خالق دون كيشوت
خالق دون كيشوت

    شغل محبوب کسی که اولین رمان دونیا یا به روایتی همچنان «بهترین رمان دونیا» سربازی بود. میگل د سروانتس در سال ۱۵۴۷ در شهر آلکا د انارس اسپانیا زاده شد. پدرش پزشک دوره گرد تندگستی بود که پیوسته از شهری به شهری دیگر مهاجرت می کرد. به همین خاطر بود که سروانتس نتوانست […]

 

 

شغل محبوب کسی که اولین رمان دونیا یا به روایتی همچنان «بهترین رمان دونیا» سربازی بود. میگل د سروانتس در سال ۱۵۴۷ در شهر آلکا د انارس اسپانیا زاده شد. پدرش پزشک دوره گرد تندگستی بود که پیوسته از شهری به شهری دیگر مهاجرت می کرد. به همین خاطر بود که سروانتس نتوانست تحصیلات منظمی داشته باشد. با این حال، شوق به مطالعه از نوجوانی در او جوشید.
سروانتس در ۲۲ سالگی به خدمت سفیر پاپ در دربار فیلیپ دوم درآمدو با او به ایتالیا رفت. مدتی کوتاهی در خدمت سفیر بود و پس از آن به سربازی روی آورد. در جنگ با عثمانی رشادت بسیاری از خود نشان داد و در همین جنگ بود که دست چپش را از دست داد. پس از دوران نقاهت دوباره به میدان جنگ روی آورد. با ماجراهای بسیاری روبرو شد. هنگامی که از جنگ به مرخصی رفت در بازگشت کشتی آنها مورد هجوم دزدان دریایی قرارگرفت. به اسارت درآمد و پنج سال در الجزایر بردگی کرد.بارها تلاش کرد که فرار کند اما شکست می خورد تا این که خانواده اش با پرداخت مبلغ هنگفتی او را بازخریدوند.
پس از بازگشت به اسپانیا سروانتس برای تامین معاش به نمایش نویسی پرداخت. طی سال های دهه ۱۵۸۰ بالغ بر سی نمایش نامه نوشت که مورد استقبال قرار گرفتند از میان آن نمایش نامه ها تنها دو نمایش نامه از گزند روزگار در امان مانده است. در همین دوره بود که نوشتن قصه ی عاشقانه را نیز آزمود. اما چندان موفق نشد زیرا قریحه شاعری نداشت.
سروانتس پس از این دوره به خدمت دولت مشغول شد. در همین دوره بود که به علت ناآشنایی با امور دیوانی و کسرآوردون وجوه مالیاتی به زندان افتاد و بار دیگر به سبب قتلی که هیچ نقشی در آن نداشت. سروانتس پس از پنجاه سالگی به نوشتن «دون کیشوت» پرداخت. طرح این رمان را در زندان ریخته بود. در ژانویه ۱۶۰۵ قسمت اول دون کیشوت منتشر شد و به محض انتشار مورد استقبال فراوان قرار گرفت به طوری که در همان سال اول انتشار ۶بار تجدید چاپ شد. سروانتس هدفش را از نوشتن دون کیشوت چنین بیان کرده است: «من نیز منظوری جز این نداشتم که مردم را از داستان های عجیب و غریب و لوچ و بی معنای پهلوانی بیزار سازم، و چون انتشار کتاب واقعی دون کیشوت ضربتی مرگبار بر این نوع داستانسرایی خورده است اکنون افتان و خیزان می رود و بی شک از این ضربت سهمگین که بر سرش خورده است به یکباره خواهد افتاد آمین!»
قسمت دوم دون کیشوت ده سال پس از انتشار جلد اول منتشر شد یعنی در سال ۱۶۱۵٫ قبل از سروانتس نویسنده دیگری به این گمان که سروانتس پیر دیگر توانایی نوشتن قسمت دوم را ندارد کتابی را به عنوان قسمت دوم دون کیشوت منتشر کرده بود. سروانتس در پایان قسمت دوم دون کیشوت این پهلوان نحیف را کشت تا شخص دیگری باز هوس نکند جلد دیگری به داستان او اضافه کند.نخستین قسمت دون کیشوت در سال ۱۶۱۲ به انگلیسی ودر سال ۱۶۱۴ به فرانسوی ترجمه شد. سروانتس به اوج شهرت رسید اما این شهرت ثروتی را برای او به ارمغان نیاورد و نویسنده این شاهکار همچنان کهنه سربازی پیر و فقیر باقی ماند. سروانتس یک سال پس از انتشار جلد دوم دون کیشوت در ۶۸ سالگی در سال ۱۶۱۶ در گذشت.
