات «جی کی رولینگ» برای کشف شهود در سیر داستانی «محمود دولت آبادی»! حال شما حدس بزنید چه بر سر تماشاگر بی نوا می‌آید برای یافتن حقیقت سینمای برخاسته از این شهر آشوب.
مقدمه، متن، موخره، امساک در گره‌افکنی و گشایش معقول و غافلگیرکننده پیچیدگی‌های حوادث، پارامترهای حداقلی در یک فیلم‌نامه ابتدایی هستند با محوریت قصه.
گاهی نویسندگان به نوعی از آن سوی بام می‌افتند و در حقیقت با افراط در روایت داستان، بدون پردازش پرسوناژها و تعریف ماهیت اضافه یا کم شدن آن‌ها به داستان چنان غلظتی به آن می‌بخشند که فیلم در حد داستان‌های پاورقی عامه‌پسند سقوط نموده و بیننده به جای سینما با یک (فتورمان) مواجه می‌شود.
در واقع فیلم‌نامه‌های الکن، مینی‌مال‌های ناهمگن، شخصیت‌پردازی غیرصولی، تلقی نامتعارف از کاربرد اقتباس و وامگیری بی منطق از انواع هنر و ایجاد محاق با آن‌ها برای هویت سینمایی آثار باعث می‌شود تولیداتی را بر پرده ببینیم که بین رمان، اجرای رادیویی و دیالوگ‌های دو نفره طولانی، نقش‌آفرینی‌های خشک تئاتری یا سریالی از عکس‌های ناطق و مدرن و سینمای پست مدرن سرگردانند.
اگر تفرعن امان دهد شاید سینماگران ما به این باور برسند که باید سر از برف بیرون آورده و به استقبال بهمن بروند زیرا راه نجاتی در اعماق غرور وجود ندارد. بی گمان جوانان توانمند و هنرمندان فرهیخته ایرانی با تکیه بر شایسته‌سالاری خواهند توانست از این گردنه عبور نموده و فردایی متعالی را پیش رو ببینند.