یک دقیقه بیشتر زندگی در دالان تاریک شب. یک دقیقه بیشتر برای کنار هم بودن و اندیشیدن به فردایی که هنوز هم در راه است، هنوز هم به آن امید بسته ایم، اصلا ما محکومیم تا در کنار تمام رفتن ها هنوز هم به آمدن بیاندیشیم، به جاده ای که بن بست نباشد و […]

 

یک دقیقه بیشتر زندگی در دالان تاریک شب. یک دقیقه بیشتر برای کنار هم بودن و اندیشیدن به فردایی که هنوز هم در راه است، هنوز هم به آن امید بسته ایم، اصلا ما محکومیم تا در کنار تمام رفتن ها هنوز هم به آمدن بیاندیشیم، به جاده ای که بن بست نباشد و برود تا انتهای خوشبختی.

هر سال، شب یلدا جنگیدن برای کورسویی نور را باور می کنیم، ما مومنیم به امیدواری تا اندکی از غم روزهای پاییزی کاسته شود. شاید چله نشین کوچ هزاران پرستو باشیم، اما هنوز به امید آمدن یک درنا جان می کنیم و دوام می آوریم، این خاصیت زندگی است و خاصیت مایی که آن را می زی ایم.

جای زخم ها خوب نمی شود، تا همیشه می ماند چه بر تن ما که زخم می خوریم چه بر تن روزگارانی که بستر حضورشان بوده اند.

شاید طولانی ترین و در عین حال اندوه بار ترین برگ ریزان را پشت سر گذاشتیم؛ پاییزی که با سلام به برف نو، سروهای خیابان های شهر کمرشان هنوز به زمستان نرسیده زیر بار سرمای استخوان سوز شکست و به چله دوم نرسید و ما تنها به نظاره نشستیم؛ نظاره گر تن به مسلخ رفته رویاهای مان! نه اشکی ماند، نه چاره ای. گریزی نیست از زندگی که هر روز به تاراجمان می برد، می درد و مات بر جا می گذاردمان.

تنها باید دست بر زانوان سست زد و کمر همت به امید و آرزو بست و از نو شروع کرد، این بار نه در بهار که زمستان آغازمان باشد؛ قاصد زندگی باشیم در هزارتوی تاریکِ یلدا شبی که قصه مان نوشته می شود، هرچند پر غصه…

گرداگرد کرسی تنهایی نمانیم و به اشک تفال نزنیم، دستمان نلرزد برای گشودن عاشقانه های حافظ… هر چقدر هم دنیا تیره شود، تار شود، از یاد نبریم که “زندگی ارزش زیستن را دارد”…

آمده ایم که زندگی کنیم، برای رسیدن باید جنگید، باید از دست داد تا بدست آورد. شب را به سحرگاه گره بزنیم و عاشقانه دیگری ثبت کنیم، رخت رخوت و ناامیدی را از تن بر کنیم و در متن زندگی و همنوا با موسیقی اش برقصیم؛ چراکه آمده ایم تا باشیم، تا زندگی کنیم، این عهد ماست از ازل تا ابد…

 

شب یلدا

می شود درباره ریشه های شب یلدا به پژوهش نشست و گذشته تاریخی را کاوید. اینکه در گذشته ای تاریخی چه کارکردی ایفا داشته و هستی خود را از چه ایده ای می گرفته است. با اینحال چون دیگر مناسکِ از گذشته به یادگار مانده در همه جهان، شب یلدا نیز از آن معنای تاریخی اش فاصله ای بسیار گرفته است. و البته دیگر شاید چندان هم این پیوند با معنای دیرین اهمیت نداشته باشد. مهم دلالت های فرهنگی و اجتماعی شب یلدا در روزگار کنونی است.

تقریبا همان هیاهو و هیجانی که دم عید می بینیم، بیش و کم برای شب یلدا هم دیده می شود. آمد و رفت. خرید. تدارک دیدن. گیرم شب های یلدای عصر ما در قیاس با گذشته تغییراتی به خود دیده باشند، گیرم که به جای نقل نوبتی خاطرات و قصه ها و شوخی ها، همه سرشان در موبایل باشد. گیرم که دیگر چندان نشانی از پدربزرگ ها و مادر بزرگ ها نباشد. شب یلدا کماکان هست. معنای آیینی اش را شاید از دست داده باشد، اما معنای نمادین و اهمیت فرهنگی اش را در فرهنگ امروز ایرانی حفظ کرده است. نوعی امتداد سنت. از معدود امکان های یک کنش اجتماعی.