«دون کیشوت و سانچو پانزا سلاحدار و مهتر او ، دو روی سکه ی روح آدمی را آشکار می سازد، یکی خیالپروری ماجراجویانه ی دون کیشوت که با وجود ناتوانی قصد دارد با دست زدون به اعمال پهلوانی و شوالیه گری به کمال مطلوب دست یابد و دیگر واقع بینی و ساده دلی سانچو که با صدافت و وفاداری در کنار ارباب می ماند، در همه ی خطرها حضور می یابد و بی آن که به خیال بافی های او ایمان داشته باشد، آن را نفی نمی کند. این دورنمای روح انسانی که در وجود هر فرد با تناسب و اندازه های مختلف آمیخته است، در دو شخص بکلی متضاد تجلی می کند، همچون دو قطب عالم انسانی. دون کیشوت که در وهله ی اول رمانی مسخره آمیز و خند آوره به نظر می آید، در واقع سرشار از انتقاد و هجوی است از رمان های پهلوانی و شوالیه گری که مردم عصر را دیوانه ی خود ساخته بوده است. »
اين اثر كه مدت پانزده سال از عمر سروانتس را به خود اختصاص داد، به عنوان يكي از آثار ادبي معروف جهان شهرت يافت. دون كيشوت – شخصيت اصلي اين كتاب – نجيب‏زاده‏اي است كه داستان‏هاي فراواني خوانده و با اينكه مردي ضعيف و ناتوان است، مي‏خواهد تصاويري را كه از اين راه در ذهنش جا گرفته‏اند واقعيت بخشد. وي بر اسب خود كه از صاحبش نحيف‏تر است سوار مي‏شود و همراه با يك نفر روستايى به نام سانْچوپانْسا كه تا آخر داستان به عنوان سلاح‏دار و محافظ اوست، عازم حادثه‏جويى مي‏شود. سروانتس با بيان سرگذشت اين جفت ناجور يعني دون كيشوت با تصورات دور از واقعيت و سانْچو با ساده‏لوحي واقع‏بينانه‏اش، يكي از بزرگ‏ترين تصاوير زندگي انساني را كه تا كنون به رشته تحرير درآمده است، ايجاد كرد. وي در كتاب خود، لطايف و وقايع مضحك، همدردي و شفقت و افكار فلسفي را به وجه تحسين‏آوري تلفيق نموده است. دون كيشوت كه در وهله اول رماني مسخره‏آميز و خنده آور به نظر مي‏آيد، در واقع سرشار از انتقاد و هجوي است از رمان‏هاي پهلواني و شواليه‏گري كه مردم عصر را ديوانه خود ساخته بود. سروانتس به سبب اين اثر طنزآميز در شمار كساني جاي گرفته است كه در قرن شانزدهم، بررسي دقيق خود را به زواياي روح آدمي كشانده‏اند.
سروانتس غمي طنزآلود را در وراي چهره قهرمانان وصف مي‏كند. هم‏چنين آرزوي تحقق نايافته ملتي را كه در آتش به دست آوردن مقامي والا مي‏سوزد، بي آن كه ديده خود را بر واقعيت‏ها بگشايد و وضع سياسي و اقتصادي و اجتماعي كشور را، آن چنان كه هست، بشناسد. گرچه دون كيشوت به سرعت مورد قبول مردم واقع شد، ولي براي سروانتس ثروتي به همراه نداشت و نويسنده‏اش همچنان در فقر باقي ماند. مي‏توان گفت كه تاكنون هيچ كتابي مثل دون كيشوت، مورد علاقه ملل گوناگون نبوده است. اين رمان كه شاه‏كار نويسنده، بلكه از شاهكار‏هاي ادبيات جهان است، در اسپانيا و سراسر اروپا پيروزي درخشاني به دست آورد و با ترجمه به بيشتر زبان‏ها، تأثير فراواني بر نويسندگان پس از خود نهاد.
میگل دو اونامونو فیلسوف اسپانیایی میراث دون کیشوت را چنین می داند: دون کیشوت خودش را مضحکه کرد، اما آیا از غم انگیزترین مضحکه ها، مضحکه ی درونی، مسخره کردون خودش را در پیشگاه روح،خبر داشت؟ تصورش را بکنید که میدان مبارزات دون کیشوت، عرصه ی روحش باشد، تصورش را بکنید که او در دلش می جنگد که قرون وسطی را از چنگال رنسانس برهاند، و گنجینه ی کودکی اش را محفوظ نگه دارد. تصور کنید دون کیشوت، دون کیشوت درونی و باطنی است و سانچو در کنار او سانچوی قهرمان و درونی است. در این صورت هیچ جنبه ی کمدی در این تراژدی می بینید؟…
می پرسید دون کیشوت از خودش چه گذاشت؟ جواب می دهم خودش را باقی گذاشت و یک آدم زنده، یک آدم جاویدان به همه ی تئوری ها و فلسفه ها می ارزد.ملت های دیگر از خودشان قانون و قاعده باقی می گذراند و ما روح. سان ترسا به هر قاعده و قانون و به هزاران نقادی ناب می ارزد…
دوباره با این سوال روبرو می شویم که دون کیشوت چه گلی سر فرهنگ زده است؟ جواب این است که کیشوتیسم. و این کم چیزی نیست. این خودش یک طریقت کامل است، شناخت شناسی کامل است، زیبایی شناسی کامل، منطق کامل و اخلاق کامل و برتر از همه یک مذهب کامل است. بله اقتصاد کامل همه ی چیزهای ابدی و الهی است . امید کامل به چیزی است که عقلاً باطل است.»