محمد هدایتی/ در کار کمتر نویسنده ای همچون«فرانک اوکانر»، کودکان چنین جایگاه محوری دارند. در خیلی از داستان های کوتاه او، قهرمان اصلی یک کودک است؛ کودکانی که راوی اول شخصِ قصه هایی هستند درباره زندگی خودشان و به ویژه مناسباتشان با والدین، رویاها و به ویژه ترس هایشان؛ ترس هایی که از مواجه […]
محمد هدایتی/
در کار کمتر نویسنده ای همچون«فرانک اوکانر»، کودکان چنین جایگاه محوری دارند. در خیلی از داستان های کوتاه او، قهرمان اصلی یک کودک است؛ کودکانی که راوی اول شخصِ قصه هایی هستند درباره زندگی خودشان و به ویژه مناسباتشان با والدین، رویاها و به ویژه ترس هایشان؛ ترس هایی که از مواجه با واقعیت زندگی کم کم رخ می نمایند، ترس از ورود به نظم نمادین. داستان«عقده ادیپ من» از زبان لاری پسر خردسال روایت می شود. اویی که در آرامش با مادرش زندگی می کند. تصویری که از پدرش دارد کسی است در لباس نظامی که هر از چندماه می آید، چند روزی هست و می رود. تا اینکه یک بار پدر می آید، بدون لباس نظامی و این بار می ماند. داستان روایت تغییراتی است که ورود پدر به همراه می آورد. جای پسرک را کنار مادر می گیرد، مادری که حالا همواره به لاری انذار می دهد که آرام تر، پدر خواب است، یا پدر کار دارد. پدر کم کم جا را تنگ می کند، خلقش تنگ است و یک بار هم دست روی لاری بلند می کند. پسر آرزوی مرگش را می پروراند. روایت همه این اتفاقات و تفسیرها از زبان پسری خردسال، آمیخته است با طنزی جذاب. در آخر در جایی که گویا پسر فقدان را و موقعیت حاشیه ای را پذیرفته است، آشتی رخ می دهد. صبحی بیدار می شود و هیبتی بزرگ را کنار خود احساس می کند. پدر است، برافروخته از صدای سانی، کودک تازه متولد شده، اتاق مادر را ترک کرده و نزد لاری آمده است. حالا هر دو بیرون رانده شده هستند و یکدیگر را در آغوش می گیرند.
یا در داستان «سیاه مست» جایی که راوی باز کودک است. فرزند یک کارگر ساده که کم مشروب می نوشد اما وقتی لبی تر کند افتضاح به بار می آورد. یک روز در مراسم خاک سپاریِ دوست پدر، از ان روزها که پیش بینی می شد پدر کار را خراب می کند پسر مامور می شود پدر را همراهی کند، تا شاید به خاطر او هم شده کوتاه بیاید. داستان این جا چرخشی زیبا دارد. در میکده، در حالی که پدر حواسش نیست، پسر جرعه جرعه مشروب را می نوشد و مست می کند. حالا پدر نگران پسر استباید او را به خانه برساند، پسری که مستی اش و ادار و اطوارش پیرزنانِ نشسته بر در خانه ها را به خنده وا می دارد. یا داستان «نخستین اعتراف» که دلشوره های کودکی است که باید برای نخستین بار در آیین کاتولییک اعتراف شرکت کند. موقعیتی که دهشتناک به نظر می رسد و او باید به رفتارهایش بدش با خواهرش اعتراف کند و تنفرش از مادربزرگ و اینکه حتی سودای کشتنش را داشته است. هرچند مثل خیلی از داستان های دیگر اوکانر پایان، پایانی آشتی جویانه است و گویا فرد با جهان بیرونش به نوعی مصالحه می رسد، احتمالا از سرِ اجبار. گویا با پذیرش قواعد اجتماع، به بهای از دست دادن شور، می شود آرام زیست.
٭ ٭ ٭
فرانک اوکانر، زاده شده با نام مایکل فرانسیس اوکانر اوداناوان در ۱۷ سپتامبر ۱۹۰۳ متولد شد، او یک نویسنده ایرلندی بود که بیش از ۱۵۰ اثر برجای گذاشت. او بیشتر به خاطر داستان های کوتاه و زندگی نامه هایش شناخته شده است.
اوکانر در کُرک ایرلند به دنیا آمد. او در دهه ۱۹۳۰ در دوبلین به کتابداری، تدریس زبان ایرلندی و کارگردانی تئاتر مشغول بود. هنگامی که او در سال ۱۹۳۵ عضو هیئت مدیره تئاتر اَبی شد، توسط ویلیام باتلر ییتس شاعر سرشناس ایرلندی و دیگر اعضای انجمن ملی تئاتر ایرلندی شناخته شد. طي آشوبهاي سياسي سال هاي ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۱ كه به تشكيل دولت آزاد و جديد ايرلند انجاميد، در ارتش جمهوري خواهان خدمت كرد. پس از برقراري صلح، نخست كتابدار شد و پس از چندي، سمت مديريت تئاتر معروف «ابي» در دابلين را به عهده گرفت. در سال ۱۹۳۱ مجلهي ادبي آتلانتيك در آمريكا نخستين داستان كوتاهش را به چاپ رساند. در دهه ۱۹۵۰ به آمريكا رفت و در دانشگاههاي نورت وسترن و هاروارد به تدريس ادبيات به ويژه ادبيات داستاني پرداخت و مدت مديدي هم صبح روزهاي يكشنبه در تلويزيون «سي بي اس» ني تشست و فقط داستان میخواند. او بیشتر عمرش را در آمریکا به تدریس و نوشتن گذراند و بسیاری از داستان های او برای نخستین بار در آمریکا منتشر شدند. از سال ۲۰۰۵ به افتخار وی، جایزه ای به نام جایزه بین المللی داستان کوتاه اوکانر به بهترین مجموعه داستان های کوتاه اعطا می شود.
مجموعه داستان های کوتاه زیادی از فرانک اوکانر به زبان فارسی ترجمه و در ایران منتشر شده اند و مشهورترین داستان او عقده ادیپ من نیز بارها در کتاب های مختلف ترجمه و چاپ شده است. مجموعه داستانی تحت عنوان “نوازنده شیپوری که به ایرلند خیانت کرد” با ترجمه مرضیه خسروی از سوی نشر روزگار ارائه شده است.